دو تا چشم سیاه

شباهتش، چهرهٔ پر محبت افسانه را زنده می‌‌کرد


Share/Save/Bookmark

دو تا چشم سیاه
by Shazde Asdola Mirza
11-Dec-2011
 

گفتم؛ "دو تا چشم سیاه داری، مثل ...". ولی‌ زود بقیه جمله رو قورت دادم.

در پاسخ، لبخند با محبتی زد. از آن خنده‌ها که دو گوشه لپ مادرش هم چاله با ‌نمکی می‌‌افتاد. تقریبا ۲۵ سال بود که ندیده بودمش ... حالا به سمت ۳۰ میرفت و من به سوی شصت.

جنوب کالیفرنیا مثل سر ٔپل تجریش شده ... یه مدت که وایستی، همه فامیل و آشنا رو می‌‌بینی‌. بعضی‌ خوشحالت می‌‌کنند، و بیشتری غمگین.

فکری بودم که؛ "تو اون چشمات چی‌‌ها داری؟ ... بلا داری ... بلا داری!"

غذایی نخورد، اما دسر فالوده رو دوست داشت - با شربت آلبالو. قاشق قاشق، آروم آروم و با متانت خانم آنه می‌‌خورد. منهم از دیدن آن زیبایی ساده و سالم لذت می‌‌بردم. از وقت نهارش زده بود تا مرا ببیند ... برای چند تا سؤال از مادرش و نیم دوجین عکس قدیمی‌.

"به یک دم می‌‌کشی ما را ... به یک دم زنده می‌‌سازی."

شباهتش، چهرهٔ پر محبت افسانه را زنده می‌‌کرد. همان شباهت، به چهار ستون وجودم آتش می‌‌زد. بی‌ هدف، بین بهشت و جهنم، نوسان می‌‌کردم.

گفت؛ "هیچ خاطره‌ای ازش ندارم. گاهی از این خلأ احساس گناه می‌‌کنم."

آب دهانم را به زور قورت دادم، و دستپاچه گفتم: "شما که تقصیر ندارید ... یک سال بیشتر نداشتید."

جواب داد؛ "کاشکی‌ عقلم می‌‌رسید و شیر خوردنم رو تموم نمی‌‌کردم ... ظاهراً تا مادر شیر می‌‌داد، اعدام نمی‌‌کردند."

موج به موج می‌‌اومد و ولم نمی‌‌کرد. ده دقیقه‌ای تو دستشویی استفراغ می‌‌کردم. دیگه چیزی تو معده ام نمونده بود، بجز زرد آب و خون.

وقتی‌ برگشتم، با نیشخندی گفت؛ "فکر کردم از در عقب کافه فرار کردید ... آخه یکی‌ دو تا دیت اون جوری داشتم! حالا چرا رنگتون پریده؟ ... نترسید، خودم پول ناهار رو حساب می‌‌کنم."

"خبر داری - خبر داری؟ خبر داری که این دنیا همش رنگه؟ همش خوونه - همش جنگه! ... نمیدونی‌، نمیدونی‌ ... که گاهی زندگی‌ ننگه؟"

آهنگ مورد علاقه افسانه تو گلوم بغض شده بود. بالاخره هم اجازه نداد که ناهار رو حساب کنم. گفت؛ "شما از راه دور می‌‌آیید، خوب نیست."

وقت رفتن پرسید؛ "هیچ خاطره شادی از مادرم دارید؟"

با زحمت و تته پته جواب دادم: "تو دبیرستان، از بهروز وثوقی خیلی‌ خوشش میومد ... چند تا تی شرت رضا موتوری داشت. وقت و بی‌ وقت هم، صفحه‌های گوگوش رو میذاشت و واسه خودش میرقصید."


Share/Save/Bookmark

Recently by Shazde Asdola MirzaCommentsDate
The Problem with Problem-Solvers
2
Dec 01, 2012
I am sorry, but we may be dead.
18
Nov 23, 2012
Who has killed the most Israeli?
53
Nov 17, 2012
more from Shazde Asdola Mirza
 
daneshjoo

زیبا، کوتاه، و پراحساس

daneshjoo


Daneshjoo

سپاس فراوان


divaneh

Excellent story Shazde Jaan

by divaneh on

Another great story. I loved the way that you gave Afsaneh a full character with two short sentences at the end.


Multiple Personality Disorder

Was very interesting

by Multiple Personality Disorder on

I enjoyed reading it,,,


Oon Yaroo

Shazdeh, a very sad story!

by Oon Yaroo on

Merry Christmas and happy new year!


Shazde Asdola Mirza

هشت تابلوی کوچک

Shazde Asdola Mirza


I'm glad that my 8 little Persian Paintings have found their new frames on IC. Many thanks to Mr. Javid for creating a safe, receptive and enjoyable forum; where thoughts and feelings can be shared and cheerished.

Furthermore, I much appeciate the warm and kind support of you good friends and fellow writers. Without the push-and-pull of your comments and considerations, writing would have been a sad and lonely drag.

Have a great Christmas, and I'll talk to you again in the new year.


Faramarz

A Powerful Life Story

by Faramarz on

 

Thank you Shazde.

It's amazing how your story of a few lines and an old and beautiful song can bring out so many thoughts and a wide range of emotions.

Some Iranians have lived very difficult lives, but somehow they have managed to find the inner strength to carry on.

We all have a book or two in us from the lives that we have lived, but some have a library.


Medulla Oblongata

In memory of

by Medulla Oblongata on

those who died on their feet rather than living on their kees.

Out of sight? maybe, but out of mind? Never!

//www.youtube.com/watch?v=LLid4K_0RsA


default

داستانی که هنوز دارد نوشته میشود

Hooshang Tarreh-Gol


سهراب نيستم و پدرم تهمتن نبود
اما زخمي در پهلو دارم.
زخمي كه به دشنه اي تيز
پدر برايم به يادگار گذاشته
نسترن


maziar 58

......

by maziar 58 on

merci.

shazdeh jaan

ghalametan dar kore ajor pazi !

Maziar


M. Saadat Noury

شازده ی نکو پندار و شیرین گفتار

M. Saadat Noury


 

دلپذیر و شیوا نگاشته اید، و چه درست و بجا از سر پل تجریش (بقول زنده یاد رهی معیری : سر پل وعده گاه عشاق است) یاد فرموده اید. چه بسا که برخی را هم بیاد سر پل خواجو بیاندازد، البته آن زمان ها که زاینده رود پر آب بود و زنده و شاداب بود. وبیاد آن ترانه ی مشهور "سر پل خواجو ، یارو وایساته ست " بیاندازد.
آن یارو هر که بود ، خوب و خواستنی بود: چه با دو چشم سیاه، یا آبی و یا هر رنگ دیگر...


Red Wine

...

by Red Wine on

لذت برده شد.

با سپاس و سایهٔ شما همیشه مستدام .

 


vildemose

Dear Shazdeh: Shahkar

by vildemose on

Dear Shazdeh: Shahkar bood...besyar motaser shodam. Tears tapping behind my eyelids. Marg bar JI.

Separation of Church and State AND Corporation