Freedom Pact

Our people have made a pact with our students and the university. They have signed a pact for freedom of expression to survive, for joy and happiness to enter each household, for violence to be denounced so decisively that it will never again find any opportunity for expression, for the chains binding opinion and thought to be broken forever… for liberty and democracy and human rights and prosperity to be implemented. Our people have a hard pact and you, the students, have a hard task in front of you. But I know that your determination will prevail and dictatorship, even if it once again channels all its power into violence, will be defeated>>>

خطر را اصلا احساس نمی کنیم

سران امریکا بروش خود و سایر کشورهای غربی به تبعیت از امریکا سرانجام به احمدی نژاد فهماندند که این بار شوخی نمی کنند، اصلا اورا بحساب نمی آورند، با همۀادعا هایش بقول ِ خودش "عددی نیست" و دیگر مایل نیستند بازیجۀ این رژیم سراپا دروغ شوند. آقای ِ اباما سریعا در همین زمان زمام امور بین المللی را بدست خانم کلینتون که در ماههای اخیر آشتی ناپذیر بودنش را با رژیم تهران علنا در هر فرصتی که پیدا کرد بیان نمود و بسیار هم شدید، سپرد>>>

قرار سبز

همه زير كرسي مي‌خوابيدند. كرسي از ابتكارات ننجون بود. وقتي كارمندان شركت نفت هم به انقلابيون پيوستند و اعتصاب كردند و نفت و گاز و بنزين توزيع نمي‌شد، بابا راه ديگري براي گرم كردن خانه نداشت. برگشتيم به عصر قجر و كرسي ذغالي. ما مشكلي نداشتيم. عمودكتر هميشه از جاي نامعلومي نفت پيدا مي‌كرد. برايم اهميتي نداشت از كجا، اما آن‌قدر نبود كه خانه‌ي بابا را هم گرم كند. ‎ >>>

The Insidest Thing

They smiled at the secret that was too big to share - that maybe there didn't, maybe there didn't have to be a word that was said about a single thing outside of themselves, a single movie or a single book or even a single song, maybe they were enough already without a single thing that gave voice to their heart, maybe they were the voice to their heart. It was almost a way they weren't supposed to talk. Two people weren't supposed to start a romance without those outside things>>>

What do you do?!

What do you do when the tally of sunshine
is burning your skin with the heat of the moment;
piercing through your most inner parts?!
What do you do when the shadow of death>>>

هنوز ها

شعری نگفته دارم
امشب که شب نمی شود
شعری برای آنها
که پرت شدند:
>>>

Toranj

...>>>

Iran's Faulty Toolbox

Iran's arsenal is familiar by now. It includes the "oil weapon," armies, proxies, and ultimately nuclear weapons. Each tool of leverage is seriously flawed but that does not prevent alarmists from overstating their effect. Upon further review, Tehran's arsenal is generally weak. Use of the "oil weapon" is unrealistic. According to the US Government Accountability Office, "between 50 and 76 percent of the Iranian government's revenues in recent years" came from oil exports>>>

Nine years? For what?

I call upon public opinion and educated and impartial human beings to judge the way the laws and trial procedures were implemented in my arrest, detention, interrogation, trial, and sentencing. I wish for that judgment to be placed on a page of the history of this era in order to show the way I have had to endure the present situation, putting my best asset, my life, out of my control like this. If we focus on the fact that everyone’s life is his most valuable asset, we will heed caution in issuing prison sentences or illegal detention orders>>>

تحریم‌ها و سبزها

اقدام آمریکا در تحریم هشت مقام امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی بیشتر جنبه نمادین دارد و در عین حال حامل دو پیام مهم است. یکی خطاب به حاکمان در ایران که دایره فشارهای بین‌المللی بر آنان روز به روز تنگ‌تر خواهد شد، و دیگری خطاب به مردم ایران که آمریکا با آنان دشمنی ندارد و نه تنها حساب آنان را از حساب حکومت جدا کرده و بلکه در دفاع از آنان حاضر است بر حکومت فشار وارد کند>>>

شاخه ترد اطلسی

حامد تنها فرزندمان بود، و چقدر هم شبیه مادرش بود. وهمین مایه دلنشینی که در چهره اش جا گرفته بود، علاقه مرا به او دو چندان کرده بود. و من بخاطر او و بخاطر مالامالی عشقی که از سیمین در سینه داشتم، هرگزدیگر ازدواج نکردم. از همان موقع با اینکه کمر خودم زیر بار این واقعه شکسته بود، او را مثل بچه گربه به دندان گرفتم>>>

ناتمام

هنوز ذهنِ برگ
نمیداند چیست این خطِ ناتمام
لرزه لرزهُ نور دررگم , خندهُ من , راز پیچیدنِ زرد و سرخ و نارنجی
لحظهُ التماس در شتابِ رنگ
قرمز بی پروای
لبم
>>>