معشوقه دلربا و زیبای چینی من


Share/Save/Bookmark

معشوقه دلربا و زیبای چینی من
by Amir Sahameddin Ghiassi
31-Oct-2009
 

سهراب میگفت که با می یک استاد زیبای چینی که برای تدریس مهندسی استخدام شده بود در دانشکده آشنا شده است. وی در رشته مهندسی مکانیک درجه دکتری داشت و در کشور خودشان در سطح دکتری و فوق لیسانس تدریس میکرد. وی علاوه بر زیبایی خیره کننده اش دارای دانشی وسیع بود و از لحاظ فکری و هوشی هم یک اعجوبه کامل بشمار میرفت. با وجود اینکه انگلیسی را در چین و از روی کتاب خوانده بود از همان بدو ورودش براحتی انگلیسی را میفهمید و حتی پاسخ هم میداد. این زن زیبای بیست هشت ساله علاوه بر هوش سرشار تحصیلات عالی دارای یک هیکل صاف و بسیار خوش تراش و متناسب بود و قد او بلند و باریک و درست مثل مانکن ها و مدلهای نقاشی تراشیده شده بود. خالق متعال در این وجود هر گونه بذل و بخشش بی نهایتی را روا داشته بود. و یک چهره زیبا همراه با یک هیکل زیبا و یک دانش و هوش سرشار همه را خداوند متعال به وی ارزانی داشته بود.

با داشتن معلومات و دانش وسیع بزودی یکی از استادان دلخواه دانشجویان شد وهمه دانشجویان فوق لیسانس و دکتری سعی داشتند که این بت رعنا واین الاهه زیبایی مدرس و استاد آنان باشد. کلاس درس وی بینهایت شلوغ و همیشه پر از دانشجویان واله و شیدای وی بود. وی با مهارت و بسیار عالی تدریس میکرد بطوریکه هیچ کس ندانسته از کلاس او خارج نمیشد. با اینکه زبان انگلیسی زبان مادری وی نبود ولی وی در مدتی چنان کوتاه به این زبان کاملا مسلط شد و شاید بعد از دو ماه براحتی موضوعات سخت علمی و مهندسی را با نهایت دقت و ظرافت برای دانشجویان خود تشریح و گسترده میکرد بطوریکه هیچ یک از دانشجویان از خارجی بودن وی گله ای نداشت. من هم که در همان رشته از آمریکا فارغ تحصیل شده بودم بعنوان همکار او برگزیده شدم . حتی دانشجویان هم بمن میگفتند که خوش بحال شما که با این گنجینه علم و دانش میتوانید کار کنید.

می بدون اغراق یک الاهه کامل زیبایی هوش مهربانی و اجتماعی بود. همه او را دوست داشتند و شاید هم میپرستیدند. او شده بود چراغ دانشکده فنی مهندسی ما. همه چون پروانه گرد این زیبای چینی میگردیدند. و او با متانت و استادی تمام پاسخ همه پرسش ها را میداد. مثل اینکه دانش او پایانی نداشت هیچوقت نگفت نمیدانم همیشه مطلب را در نظر داشت و پاسخ ها در آستینش بودند.

می حتی توالت هم نمیکرد. ولی چشمان سیاه و بسیار درشت و زیبای او احتیاج به بزک دوزک نداشت. مژه های بلند و کلفت و برجسته اش حاجت مشاطه گری را نداشت و لبان چون یاقوت سرخش احتیاجی به رنگ و برق لب نداشت. صورت گیرا و صاف وی و پوست نرم و براق وشفافش گویی با صدها کرم و عطر تزیین شده بود.

نگاهش مرا کلافه میکرد و آنقدر لطف و زیبایی در نگاه این پری چهره بود که انسان نمیتوانست از نور خیره چشمانش صرف نظر کند و به سمت دیگری نگاه نماید. وی برای من یک خواهر یک همکار خوب و یک دوست دانشمند و یک مصاحب زیبا بود و من تمامی خوبیها را در او میدیدم. با او هرکجا که میرفتم سرها بسمت وی گرایش داشت و مردم چه زنان و چه مردان میخواستند با این الاهه زیبای و کمال دمخور شوند و با او آشنا گردند.

من که تازه همسرم را در اثر تصادف از دست داده بودم براحتی وی جای تمامی خانواده مرا پر کرد. میگفت که عاشق من است و دلش میخواهد با من روزی عروسی کند. ولی اکنون حاضر نبود که ما با هم حتی نامزد شویم. بهمان دوستی نوجوانانه راضی بود. من خیلی دوست داشتم که ازاین الاهه کمال صاحب فرزندانی شوم که از وی هوش و زیبایی را به ارث ببرند. ولی او تقاضاهای مکرر مرا جدی نمیگرفت. من او را خیلی دوست داشتم و حاضر بودم که هرکاری برای توجه بیشترش بکنم ولی او تنها میخواست یک دوست برای من باقی بماند و حتی حاضر نبود معشوقه من بشود. یا نامزد و یا زن من. ولی رفتار همراه با دوستی ومحبتش و در آغوش کشیدنهایش این امید را برای من زنده نگه داشته بود که بالاخره روزی جواب بله را خواهد داد. و من بایست صبر و حوصله پیشه کنم. میگفت که تمامی فامیلش استاد ان دانشگاه هستند. پدر و مادرش هر دو از استادان نامی و بنام دانشگاه هستند وبرادر و خواهرش هم درجه استادی ممتاز را دارا میباشند. خوب داشتن فرزندی از این نابغه زیبا یک هدیه آسمانی میتوانست باشد.

در زندگی زنانهایی هستند که از انسان تنها سکس میخواهند و نمیخواهند با آدم ازدواج کنند زیرا فکر میکنند شوهران بهتری گیرشان خواهد آمد ولی فعلا کاشی بعض هیچی و با جوانان خوبرو و ثروتمند دوست میشوند ورابطه جنسی هم برقرار میکنند تا مادامیکه مرد ایده آل خود را پیدا کنند این است که خوابیدن با یک زن سطح بالا دلیل داشتن آن زن نمیشود. ولی می تنها با بوسه ناز قانع بود و آرزو و تمنای وصال و هم آغوشی کامل را نداشت وبه همان بوسه ها و نوازشهای بقول خودش دوره نوجوانی اش راضی میشد. من که در آمریکا بزرگ شده بودم یاد گرفته بودم که اگر زنی را خیلی دوست دارم ومیتوانم با او ازدواج کنم میتوانم با وی همخوابه هم بشوم ولی می این را نمیخواست. بعد از سه سال که ما باهم بودیم نتوانسته بودم مهر او را برای ازدواج بخود جلب کنم و او تنها یک معشوقه در حد بوس و کنار و راز و نیاز بود. او بمن خیلی مهربان بود وخیلی مرا دوست داشت ولی نمیدانم چرا از ازدواج با من طفره میرفت. میگفت که هیچوقت دوستی وعشق مرا بخودش فراموش نخواهد کرد. ولی من هرکاری کردم نتوانستم که این بت عیار را به عقد خود در آورم. مثل اینکه آزادی را خیلی دوست داشت و یا یک مشگل دیگری او را آزار میداد. آخرین باری که وی رسمی تقاضای ازدواج کردم با چشمانی پر از اشگ سهراب من من تورا خیلی دوست دارم تو همه وجود من هستی هیچوقت مهر و عشق تو را فراموش نمیکنم. تو همیشه در قلب و فکر من جا داری. من اکنون نمیتوانی زن توبشوم. ایکاش میتوانستم. آخر مگر میشود انسان سه سال با کسی باشد و شب و روز را باهم بگذارنند و هر دوی آنان اعتراف کنند که عاشق هم هستند و مدتها همدیگر را ببوسند و نوازش کنندو یکدیگر را در آغوش هم فشار دهند ولی باز با هم ازدواج نکنند. من که نتوانستم بفهمم چرا شاید دیگران متوجه بشوند. من هرچه فکر کردم نتوانستم دلیل این عشق عمیق و سوزان بدون ازدواج را درک کنم شاید شما بتوانید؟


Share/Save/Bookmark

more from Amir Sahameddin Ghiassi
 
Sahameddin Ghiassi

I am sorry

by Sahameddin Ghiassi on

First, I want that or men used to see women and control themselves. As the American and European men do. The second why if they are believe in God, cannot think that is a creation of God and should respect them. We should also learn to appriciate the beauty of women and not get crazy by seeing them. Why our daughters and women should cover themselves, becasue we cannot control ourself.  Our women cannot even act properly in sport and they get wet, because they should cover themselves in the time they play volley ball. If the women are the part of cration of God, why they should cover themselves for the seek of men.  We shoudl look at the women like the angels, and not as a meat for sex?  They should be free like men or not? 


Onlyiran

Cost of progress is right

by Onlyiran on

what is the obsession with hunde photos for your blogs?  I know they're attaractive, but they may divert attention from the subject matter of your writings.


Cost-of-Progress

You are sure obsessed

by Cost-of-Progress on

with posting nude pictures (painted or not). Looks like you are graduating to painted fuck seens now.

Keep up the good work! Most of us Iranian men are hashari, I know..... 

 

________________

PUT IRAN FIRST 

________________