جمهوری آریایی ایران


Share/Save/Bookmark

Jeesh Daram
by Jeesh Daram
03-Mar-2012
 

اگر سوزنی بروی سنگفرش سالن دادگاه بزمین میافتاد، صدای پژواک آن بگوش حاضرین میرسید. خبرنگاران بیش از پنجاه کشور دنیا در حال فیلم برداری بودند. این تشکیل جلسه اضطراری و رسمی شورای امنیت سازمان ملل متحد بود و از پانزده قاضی دادگاه بین المللی لاهه نیز دعوت شده بود که در این جلسه شرکت کنند. علاوه بر اعضای دائمی سازمان ملل متحد، بیش از هشتصد نفر نمایندگان اقلیتهای قومی در جمهوری سرنگون شده اسلامی ایران نیز حضور داشتند. سکوت همه جا را فرا گرفته بود. در سالن مجاور بیش ازدویست نفر مترجم زبانهای گوناگون سخت در تلاش بودند تا صحیح ترین و معتبرترین ترجمه مطالب را از طریق گوشی های تلفن به حضار ارائه دهند. این یازدهمین جلسه رسمی شورای امنیت برای رسیدگی به آخرین تلاش ایران برای حفظ تمامیت ارضی و باز پس گرفتن سرزمینهای از دست رفته اش بود که از هنگام فروپاشی جمهوری اسلامی آغاز گردید و هنوز ادامه داشت

امروز نوبت نماینده مشترک مردم گیلان و مازندران و یا بعبارت دیگر "مردم کاسپین" بود که مدافعات خود را ارائه دهد. او که مردی میانه سال بود، کت و شلوار مشکی، پیراهن سفید و پاپیون آبی رنگی برتن داشت و با قدمهایی قاطع ولی آرام بطرف تریبون حرکت نمود. صدای برخورد کفشهای براق او بروی سنگفرش مرمر، درون بلندگوهای سالن میپیچید. نفس از کسی بیرون نمیامد، زیرا این تصمیم گیری و تعیین سرنوشت یک ملت بود و هرگونه صدایی و هر لغتی ممکن بود موجب سوء تفاهم قضات بشود. نماینده گیلان و مازندران در پشت تریبون قرار گرفت، اوراق خود را آماده نمود، ابتدا نگاهی به سراسر دادگاه و حضار نمود و سپس سخنرانی خود را بزبان فارسی آغاز کرد و دفاعیه مردم سرزمین مادری خود را برای استقلال و رهایی از استبداد قومیتی به جهانیان ارائه داد

باید قبل از آنکه به نطق نماینده گیلان و مازندران بپردازیم قدری بعقب بازگردیم و ببنیم چه شد که سازمان ملل متحد به تشکیل چنین جلسه بیسابقه ای دست زد

بعد از فروپاشی جمهوری اسلامی بدست مردم ایران و بدون دخالت هیچ کشور اجنبی، ایرانیان بار دیگر حس اتکاء به نفس و تصمیم گیری در تعیین سر نوشت خود را باز یافتند. از زمان صفویه تا سقوط جمهوری اسلامی، ایرانیان بطور کلی درخفقان کامل میزیستند. نا گفته نماند که از زمان دیااکو اولین پادشاه ماد، تا صفویه هم وضع بهمین منوال بوده است، و لی با این تفاوت که ریختن روغن داغ درون گوش زندانیان از زمان صفویه رونق بیشتری گرفت. در طی قرون و برپایی سلسله ها و حکومتهای گوناگون در ایران، مردم فقط یازده روز رنگ آزادی را دیده بودند که اکثر آن یازده روز مربوط به مراسم سیزده بدر و آنهم صرفا در زمان چنگیزخان مغول(عج) صورت گرفت که با مقایسه با پادشاهان ایران که عادتاٌ هموطنان را میکشتند، چنگیزخان(عج) فقط اجنبی میکشت و نسبتا فردی مهربان و عادل بود که شرح آن در جای دیگر خواهد رفت. در دوران معاصر نیز ایرانیان کم و بیش در زیر یوغ استبداد تحمیلی خارجی و داخلی ناشی از جهل عمومی از یکطرف و داشتن منابع سرشار طبیعی از طرف دیگر بسر برده اند. طبیعتا این آزادی بدست آمده ناشی از فروپاشی رژیم اسلامی، موجب بیداری اقلیتهای قومی و مذهبی نیز گردید، که در طی دهه های بسیاری پیوسته مورد تجاوز، تحمیق و تحقیر حکومت مرکزی قرار گرفته بودند. بمانند آن گفتار ایرانی که آتش چون برافروخت، بسوزد ترو خشک، شراره آزادی ایرانیان تبدیل به رعد و برق و طوفانی شد که در تاریخ نگاشته شده نظیرش دیده نشده بود

درست سه ماه بعد از فروپاشی رژیم اسلامی، گروههای مبارز داخلی و ایرانیان خارج از کشور وارد عرصه رقابتهای سیاسی شدند، و چون توسط شورای موقت جمهوری اعلام شده بود که تمام احزاب و اقلیتها میتوانند برای خود نماینده ای تعیین نمایند که در سرنوشت آینده ایران موثر واقع شوند، نتیجتا تمام ایران تبدیل به یک کارخانه حزب سازی گردید و بیش از چهار صد حزب صلاحیت خود را اعلام نمودند. در میان این احزاب نام بسیاری بگوش آشنا بودند، مانند حزب سلطنت طلبان، جمهوری خواهان، مائوئیستها، مارکسیستها، فدائیان خلق، مجاهدین خلق، اسلامیون غربگرا، اسلامیون اصولگرا، حزب زحمتکشان نیمه وقت روزمزد، جمهوری خواهان سلطنت طلب و درجه داران و افسران دمکرات. ولیکن جوّ حاضر، موجب ایجاد احزاب دیگری نیز شد که نام آنها صرفا اقتباس از اعداد بود، مانند دوّم خردادیها، هفده شهریوری ها، پانزده بهمنی ها، حزب هفده دیماه، حزب نهم آبان، حزب بیست و چهار اسفند وابسته به بیست و هشت مرداد، حزب چهار جولای هوادار بیست و هشت مرداد،حزب خانواده قربانیان دهه فجر، حزب سیزده فروردین پان ایرانیزم، حزب دهه شعبان، حزب اربعین حسینی، حزب پانزده خردادیهای میانه رو، حزب سینکو دو مایو متمایل به ده اکتبر، حزب بیست پنج دسامبری ها و خلاصه گویی دیگر واژه و لغت و عددی در زبان فارسی نمانده بود که کسی از آن یک حزب نساخته باشد. تمام در و دیوار کوچه ها و خیابانها پر شده بود از پوسترهای زشت و رنگهای تند و طرح های پیش پا افتاده ای که برای این حزب و آن حزب تبلیغ میکردند. هر جوانی یک سطل سریش بدست داشت و سیگاری بگوشه لب و یک لوله پوستر و هرکجا دیوار تمیزی میافت، پوستری بر آن میچسباند. مردم و بطور کلی تمام کشور در یک تعطیلی دراز مدت معلق شده بود، لیکن طبق موافقت خریداران بین المللی نفت، قرار شده بود تا زمانیکه ایرانیان به نتیجه آخر انتخابات برسند، فروش نفت خام کمافی السابق با تخفیف سی درصد زیر بهای بین المللی بفروش رسیده، و درآمد آن بصورت غلات، آرد، اغذیه و دارو به ایران وارد گردد. لذا مردم از این تعطیلات استقبال کرده بودند و تمام فکر و ذکرشان شده بود پیروزی حزب مورد علاقه خودشان، و در مواقع آزاد نیز سرگرم بازی تخته نرد، حکم و پوکر روباز بودند

لیکن این دوران حزب بازی و پوستر بازی، همانا خوش درخشید ولی دولت مستعجلی بیش نبود و کم کم درگیری های سیاسی شروع شد و در گفتمان سیاسی که اکثرا در حضور دوربین باز تلویزیونهای داخلی و خارجی انجام میگرفت، کار مخالفتها و تهمت و افترا بیکدیگر در دستور کار احزاب قرار گرفت و ایران دوباره تبدیل به بشکه باروتی شد در انتظار یک جرقه. و این جرقه با برپاخیزی کردها، لرها و آذری ها برای جدایی از ایران آغاز گردید و بتدریج شعله های آتش آن بتمام ایران گسترش یافت. نارضایتی چند صد ساله اقوام ایرانی تبدیل به آرمانهای جدایی طلبی شد و بخاطر نبودن یک حکومت مستقل و باقدرت مرکزی، مردم در سراسر ایران محله های خود را تبدیل بمراکز دفاع از خود و خانواده نمودند و با از هم پاشیده شدن ارتش از زمان سقوط رژیم اسلامی، اکنون تمام سلاحهای نظامی در سراسر کشور در دست مردم قرار گرفته بود. در این میان واقعه ای نیز رخداد که آنرا "جنگهای صد روزه" خواندند

جنگهای صد روزه بین فارسی زبانان و آذری های ایران رخداد. شروع آن بخاطر عدم موافقت در طرز تلفظ و قرار گرفتن اعراب یک لغت بود. بدینصورت که نمایندگان ایالات آذری زبان ایران مانند آذربائیجان شرقی، غربی و مرکزی عمدا و با سوء نیت ایالات خود را با کسره ذال "ِذ" یعنی آذِربائیجان تلفظ و اعلام کردند که، ارتباط قومیتی آنرا با کشور" آذِربائیجان" از اقمار سابق اتحاد جماهیر شوروی به کرسی بنشانند. سایر ایرانیان بخصوص فارسی زبانان از اینکار بسیار رنجیده و عصبانی شدند و جنگ شدیدی بین نیروهای آذربائیجان با نیروهای مستقر در تهران درگرفت که بمدت صد روز بطول انجامید و آنرا "جنگهای صد روزه" میخوانند که موجب شکست فارسی زبانان شد و آذری ها برای خود استقلال ملی بدست آوردند. ولیکن چون آذری ها در بین خودشان نیز اختلافات عقیدتی وجود داشت که بیشتر روی قیمت قالی و قالیچه و بورس خانه و مستقلات دور میزد، آذربائیجان ایران تبدیل به چهار کشور آذِربائیجان غربی، شرقی، مرکزی و جنوبی شد و مرزهای آن تا شهر آستارا و از جنوب تا قزوین و همدان را نیز شامل گردید. بدینصورت دنیا صاحب چهار کشور دیگر با نام آِذربائیجان گردید که تمییز آنها از یکدیگر فقط با ذکر موقعیت جغرافیایی آن امکان پذیر شد. زبان آذری رسمیت گرفت و در شهرهای دیگر ایران که ایرانیان ترک زبان فراوان بودند، مقرر شد که در مدارس دروس بزبان ترکی و فارسی همزمان تدریس شود. یعنی معلم ترک یک گوشه کلاس و آموزگار فارس در طرف دیگر و همه چیز را دوبار و با دو زبان تکرار میکردند. از اینرو در خود تهران نیز حکومتهای نیمه خود مختار تشکیل شدند، مثلا محله های یافت آباد، ساسان، هفت حوض نارمک، امیریه و قسمتی از خیابان استامبول (بازارماهی فروشها) و محله آذری ها در نزدیکی راه آهن اعلام خود مختاری کردند و در مدارس این محلات زبان رسمی برای تدریس، ترکی توام با فارسی اعلام گردید و کودکانی که فارسی زبان بودند نیز میبایستی گویش ترکی را فراگیرند. بهمین دلیل، آمار خودکشی در بین اطفال پنج تا هشت ساله بیش از بیست و پنج در صد افزایش یافت. بهر صورت، دلیل اصلی آذری ها برای چنین شورش و خود مختاری بخاطر سالها توهین از طرف سایر اقوام ایرانی بخصوص فارسی زبانان بصورت نقل لطیفه ها و جوکهایی بود که پیوسته موجب رنجش آذری ها میگردید. ناگفته نماند که آذری ها نیز بسیار سعی نمودند که جوکهای مشابهی برای فارسی زبانان تولید کنند، ولی بخاطر نبودن امکانات کافی و عدم بازاریابی صحیح موفق نشدند و این سر انجام به از هم پاشیده شدن ایران منجر گردید

متاسفانه بعد از پایان جنگهای صد روزه و استقلال چهار کشور جدید آِذربائیجان، سایر اقوام دست بشورش زدند. کردها به آرزوی دیرینه خود رسیدند و با اقوام لر ایران متحد شده، مرز شمالی میانه دریاچه ارومیه تعیین گردید، و از جنوب، خرم آباد و ایلام تبدیل به کشور "جمهوری خلق کردستان و لرستان" گردید. از آنطرف مردم بلوچ که بسهم خود سالهای طولانی با فقر و عدم کمک دولتهای مرکزی، در سخت ترین شرایط زندگی میکردند با شورش، به آسانی از سواحل دریای عمان تا تمامی مرز ایران با پاکستان، افغانستان و ترکمنستان (تمام خراسان) و از غرب تمامی استان کرمان و منطقه حاشیه کویر تا نیشابور، سبزوار، شاهرود، تا سمنان را فتح کردند و دولت بزرگ و مستقلی بنام "جمهوری آزاد بلوچستان" بنا نهادند. طبیعتا پیروزی بلوچها، آذری ها، کردها و لرها روحیه مردم خوزستان را نیز جریحه دار کرد و برای حفظ تمامیت ارضی خود چاره ای ندیدند بجز اعلام استقلال و تشکیل "جمهوری دمکراتیک خوزستان" که تمامی سواحل جنوب و حاشیه خلیج فارس تا ایرانشهر و جزایر خلیج فارس زیر پرچم این کشور قرار گرفت و از شمال فتوحات این کشور شامل یزد، چهار محال بختیاری، یاسوج و سپس اصفهان و شهر کرد شد و محاصره شهر شیراز و حومه. ارتش تهران با تشویق و استدعا از مردم شیراز، از ایشان خواست که با نیروهای تهران متحد شوند و اجازه ندهند که نیروهای خوزستان به شیراز و اصفهان تجاوز کنند. لیکن پیام فرماندار تهران دیر به شیراز رسید و اکثر مردم مبارز شیراز بعد از صرف نهار و شام طبق معمول گلیم ها را به خیابانها برده بودند و تا نیمه شب به صرف چای و نقل و نبات، و کشیدن قلیان و خواندن اشعار سعدی، تفائل و حافظ خوانی مشغول بودند و کنار پیاده روها دراز کشیده بودند، و تا آمدند بخودشان بجنبند، دیگر دیر شده بود و تمام شیراز بطور طاقباز بدست نیروهای خوزستان افتاد و شیرازی ها فقط فرصت کردند که افسوس بخورند و با گویش خود بروی کتیبه سنگی بزرگی نزدیک دروازه قرآن برای یادبود چنین حک کنند: "کاکو، دیدی چه باعِثـوم کِرد؟" و بدینصورت ایران از هم پاشید. مردم گیلان و مازندران که از پیشرفت مردم بلوچستان تا نزدیکی شاهرود و از شمال تا مشهد و بندر ترکمن از یکطرف و فتوحات کشور آذربائیجان شرقی تا نزدیک مرز آستارا با انزلی بسیار نگران شده بودند، بلافاصله متحد شده و "جمهوری مردم کاسپین" را تاسیس کردند که مرز جنوبی آن با باقیمانده آنچه ایران خوانده میشد کوههای البرز و تا مرز چالوس و فیروزکوه را فتح کرده و از آن خود اعلام نمودند

بدینصورت آنچه باقی ماند، تبدیل به کشور کوچک و جدیدی با یک اسم من درآوردی "جمهوری آریایی ایران" شد که مرزهای بین المللی آن چنین اعلام گردید: از شمال کوههای البرز و پیست های اسکی دیزین و شمشک و آبعلی تا رستوران اکبر جوجه. از شرق لشکرک و رستوران خانوادگی شاندیز تا پشت کارخانه آبجو سازی، تا افجه و نارون الی مناطق زیر سمنان و دامغان تا خط مستقیمی درون کویر لوت تا اردکان و از جنوب خط مستقیم در حاشیه کویر و مرز اصفهان تا ازنا و از آنجا خط مستقیم تا تاکستان وبطرف بالا شامل شهرهای کاشان تا قم، نمایانگر مرز غربی ایران آریایی با کشور جمهوری خلق کردستان گردید و ناچارا شهر قم نیز بیخ ریش آریایی ها گیر کرد. بدین سان، جمهوری آریایی ایران تبدیل به کشوری شد با فقط یکی دو تا شهر معتبر که شکل آن از یک گربه در دوقرن گذشته تبدیل به یک مربع کامل در آمد و با مساحتی حدود یکصدو شصت هزار کیلومتر مربع، یعنی یک دهم وسعت قبلی آن و اینبار با پنجاه درصد کویر نمک. جمهوری آریایی ایران که اکنون یک کشور محاط در خشکی و همسایه پنج کشور دیگر گردیده بود، دسترسی به آب نداشت. البته بجز نهرآب اکبرآباد دولاب و رود نیمه خشک فصلی ورامین در جنوب، جاجرود از طرف شرق و قسمتی از رودخانه کرج در غرب

اتباع این کشور جدید التاسیس برای مسافرت بهر کشور مجاور باید ویزا میگرفتند. در آمد کشور بیشتر از طریق صدور مقدار کمی طالبی، گرمک، گیلاس و آلبالو بود و بیشتر در آمد سرانه از فروش ویدیوی غیر قانونی فیلم ها و آهنگهای غربی به کشورهای همسایه بود. اکثر توریستها بخاطر خرید از بوتیکها و همچنین برای اصلاح سر و آرایش، استعمال داروی نظافت و جراحی پلاستیک میامدند و بیشتر در آمد کشور از این راه بود و افتتاح تعداد زیادی قمار خانه و کازینو در ساختمانهایی که قبلا متعلق به دانشگاههای آزاد بود. صد در صد مواد خوراکی جمهوری آریایی ایران از خارج وارد میشد و تولید مواد غذایی در درون کشور منحصر بود به کانادا درای، و پفک نمکی

چند ماه بعد از فروپاشی ایران و تجزیه آن به نه کشور جدید التاسیس، سکنه جمهوری آریایی ایران از عاقبت تاریک خود در تاریخ بسیار آزرده خاطر شدند و تصمیم گرفتند از آخرین سلاح موجود که همانا تبصره ای در قوانین مدون سازمان ملل متحد بود استفاده نمایند. این تبصره به کشورها اجازه میدهد فقط یکبار برای باز پس گرفتن سرزمینهای از دست رفته شان در برابر شورای امنیت سازمان ملل متحد و در حضور قضات دادگاه بین المللی لاهه حاضر شوند و پس از ارائه ادعاهای خود، منتظر رای نهایی تمام کشورهای دنیا بشوند

روزهای اول تا سوم تشکیل جلسات علنی سازمان ملل صرف گوش فرادادن به ادعاهای ایران آریایی بر علیه هشت کشور جدیدالتاسیس گردید و مطرح کردن این موضوع که ایرانیان پیوسته مردمی یکپارچه بوده اند و جدایی اقوام آن غیر قابل تصور. لیکن در روزهای بعد، نمایندگان مردم لرستان، خوزستان، چهار کشور آذِربائیجان و نماینده کشور جمهوری آزاد بلوچستان نطقهای آتشینی بر علیه جمهوری آریایی ایران ایراد نمودند و بیشتر تمرکزشان بروی استبداد چند صد ساله حکومتهای مرکزی ایران و مخصوصا ارائه شواهد بسیار و ویدیوهای فراوان از جوکها و لطیفه هایی که باعث تمسخر اقلیتهای قومی و تفریح فارسی زبانان میگردید. ناگفته نماند ترجمه بسیاری از آن جوکها برای اعضای سازمان ملل کاری بسیار مشکل بود

روز یازدهم اجلاس رسمی سازمان ملل بود و همه آماده ارائه شواهد نماینده کشور جمهوری مردم کاسپین بر علیه ادعای ایران بودند. این آخرین بحث بر علیه جمهوری آریایی ایران بود و بعد از آن ایران یک فرصت دیگر برای دفاع از منافع خود داشت و پس از آن شمارش آرای عمومی

نماینده دولت جمهوری مردم کاسپین که ضمنا مقام وزارت امور خارجه آن کشور را نیز بعهده داشت بطرف تریبون رفت و نطق خود را بزبان فارسی چنین آغاز نمود: خانمها، آقایان، دبیرکل محترم سازمان ملل متحد، اعضای محترم شورای امنیت. مردم گیلان بیش از صد سال با انواع تحقیر و توهین از طرف اقوام دیگر ایران سرکرده اند و در طی این سالها خشونتی بخرج ندادند. مردم ما به جوکها و لطیفه های آنها گوش فرا دادند ولی سکوت کردند. سکوت در مقابل لطیفه هایی که چون تیری در قلب مردم ما فرو میرفت. جوکهایی بمانند " به رشتیه میگن شما روی هم رفته چند نفرید، میگه ما روی هم نرفته 4 تا بچه داریم" و یا آنکه " به رشتیه میگن: تو 8 سال اسیر بودی، چطور بچه 2 ساله داری؟ میگه: من اسیر بودم، خانوم كه اسیر نبوده!" و یا جوک " زن رشتیه میخواسته تنها بره خارج، اجازه نامه شوهرش رو میبره، بهش میگن قبول نیست شما باید استشهاد محلی بیارید!" نماینده گیلان این سخنان را در حالی ارائه میداد که قطره اشکی در چشمانش حلقه زده بود. سالن دادگاه اجلاس سازمان ملل در سکوت محض بود، فقط نمایندگان جمهوری آریایی ایران که تعدادشان بیست نفر بود سرهایشان پائین بود و ظاهرا بنظر میرسید که غرق در خنده بودند و بزحمت میتوانستند جلوی خودشان را بگیرند. وزیر امور خارجه جمهوری مردم کاسپین نطق خود را پایان داد و از تمام کشورهای جهان تقاضا نمود تا کشورش را برسمیت بشناسند. سپس از همه تشکر کرد و به جایگاه خود بازگشت

آنگاه نوبت به نماینده جمهوری آریایی ایران رسید که او هم در عین حال وزیر امور خارجه کشور متبوع خود بود. نماینده ایران با لباس سرمه ای راه راه، کراوات زرد رنگ و پیراهن سفید از جای برخاست و بطرف جایگاه مخصوص رفت و پشت میکرفن قرار گرفت و نطق خود را بزبان فارسی چنین آغاز نمود: خانمها و آقایان، مردم ایران هزاران سال کنار یکدیگر زیسته اند و با خوب و بد هم ساخته اند. از هم پاشیده شدن ایران بزرگ چیزی جز توطئه بین المللی و دشمنان ایران نیست. استثمارگران خارجی بار دیگر بروی ایران چنگ انداخته و تمامیت ارضی ایران را مورد تجاوز قرار داده اند. فارسی زبانان ایران هرگز به اقلیتها، چه مذهبی و چه قومی ستمی وارد نکرده و نخواهند کرد. توطئه بین المللی با برپا نمودن و علم کردن مسئله جوکها و لطیفه های ایرانی، کشور بزرگ ایران را از هم پاشیدند و آنرا تکه تکه نمودند. ما، نمایندگان جمهوری آریایی ایران از تمام کشورهای عضو سازمان ملل متحد تقاضا میکنیم در مورد خواسته مردم ما توجه کامل نشان بدهند و حقوق از دست رفته ما یعنی یکپارچه شدن تمام سرزمینهای ایران را بما بازگردانند. در خاتمه از تمام نمایندگان کشورها تقاضا میشود بدون جانب گیری و بدون غرض ورزی به ترجمه کامل بعضی از این جوکها توجه کنند و در نظر داشته باشند که هدف از نقل این جوکها صرفا تفریح و سرگرمی است و بس

سکوت مطلق تمام سالن اجلاس سازمان ملل را فراگرفته بود و همگان سراپا گوش بودند. سپس نماینده جمهوری آریایی ایران چنین ادامه داد: اکنون برای اثبات دلایل خود چند تا جوک دست اول تقدیم دوستان میکنیم، تا خود قضاوت نمایند و ببینند حق با کدامیک از طرفین است.... "میگویند یکروز یک رشتی، یک لر و یک ترک سوار قاطر بودند و در جاده ای میرفتند، پس از یکساعت، رشتیه از ترکه سوال میکنه".........در آن لحظه گروه بیست نفری نمایندگان جمهوری آریایی ایران که از مابقی آن جوک اطلاع داشتند، شلیک خنده و قهقه را سردادند و بدون کنترل ریسه میرفتند و از دل درد بخود می پیچیدند و با کف دستان خود روی زانوهایشان میزدند و اشک از چشمانشان جاری بود و از شدت خنده پاهایشان را بزمین میکوبیدند. سایر اعضای سازمان ملل متحد همه ساکت بودند و با تعجب و دهان باز بیکدیگر نگاه میکردند. دبیر کل سازمان ملل که اهل کره جنوبی بود و بطور کلی از طنز و فکاهیات بویی نبرده بود و تنها هنرش جمع کردن شیشه های پر از ترشی کلم کپک زده بود، نطق نماینده ایران را قطع کرد و از او تشکر کرد و با صورتی پر از اخم، از وی خواهش نمود که به صندلی خود باز گردد و در مقابل اصرار و تمنای پی در پی نماینده ایران و تکرار جمله "جون مادرت بذار تمومش کنم، آخرش خیلی با حاله...." با دست به او اشاره کرد که بصندلی خود باز گردد

ساعت ده صبح روز بعد، در دوازدهمین جلسه شورای امنیت سازمان ملل متحد، از تمام کشورهای جهان رای گیر بعمل آمد و تمامی نمایندگان ملل جهان برعلیه جمهوری ایران آریایی رای دادند، و دولتهای هشت کشور جدید را برسمیت شاختند. اینچنین شد که بذله گویی و فکاهیات قومی، سرانجام واترلوی مردم ایران گردید و اقلیتهای ایرانی برای خود هشت کشور مستقل ایجاد نمودند و باقیمانده آنرا جمهوری آریایی ایران خواندند که بشکل یک مربع کامل برسمیت شناخته شد.


Share/Save/Bookmark

Recently by Jeesh DaramCommentsDate
زهرا سلطان و کهنه گوهی تاریخ
8
Oct 18, 2012
بهار ایرانی
15
Feb 17, 2012
جزیره چیری چیری
16
Jun 10, 2011
more from Jeesh Daram
 
JustAnIranian

JD

by JustAnIranian on

Lets hope a tornado will not wipe this family off the face of the earth. After seeing all of the politicians inside and OUTSIDE Iran, I have come to the conclusion, there is nobody else.

Mohsen Sazegara is a doormat? What is this stupid Ganji? And I will never underestimate somebody like Hassan Daei. A past Mojahedin member? So who else? Give me a name. I will only have to google them to figure out who they are.

A man I respect very much said once that the future leader of Iran is in prison right now. I want to believe that. But given what I have heard of the conditions in Iran prisons, I have a hard time believing it. I have so much respect for them but they will probably be lucky to leave these prisons alive.  

Remember, nobody took Khomeini very seriously. We are not going to make the same mistake again. 

Lets take what we have and work on it to make it better. Just like the people of Spain did.  

Democracy is not about black and white. It is sometimes about different shades of grey. In the case of Iran, it is about black and grey. We don't have the luxury of deciding between democrats and republicans, or in the case of Germany SPD and CDU. I see a bunch of wolves and some idiots preparing to ruin Iran all over again - if of course there is anything left of Iran after this whole mess is over.   

 


Siamak Asadian

A Modern Workers' Movement:the solution to our national problems

by Siamak Asadian on

Of course due to the exceptionally high level of political discourse here on IC, any and everything having to do with Workers' movement is reduced to that magical term "Commies," but in real world, as opposed to ICcentric one, reality is a bit more complex that might appear. An approximation of such complex reality would keep in  mind that:

 

First) To begin with the Left in Iran is a lot more than just communist formations, including but not limited to :Social-Democrats, Anarchists, Communitartians, Socialist,.. But hey what's the dif, they're all just a bunch of "commies," right? NOT.

Second) Workers' movement as such includes a LOT MORE THAN JUST Leftists. This would mean all workers regardless of their personal belives, be they Moslem, Jewish, Chrisitian, atheist, or just plain old workers, too damn tired to belive in anything, and more concerned with reaching retirment age, with decent benefits (which is the case for majority of workers, in the real world).

to make a long story short, and last but not least, workers (people who have to work, and earn their livelihood through their labor, be it manual, or intellectual labor) are the majority of the society.

Yazdeh Ordi'Behesht 1391, this day will be marked in Iranina history as a turning point.

 

 


Jeesh Daram

Siamak: The process of osmosis

by Jeesh Daram on

The good point you brought up about our frothy backwardness which has been substantially deepening due to reliance on pseudo religion and artificial virtue and dependency on invisible divine justice, has substantially been due to osmosis from our backward and deeply oppressed neighbors as well. Majority of our cultural interaction with our neighbors are focused on visiting shrines of holly men of the battle of Karbala, 2k marathon around Mecca, or money laundry to UAE and suburbia. There is very little our people could have learned from this wasteful osmosis. We could have learned from Turkey, but we were too busy giving them our oil and gas and bringing back blue jeans and cosmetics in return, to sell in the marketplace. Education before modernity and discipline before progress.


Jeesh Daram

JustAnIranian: Sazegara is as irrelevant as a doormat

by Jeesh Daram on

I can see your observation and statistics and varied factual experience in Europe, but why in 33 years since the fall of our last monarch, his regent the prince has not been able bring about a meeting for all oppositions under one umbrella, and of the ones that were brought together what has been the outcome, that proves your points?  Why even a small sample of population though insignificant statistically, like the visitors of the Iranian.com seem to be more leaning towards constant discussions in archaic passages in dark alleys of history such as communism, rather than monarchy? 

Given your assumptions are based on factual data, then what if the prince dies immaturely before a revolution takes place and the entire Pahlavi family is wiped off earth, during a much unexpected tornado in northern Virginia or wherever they might be residing. Then how is considered a monarchy the justifiable choice for the Iranians? Which family of Iranians is to rise and call himself or herself a monarch and why? In other words, I am trying to see how can a nation be unanimous or at least a majority find monarchy a solution to all its misery? Monarchy has proved that it can’t be the uniting factor without suffocation of minorities? A Baluch, Kurd or Lore. The process is what everyone needs to talk about. What family in Iran deserves to establish a monarchy, once Pahlavi is wiped off the Earth in a catastrophic super cell tornado? Answer to this question might legitimate a form of monarch vs. a republic.


JustAnIranian

Another point

by JustAnIranian on

I am even willing to trust Sazegara and Hassan Daie - who so conveniently has taken the Seyed from the beginning of his name and islam from the end. ONLY IF the big job up there is filled.

I want the position of the King filled - with somebody I trust. 

I want these people to come and know that there is nothing going on. This is just a job. I want to make sure no party is a King maker - like Italy and of course don't forget Russia. 


Siamak Asadian

Modernity based on social institutions or 'personalities'? That

by Siamak Asadian on

is the question.

It's amazing but not particularly surprizing that after all these years (from times of Amir Kabir and his attempts to establish the institutions of modernity in Iran to IR) we still have such an uncredibly low,  shallow level of understanding and discourse, as to the roots of our backwardness and underdevelopment.

Based on this continued, consistent non-understanding of our national predicament, "the solution," evolves around who will be optimal leader to either:

-bash all heads together and force us to be a 'united' country, or

-will somehow be magically able to bring all social classes and social interests into one populist 'national' consensus.

What remains absent is: what are the national institutions, and conditions necessary for Iran to produce national leadership, as to provide a continuous path of development and growth.

Perhaps Shamlo was correct about describing us as a people deep in our 'historical slumber,' just dozing off, and thinking we're really thinking and acting.


JustAnIranian

JD

by JustAnIranian on

Yes! The Monarch is a uniting factor, plus Monarchy does not equal to dictatorship. 

We keep on comparing ourselves to Britain, Germany, France and the United States.

Lets compare ourselves for a minute to Italy and Spain. Believe me, I have lived in Europe long enough to know that the culture of these countries are more comparable to our culture.

You don't have to be a rocket scientist to know that the political system in Italy is a mess. They have mafia which should not be underestimated and is there because of the weak political system in Italy - I would not be surprised at all if they were behind Berlusconi - and yes - they have gone through a period of Fascism - just like Iran. In Spain - well lets just say they do not have these issues. 

If it is going to be a democracy - and I believe from the bottom of my heart that Iranians inside and outside of Iran are completely ready for that- it can be under a monarch. But under a Republic the chances are slim.   

Now if you are asking me which monarch: there is only one. I am going for Reza Pahlavi. The Pahlavis still have a lot of support inside as well as outside Iran. He has a degree in Political Science and his wife has studied law. When I listen to him speaking, I understand what he says - and I agree with him.  He is an intelligent man and I don't need somebody like Mohsen Sazegara to bring sense to what he says. 

Frankly, that is why I listen to Mohsen Sazegara: To bring some sense to this madness that today is the Iranian politics. To the people who keep on insisting we should forgive people like Sazegara I say: Forgive? yes... Trust? You are out of your mind.  


Jeesh Daram

Uniting Factor

by Jeesh Daram on

"JustAnIranian", you have brought up good points. If I understand you correctly, you believe that because of the fact that we are a divided nation, the only uniting factor among us is monarchy. What form of monarchy? We had monarchy and when it started to fall apart, it was determined that the only uniting factor among us was religion at that time. It appears that since the dawn of Islamic Republic we have more of an Islamic Monarchy, with President acting more like an appointed Prime Minister and the Supreme Leader as a despotic monarch. The main difference appears to be, that in this new form of monarchy, the power is not inherited by a male descendants and rather it is continued among legitimate religious experts to select and appoint a Supreme Leader, in a nutshell total dictatorship.

How and in what forms a monarchy can be a better choice than what we already have now? Are you relying in the power of a monarch as a brutal force or a just mediator or silent figure? How could such a divided nation be united without a dictator on the top? Who can offer a step up solution and not rhetorical slogans and promises of future delivery of unachievable dreams?I think the most important factor that all Iranians should seriously ponder upon is, “What is our uniting factor today?”  We also have to realize that Iranians have not tasted a Republic yet either, we never had a Republic and what we have today is not one either.

 


JustAnIranian

JD

by JustAnIranian on

Take a good look at Iranian politics inside Iran and opposition outside of Iran. Opposition Parties that do not have enough respect to even hold talks with eachother (just take a look at how much opposition the Stockholm conference got), and of course Irans internal politics -- never forget that Rafsanjani did nothing except make a King out of Khamenei who was really a nobody.

Never figured out why Iranian politicians insist of comparing Iran with Germany. Our cultures are very very different. France? Their revolution was 300 years ago. It has been a long journey for them. United States?! They have - what? - 200 years of history? 

Having a Republic is not realistic for Iran. For those who insist on a Republic I have to say: 80 Million people live in that country. They cannot all leave and immigrate. Have a little bit of mercy on them. 

The only hope Iran still has -- even though I am not sure how realistic this is and whether it will ever happen -- is restoring the Monarchy. 

It took me a while to come to this conclusion. I have lived in two different successful Republics in my life. Germany and US. I have nothing against Republics. If being a Monarchist means being a fanatic -- that is not me. But at this point I have decided to be a realist and I want Monarchy to be restored in Iran.  


Jeesh Daram

تحصن در سفارت انگلیس

Jeesh Daram


آقای" آل-ایرانین" سوال خوبی فرمودید.  قبل از فروپاشی رژیم،  دوباره سفارت انگلستان را باز کرده بودند و همین باعث شد که هنگام بپا خیزی  مردم،  تمام آنهایی که به خطا "آقایان علما" خوانده میشدند،  در سفارت انگلستان متحصن شدند و تاریخ دوباره تکرار شد.  ولی اینبار باغ سفارت تبدیل به دامی شد برای شکار نوکران انگلیس،  غافل از آنکه هدف بعدی انگلیس فروپاشی کامل ایران بود و تبدیل آن به نه کشور جیره خوار.  ما پیوسته  یک قدم عقب بودیم 

//zamaneh.info/articles/734.htm


Jeesh Daram

JAI

by Jeesh Daram on

 We put too much emphasis on individualism and by doing that a nation will not have a true republic. Meanwhile, there is a Berlusconi in all of us.


All-Iranians

سران رژیم را کجا پیدا کردند

All-Iranians


قدرت تخیل شما خیلی خیلی عالی است، ممکنست بفرمایید با  فروپاشی رژیم اسلامی، سران  رژیم را کجا پیدا کردند؟ توی گودال؟ داخل قفس؟ توی توالت؟ کجا؟


JustAnIranian

Silvio Berlusconi & Italy

by JustAnIranian on

There is only one reason he left, Italy is in Europe and it had become the laugh of all the countries around it. Iran's Berlusconi will not have this problem! 

Italy is definately an overstatement. 

 


Jeesh Daram

Siamak

by Jeesh Daram on

I admire your imaginative mind, in particular the part where Russia asks Iran to join them for a confederacy. I like to read the long version of your thoughts at some point. As for Davazeh Doulaab, I visited that area in 2009 and a lot has changed and surprisingly, quite a few things remaining the same.....


Siamak Asadian

But that's not how its going to happen!

by Siamak Asadian on

J.D. you have an amazing combination of imagination, plus a good grasp of our anthropology, history and geography. Kudos. Nonetheless, I was wintness to another 'narrative' as well! 

I  actually saw the whole thing , and here's how it went down:

" IR had its latest round of parlimentary election, but it was boycotted by the majority of the popoulation, in a passive way. But that passivity didn't last that much. In about two months when it was May 1st 2012, Yazdeh OrdyBehesht 1391, there were millions of people out in the streets, demanding: "Bread, Peace and Freedom." IR was caught by surprise, make a long story short, that May 1st national demo, turned into tens and hundreds of local, regional, and national strikes, culminating in a nation-wide General Strike that brought IR down. All these achievements were based on people's rejection of nationalism as a base of action and insiting on uniting with each other on basis of class solidarity, and gender and racial equality for all. This was so succesful that all other countries surrounding Iran: Iraq, all Skeikdom's of Persian Gulf, Pakistan, Afghanistan, Russia, submitted requests, begging Iranians to join them in a region-wide confederation, and Iranian gladely accepted their request and were about to..."

That's when I woke up from sleep, and realized all my 'herbal' Tea from the night before was consumed and gone. And let me tell you my friend, it was some quality Herbs. Cheers

P.S. Dollaab is  where my great, great maternal parents are from, I've been there many times, in my dreams.


Jeesh Daram

I

by Jeesh Daram on

I think "Italy" would certainly be an overstatement. I was thinking perhaps more towards a country like Central African Republic. Small and somewhat insignificant in certain aspects, plus 50% desert. And yes, you got a good point, but even worse than Milani.


Darius Kadivar

You mean something like an "Italy" of the Middle East ?

by Darius Kadivar on

Berlusconi - Picking his nose and eating it 

 

And Who said "Modernity" meant "Progress" ? ...

 

When In Rome - Official Movie Trailer

 

Oh Right Abbas Milani I Suppose  ...

 

SATIRE: Lookalikes Abbas Milani and Nasseredin Shah ;0)