بهار ایرانی

بزرگترین قفس مربوط به آخرین رهبر جمهوری اسلامی، آیت الله سید علی خامنه ای بود


Share/Save/Bookmark

بهار ایرانی
by Jeesh Daram
17-Feb-2012
 

هنوز بهار عرب به تابستان نرسیده بود که بهار ایرانی آغاز گردید و نهال آزادی ایرانیان سر از خاک بیرون آورد. هر چند فرارسیدن بهار ایرانی پیش بینی شده بود، ولی چگونگی تحقق و سرعت شکوفایی آن دنیا را به شگفتی واداشت. تا آنروز کسی نمیدانست که فروپاشی یک سیستم پایدار به آرمانهای افراطی بدون حد و مرز که سی و سه وسال در ایران دوام آورده بود، چگونه در فرصتی کمتر از سی روز پایه های آن بلرزه افتاد و ساخته های آن با خاک یکسان گردید. سی روزی که ایران از سیاهچال استبداد دینی بیرون آمد و توانست هوای آزادی را چه بسا برای اولین بار در تاریخ چند هزار ساله اش تنفس کند. یک روزنامه نگار آمریکایی برپا خیزی ایرانیان را "شروع واقعی قرن بیست و یکم نامید" و آنرا "قرن تکامل انسان" خواند. سازمان ملل پیروزی ایران را "شکوفه آزادی" نامید و آهنگساز بزرگ روس آناستازیا مایاکوفسکی سمفونی "دخت راه ابریشم" را تنظیم و به ایرانیان تقدیم نمود.

بهار ایرانی بعنوان بزرگترین. واقعه تاریخی پنجاه سال اخیر دنیا قلمداد شد و جایزه صلح نوبل برای اولین بار در تاریخ آن آکادمی به یک ملت هدیه شد. ملت ایران برنده جایزه صلح نوبل شدند و یک دختر و پسر خردسال بعنوان نماینده ایران برای دریافت آن جایزه حضور یافتند. پرچم جدید ایران یکپارچه برنگ ارغوانی بر افراشته شد و فقط در بالای آن در طرف چپ پرچم تصویر ابسترکت یک کبوتر سفید در حال پرواز بچشم میخورد. سرود جدید ایران بنام "مام میهن" توسط پانزده موسیقدان کلاسیک ایران تدوین شده و تم آن بر اساس اندیشه اسطوره های ایرانی و الهام گرفته از پرواز فاخته ها در بهاران بود. سرود ملی ایران با طول شصت ثانیه، با پنج ساکسیفون، ده کلارینت و چهار ویلون سل و پنجاه نوازنده ویلون و پانزده نوازنده فلوت برای اولین بار همزمان در آلبرت-هال لندن، کندی-سنتر نیویورک و در بیش از چهل پایتخت دنیا بطور زنده اجرا و پخش گردید. این هدیه مردم دنیا به ایرانیان بود و آنچه ایرانیان خود آنرا پیروزی فرشته بر اهریمن خواندند. کشورهای دنیا منجمله اسرائیل در ایران سفارتخانه و نمایندگی خود را برقرار نمودند و روابط سیاسی گسترده آغاز گردید. مجازات اعدام در ایران بکلی لغو شد و حد اکثر مجازات زندان ابد تعیین گردید.

***

من و همراهان جمعا پانزده روز در ایران بودیم که بیشتر آن صرف ملاقات افراد مختلف شد و بهمان اندازه نیز دیدار از موزه ها و مراکز جدید فرهنگی و آشنایی با تغییرات تازه. روز سوم ورود بما اطلاع دادند که آماده شویم برای دیدار از بزرگترین مرکز فرهنگ شناسی و مطالعه تاریخ معاصر ایران. ساعت ده صبح بود که بعد از صبحانه از هتل مارا با اتوبوس به شمال شهر تهران بردند و به محلی که قبلا آنرا پارک ملت میخواندند. از قرار دولت جدید ایران بسیاری از زمینهای مجاور این پارک را نیز بعد از فروپاشی رژیم اسلامی خریده و تمام آنرا تبدیل به باغ موزه جانور شناسی و مطالعات فرهنگی نموده بود.

بعد از گذشتن از در ورودی پارک ما را به یک آمفی تئاتر بردند و در آنجا قدری رفع خستگی کردیم و بعد اعلام شد که قبل از شروع گردش در باغ فرهنگی لازم است که اطلاعاتی در مورد این باغ به حاضرین داده شود. نشستیم و شخصی که یکی از سخنگویان وزارت امور خارجه ایران بود، بهمه خوش آمد گفت و سپس اشاراتی به پیروزی انقلاب و اینکه ایرانیان چگونه بطور معجزه آسا رژیم اسلامی را بدون دخالت هیچ کشور خارجی واژگون کردند و بدنیا ثابت نمودند که بدون خون و خونریزی میتوان رژیم های سفاک را سرنگون نمود و اشاره کرد به سربازان دلیر ایرانی که همزمان توانستند مراکز مهم نظامی کشور را تسخیر کنند، مهمات و تانکهای ارتش را به آتش کشیدند و با حمله و یورش همزمان توانستند فرد فرد سران رژیم را دستگیر نمایند. در تمام جریانات بپا خیزی ایرانیان، کمتر از هزار نفر از سربازان و مردم کشته شدند و به هیچ بانک، سازمان غیر نظامی و یا سفارتخانه ای خسارتی وارد نشد. جالبتر آنکه حتی یکنفر از سران و عوامل با نفوذ دولت نتوانستند از ایران فرار کنند، چون خود مردم بسیاری از فرودگاهها را بسته بودند و مرزهای زمینی کشور توسط دلاوران استانها محافظت شده بود. سخنگوی وزارت خارجه سپس اضافه کرد که در تاریخ ثبت خواهد شد که ایران اولین کشور در تاریخ بشریت است که پس از یک انقلاب حتی یکنفر از سران رژیم قبل را نکشته و اعدام نکرده است و تمام آنها را بعد از محکومیت زنده نگاهداشته است. این خیلی باعث تعجب ما گردید که پس چطور شد آن روح انتقام گیری ایرانیان که بیکدیگر وعده میدادند تا پس از انقلاب پیکر این و آنرا از شاخه درختان در خیابانها آویزان کرده و دار بزنند و بدن آنها را تکه تکه کرده و در خیابانها بنمایش بگذارند تا برای دیگران درس عبرت شود؟

پاسخ تمام این سوالات درون آن پارک بود. باغی که آنرا موزه جانوران و مردم شناسی و مطالعات فرهنگ ایرانی میخواندند و ما آمده بودیم از نزدیک از آن دیدن کنیم. خانم راهنمای ما برایمان توصیف کرد که این پارک طبقه بندیهای بسیار دقیق و گوناگون دارد که در نوع خود در دنیا بی نظیر است. در مقابل نگاه پر از سوال ما چنین ادامه داد که افراد بدلایل مختلف به این پارک میایند. بعضی میایند که فقط جانورانی را که در تاریخ ایران و فرهنگ این کشور نقشی داشته اند از نزدیک ببینند و در مورد زندگی ایشان اطلاعاتی کسب کنند و از چگونگی زاد ولد و طرز فکر آنها آگاه شوند. گروهی دیگر میایند که از باغ شعر و آهنگ که در مجاورت باغ حیوانات است استفاده ببرند و روح خود را در باغ احساسات گردش دهند. برخی دیگر برای دیدن گلها، درختان و نمونه های گیاهی میایند و از اطلاعات سمعی و بصری استفاده میکنند. گروه دیگر به باغ نویسندگان و شاعران میروند و یا کتابهای گذشتگان را مطالعه میکنند و یا با اساتید شعر و نثر امروز فارسی آشنا میشوند. بسیاری از نویسندگان معاصر در این پارک حاضر میشوند و بطور رایگان بمردم کمکهای فرهنگی کرده و آنها را با گنجینه های ایرانی آشنا مینمایند. در باغهای مجاور هنرمندان به نواختن آلات موسیقی مشغولند و در مورد موسیقی ایران و دنیا بمردم اطلاعات میدهند.

یکی از همراهان دست بلند کرد و از خانم راهنما سوال نمود که آیا در سایر شهرهای ایران نیز چنین پارکهایی وجود دارد؟ خانم راهنما پاسخ داد که آری تاکنون بخاطر کثرت تنوع حیوانات و علاقه شدید مردم به از نزدیک دیدن و آشنا شدن با این جانوران و بطور کلی آشنایی با فرهنگ ایرانی بیش از سیصد پارک از این نوع در شهرهای ایران تاسیس شده است و تماما بطور مجانی در اختیار مردم قرار دارد. وی اضافه کرد که دولت برای بهبود روابط با کشورهای دیگر مصمم است این تنوع جانوران در ایران را با کشورهای دیگر شریک شده و حیوانات را برای نمایش موقت به آن کشورها فرستاده و سایر ممالک دنیا را تشویق به تاسیس چنین پارکهایی بنماید.

بیش از این تامل جایز نبود و همگی با شوق و ذوق فراوان و دوربین های آماده بدنبال خانم راهنما از آمفی تئاتر خارج و وارد محوطه پارک شدیم. بسیار محیط پاکیزه و منظمی بود. در دوطرف پیاده رو ها گلهای زیبا کاشته شده بود و کنار هر گل و یا درخت نام آن به فارسی و لاتین و طبقه بندی آن حک شده بود. تابلوی بزرگی جلوی ما پدیدار گشت و روی آن به سه زبان نوشته شده بود "لطفا به جانوران غذا ندهید". هر قفسی را طوری ساخته بودند که بصورت یک اطاق بزرگ بود و کاملا حیوان را از آفتاب، باران و برف محافظت میکرد. فقط قسمت جلوی قفس نرده کشی شده بود که حیوانات نتوانند فرار کنند. در گوشه هر قفس بخاری برقی بدیوار نصب شده بود و در طرف دیگر یک پنکه که در فصول مختلف حیوانات در رفاه نسبی بسر برند. در گوشه هر قفس دیوار کوتاهی بود که جانور برای گذراندن دقایق آرامش و دوری از مردم میتوانست به پشت آن پناه برد. آب و غذا نیز در ظروف تمیز فراهم بود. هر قفس مجهز بود به یک لیست در جلوی قفس و کنار پیاده روها برای مطالعه بازدیدکنندگان. شرح حال زندگی آن جانور، سن و محل تولد و سایر اطلاعات نوشته شده بود و در گوشه دیگر یک تلویزیون قرار داشت که اعمال و کارهای گذشته آن حیوان را نشان میداد و هر کدام از آن فیلمها چند دقیقه پخش میشدند و بعد فیلم مستند دیگری از آن حیوان پخش میگردید. مردم آزاد بودند با حیوانات صحبت کنند ولی پرتاب غذا و اشیا و بکار بردن الفاظ رکیک اکیدا ممنوع بود.

بزرگترین آن قفسها مربوط به آخرین رهبر جمهوری اسلامی، آیت الله سید علی خامنه ای بود که مجهز به دو تلویزیون بود و مردم در دو طرف میتوانستند به نطقهای گذشته او گوش کنند. خامنه ای قدری وزن اضافه کرد بود و درون قفس مانند کفتارهایی که قبلا در باغ وحشها دیده بودم به این طرف و آنطرف میرفت و با خودش حرف میزد. بطور کلی وضع روحی اش خوب بود و کتاب و دفتری نیز کنارش بود که بتواند خاطرات خود را بروی کاغذ بیاورد. لباس او یک پیژامه راه راه بود بمانند اکثر زندانیان در فیلمهای قدیم ایتالیایی. شب کلاهی نیز بسر داشت و تسبیحی در دست. کف قفس از موزائیک ساخته شده بود. روی اطلاعات مربوط به او نوشته شده بود "این جانور از خطرناکترین حیواناتی است که در تاریخ ایران ثبت شده است و نمونه آن فقط چند بار در تاریخ ایران مشاهده گردیده است". زیر تابلو هم نوشته بود "لطفا دست خود را وارد قفس نکنید."

همه ما بسیار تحت تاثیر قرار گرفته بودیم و دلمان میخواست دقایق بیشتری جلوی آن قفس بایستیم و به دونی روزگار و دست تقدیر بیاندیشیم. ولی خانم راهنما اشاره کرد که تعداد جانوران بسیار زیاد است و فرصت کم. راهنمای ما که ایشان خود استاد علوم زیست شناسی در دانشگاه تهران بود، چنین اضافه کرد که طبقه بندی جانداران مورد نظر این پارک از "فرمانرو Kingdom"(جانوران Animalia) شروع میشود و بعد "شاخه Phylum" (طنابداران Chordata) تا میرسد به "رده Class" (پستانداران Mammalia) و بعد به "راسته Order". در این مرحله تکامل حیوانات مورد نظر وارد راسته (گوشتخواران Carnivora) میشوند و این در حالی است که انسان در آن مرز وارد راسته (نخستی سانان Primates ) شامل انسان و میمون میگردد و از سایر پستانداران جدا میشود. برخی از دانشمندان بغلط فرض را براین اساس قرار داده بودند که احمدی نژاد نیز از راسته میمونها (نخستی سانان) میباشد، ولی در سال گذشته فرضیه فوق با کوشش دانشمندان ایرانی و ژاپنی بکلی رد شد و او را در راسته گوشتخواران قرار دادند. اکثر حیوانات و جانوران رژیم قبل در ایران تا حد رده پستانداران با انسان تکامل یافته وجه مشترکی دارند. ولی پس از عبور از مرز راسته، اتفاقی در تکامل صورت میپذیرد که آنرا جهش یا موتاسیون ژنتیکی mutation Genetic خوانند. یعنی در مرحله بعدی تکامل این جانوران از نظر ژنتیک وارد تیره هایی متغیر مانند کفتاران (خامنه ای)، شیطان تاسمانی (محمود احمدی نژاد)، گورکن (برادران لاریجانی) و یا گرگ ها (اکثر سرداران سپاه پاسداران) میشوند ولی در عین حال برخی از عضوهای اندام انسان و خصوصیات دیگر را دارا شده و حفظ نموده اند، و این امر دانشمندان را مبهوت نموده است. تحقیقات اخیر، دلیل چنین موتاسیون را بخاطر تشعشعات رادیو اکتیویته در برهه ای از تاریخ تکامل رقم میزنند و این اتفاق همزمان در تمام کره زمین صورت گرفته بوده است. بر اساس تحقیقات دانشمندان سایر قربانیان آن تشعشعات افراد معروفی چون اسکندر، آتیلا، چنگیز خان، موسولینی و هیتلر تماما از تیره کفتاران بوده اند.

قفس بعدی متعلق به محمود احمدی نژاد آخرین رئیس جمهور حکومت اسلامی بود، با همان وسایل و امکانات موجود در قفس رهبر معزول. تنها تفاوت مشهود آنبود که قفس احمدی نژاد آن دیوار کوتاه اضافه را نداشت و او برای انجام امور مربوط به قضای حاجت چاره ای نداشت بجز آنکه از مستراح در جلوی چشم مردم استفاده نماید و بقول عوام "بلبل را جلوی انظار خفه نماید! not the same as to Kill a Mockingbird". خوشبختانه هنگامیکه ما به قفس او رسیدیم موقع حمام کردن او بود. متصدی قفس با یک شیلنگ آب به قفس نزدیک شد و با اخطار به احمدی نژاد او را بگوشه ای از قفس راهنمایی کرد و بعد آب را باز نمود و با فشار مخلوطی از آب و صابون سراپای احمدی نژاد را زیر فشار آب قرار داد. احمدی نژاد از شوق به بالا و پائین میپرید و ظاهرا از اینکار لذت میبرد و در تمام مدت لبخند ابلهانه منحصر بخودش را نیز بچهره داشت. خانم راهنما که مثل همه ما از خنده روده بر شده بود اشاره کرد که تاکنون بیش از دویست میلیون نفر از قفس احمدی نژاد دیدن کرده اند و او مکارترین جانور و در عین حال بر اساس اطلاعات موجود، موذی ترین حیوان جهان بعد از شیطان تاسمانی Sarcophilus harrisii که اتفاقا در قفس مجاور او محبوس بود، بشمار میرود. عمر نسبی این جانور دو پا بیش از نود سال تخمین زده شده است. لباس احمدی نژاد همان کاپشن خاکستری رنگی بود که سالها پیش یاسر عرفات از مغازه دست دوم در فلسطین خریده و به او هدیه داده بود و یک شلوار راه راه زندان که البته بعد از مراسم حمام کاملا خیس شده بود. در کنار او کتابی با عنوان "بازگشت امام زمان و شمارش معکوس" روی میز قرار داشت و در گوشه دیگر قفس یک لاستیک چرخ ماشین را از طناب آویزان کرده بودند برای ساعات تفریح و سرگرمی او. قفس بعدی فی الواقع متعلق به شیطان تاسمانی بود که بسیار آرامتر و باوقارتر از احمدی نژاد بنظر میرسید و همه برای او آه و اوه کردند و ناز آن حیوان را کشیدند. متاسفانه نسل شیطان تاسمانی در خطر انقراض قرار گرفته. است

باری، فضا کمی بازتر شد و رسیدیم به قفس بزرگتری که روی آن نوشته شده بود "برادران لاریجانی" و مجهز به وسایلی مشابه قفسهای قبلی. ولی روی تابلوی جلوی قفس نوشته شده بود که "برادران لاریجانی اکنون بدعوت باغ وحش دمشق برای نمایش به کشور سوریه ارسال شده اند و بزودی در مقابل آن ایران بمدت سه هفته قفس حیوان بومی سوریه، بشارالاسد رئیس جمهور مخلوع را برای نمایش در این باغ دریافت خواهد کرد." لازم به تذکر است که بشارالاسد از موتاسیون بین راسته گوشتخواران است با راسته "جفت سمان Artiodactyla" و تلفیق تکاملی غیر قابل تصوری بین گورکن و زرافه است و در نوع خود بسیار نایاب و محدود به ارتفاعات جولان و فلات شام و حوالی نهر القمه میباشد. به پیشنهاد ایران، دولت جدید سوریه از اعدام اسد خوددرای نمود و بمانند ایران آن جانور را برای نمایش بسراسر دنیا ارسال میدارد.

در آنروز زیبا راهنمای ما با کمال صبر و تحمل بسیاری از جانوران دیگر را نیز بما نشان داد که در بین آنان قفس دستجمعی سرداران سپاه پاسداران بود، قفس وزرا و سفرای رژیم اسلامی، قفس وکلای مجلس و غیره. هر استان ایران موظف است جانوران بومی خود را در آن استان نگهداری کند و از قرار اصفهان یکی از بزرگترین باغ موزه های فرهنگی جانوران را بعد از تهران و قم داراست. همچنین شایع بود که بزودی دولت فرانسه ابوالحسن بنی صدر، اولین رئیس جمهور رژیم سرنگون شده اسلامی را تحویل ایران خواهد داد تا در نمایش مشترکی بین کشورهای ایران و یمن درون یک قفس قرار دهند. دولت یمن تصمیم دارد علی عبد الله صالح رئیس جمهور سابق را که در زندان بسر میبرد بمدت شش هفته به ایران ارسال نماید. از نظر موتاسیون ژنتیکی، این دو جانور هردو از راسته "فردسمان Perissodactyla " هستند که شامل یابو، قاطر و الاغ میباشد.

***

رسیدیم به جلوی قفس بزرگ اشتراکی دیگری که پر بود از آیات عظام رژیم قبل. بعضی با عمامه سفید و مابقی تماما سیاه پوش. بالای آن قفس نوشته شده بود "آقایان علما" زیر آن جمله دیگری به تمسخر چاپ شده بود "اگر این جانوران ابله را "آقایان علما" خطاب کنیم، پس فیزیک دانان، شیمیست ها و ریاضی دانان را چه بخوانیم؟"، خیلی این جمله در روحیه ما تاثیر مثبتی گذاشت و مانند هوایی تازه بود و جرعه آبی خنک.

در این گیرودار بودم که ناگهان غرش رعد و برق رشته افکارم را گسست. رگبار شدیدی در حال ریزش بود و صدای حرکت و پیچ خوردن آب درون ناودان خاطرات کودکی را بیاد میاورد. چرت زدن های بعد از ظهر آدم را گاهی کسل میکند ولی رویاها بیشتر در خاطر میمانند. تلویزیون را روشن کردم و اخبار داشت اعلام میکرد که قایق های نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران به ناو هواپیمابر رانولد ریگان در تنگه هرمز موشک پرتاب کرده اند و خسارات فراوانی به ناو وارد شده است. خبر بسیار تکان دهنده ای بود و گوینده اضافه کرد "تا چند لحظه دیگر پرزیدنت اوباما بطور زنده نطقی ایراد خواهد نمود. شاخص سهام در بازار بورس نیویورک هنگام بسته شدن بازار هزار و دویست واحد سقوط کرد. ساعت چهار بعد از ظهر بوقت واشنگتن بود. بلند شدم تا چای درست کنم و ببینم جریان از چه قرار است. تلفن خانه زنگ زد و همان پیغام همیشگی بود، صدای دورگه یک کامپیوتر که هر بار مرا بیاد فیلم "برزیل" میاندازد و در دستگاه ظبط میشود و متن آن از این قرار که سازمانی دنبال آقای خوزه پورتیلو میگردد تا بدهی های عقب افتاده اش را بپردازد. "اگر این شمار متعلق به خوزه پورتیلو میباشد لطفا ایشان بما زنگ بزند، اگر نیست، لطفا دکمه شماره یک را فشار دهید". پنج سال است آنها دنبال پورتیلو میگردند ولی من مقاومت میکنم و گوشی را بر نمیدارم، چون در حال نوشتن بیوگرافی خوزه پورتیلو هستم و نمیخواهم چیزی جز واقعیت درون آن کتاب مطرح شود و در قضاوت من نسبت به او خدشه ای وارد گردد.


Share/Save/Bookmark

Recently by Jeesh DaramCommentsDate
زهرا سلطان و کهنه گوهی تاریخ
8
Oct 18, 2012
جمهوری آریایی ایران
17
Mar 03, 2012
جزیره چیری چیری
16
Jun 10, 2011
more from Jeesh Daram
 
مآمور

 مامور و

مآمور


مامور و رفقیهایش میجنگند
مامور و رفقیهایش میمیرند
مامور و رفقیهایش بدرون قفس(انهم بدون ساعت) نمیروند

 چند نفر را میکنی تو قفس؟ تضمین میکنی اسم در لیست قفسیها نیست؟؟؟

I wear an Omega watch


Jeesh Daram

م

Jeesh Daram


مامور آقا، بقول نوری زاده "پسرم" این روزها دیگر بیرون از زندان هم کسی ساعت نمی بندد جه برسد در درون قفس!  در این دوره،  همه زمان را روی تلفن همراهشان بررسی میکنند.  جمعا حدود 3000  نفر تمام ایران را میگرداندند و بقیه پیروان خظ بودند  


مآمور

I m scared of u now

by مآمور on

 خانم راهنما پاسخ داد که آری تاکنون بخاطر کثرت تنوع حیوانات و علاقه شدید
مردم به از نزدیک دیدن و آشنا شدن با این جانوران و بطور کلی آشنایی با
فرهنگ ایرانی بیش از سیصد پارک از این نوع در شهرهای ایران تاسیس شده است

 پس شما ایده الت این که پس از سقوط رژیم فعلی ۳۰۰ زندان با قفس درست کنی و کی را آنجا نمایش میدهی؟؟؟فقط سران؟ اگر در هر باغ(به قول خودت) فقط یک نفر- را بدون انسانی ترین حق که پوشیدن ساعت است- را در قفس کنی یعنی ۳۰۰ زندانی بدون حق استفاده از ساعت. البته تعداد همانطور که گفتی متثکر است و بیشتر در حدود ۳۰ (۳۰۰×۱۰۰۰۰۰)میلیون(احمدی ۳۰ م را آورد).
اوکی (بقول بچه ها)!!!!حالا فکر نمیکنی یک بسیجی یا یک سپاهی یا فردی مومن و مذهبی(بقول خودتان حزب الهی) یا اطلأ دهاتی ساندیسی(باز هم نقل خودتان) یا مامور امگای این اثر هنری شما را میخواند و پیش خودش میگوید: اوه ه ه اگر اختیار دست اینها بیفتد ما را میکنند تو قفس بدون ساعت؟؟؟
یعنی شما با این نوشته خود داری زنگ خطر را برای همه ما بصدا درمیاوری. فکر مکنی اگر بسیجیِ بفهمه(که البته فهمیده) که میخواهند بکنش تو قفس چگار میکند؟دهاتی چگار میکند بدون ساندیس؟مامور بدون ساعتش؟
آره عزیز دل خواهر اگر من بفهم که میخواهند بکنند من را توی قفس بدون ساعت بخدا بچه های شمیران و قیطریه و شهرک غرب ........که سهل است گارد تفنگداران نیروی دریای آمریکا هم نخواهند توانست جلوی دفاع کردن من از خودم وساعتم را بگیرند. و آنوقت میدانی چه میشود؟
آزادی باید برای همه باشد از شمیران تا ۳۰۰ دستگاه(راستی میدانی کجاست؟) از ۷ حوض نارمک(محل آقای احمدی) تا سعادت آباد(محل خوش تیپان).

I wear an Omega watch


Jeesh Daram

T

by Jeesh Daram on

Thank you Vildermose for reading the article.


Jeesh Daram

م

Jeesh Daram


مامور خان،  نه والله کسی در قفس که اجازه نداشت ساعت دستش کند. در بیرون از قفس هم چیزی ندیدیم. ولی در وسط قسمت چمن باغ یک ساعت بزرگ آفتابی بود که با حرکت خورشید ساعات تقریبی روز را نشان میداد.


vildemose

 Fantastic. Hope someone

by vildemose on

 Fantastic. Hope someone translates it into English.

A state of war only serves as an excuse for domestic tyranny.--Aleksandr Solzhenitsyn.


مآمور

 میگم شما که

مآمور


 میگم شما که رفتید آنجا و تمام سران دولت(سابق) را در قفس دیدید!!!! یک نفر که ساعت امگا دستش بود ودر حال مخابره رمز باشد در انجا ندیدی؟؟
انشااله که هر کی که در قفس هست ‍آزاد شود که یکی از مضرات قفس از بین بردن مشاعیر است.
فقط باید مواظب بود آن پرنده سفید آزادی از قفس نپرد !!!!

I wear an Omega watch


Jeesh Daram

Azadeh

by Jeesh Daram on

Thank you Azadeh, I appreciate your feedback. To answer your question, I carry the entire story in my mind and talk it out internally, at home, at beach or anywhere else. When it comes time for writing it down, I only do that during a sunny afternoon along with a cup of tea on the side and rays of sun hitting the Persian rug. In that mood I write the whole thing in two full pages. Then I spend another day expanding each paragraph, but avoid separate notes and stitching. Finally, once I decide on how it should end, that would give me a gauge about how much I should cut, edit and shorten the story, in order to avoid or reduce undue boredom for the reader.  Cheers

 


Azadeh Azad

So very funny :-)

by Azadeh Azad on

Thank you, JD, for this great piece of work. Did you write it in one sitting, or did you have to check out your numerous notes and many photos you took of the beasts with your hidden camera? Anyway, please keep writing.

Cheers,

Azadeh


Jeesh Daram

دیوانه

Jeesh Daram


 دیوانه  درود  - با تشکر باید عرض کنم که این سوال بسیار خوب شما در روز دیدار ما از باغ موزه جانور شناسی مطرح گردید و اینکه همسران این جانوران کارشان بکجا کشید.  پاسخ دادند که هیئت علمی آکادمی علوم ایران مطالعات زیادی روی ژن بسیاری از همسران سردمداران رژیم نیز انجام داد و در بین ایشان موتاسیونهای گوناگون ولی در درجه بسیار خفیف و قابل اغماض مشاهده شده بوده است.  کمیته علمی با در نظر گرفتن آنکه زنان بطور کلی در اختناق و محرومیت بیشتری زندگی میکردند، تصمیم گرفت و رای بر آن داد که برای تمام زنان وابسته به رژیم، عفو عمومی اعلام کنند.  اینستکه بطور کلی هیچیک از آنان کارشان بزندان و قفس کشیده نشد.  ولی آندسته از زنانی که مستقیما در سرکوب و بد کرداری نسبت بمردم نقش مهمی داشتند جمعا به تادیب گاه هایی در منطقه حاشیه کویرمرکزی ایران فرستاده شده اند و قلمو و آبرنگ باندازه کافی در اختیارشان گذاشته اند و موظفند مناظر، تنوع گیاهی و طلوع و غروب خورشید را در منطقه کویری هر روز و بارها از زوایای گوناگون نقاشی کنند و در عین حال با صدای بلند آواز بخوانند.  این عمل باعث تزکیه روح و فکر آنها شده و در بین ایشان، کسانیکه با گذشت زمان مهارت قابل توجهی در نقاشی آبرنگ از خود نشان میدهند بشهرستانها فرستاده میشوند تا بطور رایگان به شاگردان مدارس هنر نقاشی بیاموزند. دولت حقوقی نیز برای آنان در نظر گرفته است.  شاد باشید

اینهم یکی از آهنگهایی است که روزها در حاشیه کویر برای آنان پخش میکنند برای تمرین آواز و هماهنگی

//www.youtube.com/watch?v=mN_fVNfw_70&feature=youtu.be 


Jeesh Daram

د

Jeesh Daram


دوست گرامی شراب سرخ، سپاس از مهربانی شما. خدا نکند من دلشکن شما یا هر دوست دیگر شوم. در پاسخ شما در مورد کم نویسی، شاید بیشتر بخاطر جوّی است که برای ما ایرانیان ایجاد شده است.  بیشتر می بینم که مردم ترجیح میدهند در مورد نوستالژی های گذشته و غم عدم توانایی بازگشت بعقب صحبت کنند و در مورد آنکه چه باید میشد وصورت میگرفت و  نشده های تاریخ.  اینچنین محیطی تمرکز فکری همه ما را از بین برده و فقط در مقابل اخبار عکس العمل نشان میدهیم، بجای آنکه طرح آینده را بریزیم.  در هرصورت ناگفته نماند که ایرانیان چه در داخل و چه در خارج از وطن،  سی و سه سال است که انواع و اقسام تحقیر، تهمت و افترای بین المللی را متحمل شده اند،  ولی هنوز سر پا ایستاده اند.  کم بوده اند و اندک هستند ملتهایی که با اینهمه محدودیت، اهانت و تحقیر توانسته باشند گلیم خود را از آب بیرون بکشند. یکصدا شدن ایرانیان در مسیری صحیح  پشت کوژ مام وطن را بار دیگر راست خواهد کرد و خواهیم دید که این فقط خود ما ملت هستیم که میتوانیم  وطن را از چنگال اهریمن در داخل و خارج نجات دهیم.

درود 


divaneh

طنز علمی

divaneh


دستتان درد نکند. بسیار از این طنز علمی شما لذت بردیم. خوب است شما که دستی در این علوم دارید تحقیقی نیز در مورد ژن بسیجیان عزیز می نمودید که به نظر می آید از موتاسیون بین ژن کره خر و ژن گوساله پدید آمده اند. بی صبرانه منتظریم که بیوگرافی خوزه پورتیلو را نیز در این صفحات بیابیم.  


Red Wine

...

by Red Wine on

چه خوب نبشتی... نمی‌‌دانم چرا انقدر کم نویسی کرده و به ندرت مطلب می‌‌فرستید ! نکند که شما نیز به صفِ دل‌ شکنانِ ما پیوستید :) ؟!

اینجور نبشتار‌ها من را به فکر می‌‌اندازد،کاش در خدمتتان بوده،شرابی نوشیده و بحثی‌ در این زمینه می‌‌نمودیم.

همیشه سبز باشید.

 


Jeesh Daram

M

by Jeesh Daram on

MG, thanks for your attention to details. You know, the only way I could value and cherish the Persian Spring was to show at the end, how vulnerable we as a nation are and how a dream can change our destiny. It appears that you also enjoy science of zoology and genetics. It is fascinating. Most of the information I got is indeed researched with proper documentation and gene sequencing, thanks to the educated lady who was our tour guide and the research papers that were available at the cultural center. Rumors are that she is now conducting a gene sequencing on some of the unamed people of Pahlavi regime and a huge budget has been dedicated for that research!

 Also, thank you for reminding me about Kennedy Center, a slip of mind. Now, as for Mr. Janati’s whereabouts, he was incarcerated for only a few days. But the revolutionary court determined that the man has been suffering from both advanced Alzheimer as well as dementia for the past 57 years and IRI only used him to fill the blanks and an empty seat. They released him immediately and he is now living in Qom. As for Mr. Jose Portillo, he is a real character and indeed I have been getting those phone calls for the past five years. More than 1500 banks have gone belly up and yet these collection agencies are looking for someone who perhaps owed $300 to a doctor or something in that range. I have saved the digitized messages of that computer and was planning to upload it with this article; it would have made a good impact. But I don’t have the tools to record it and upload it here; however the biography will come out soon. Thank you

 


Mash Ghasem

A wonderful stroy; but where is Janati, what happens to him?

by Mash Ghasem on

Your geneology and classification of the animal kingdom and its application to IR is superb. Did you researched it, or just spontaneous? Although this story ends on a note of despair, I still think you're right about how our spring will arrive so suddenly and fast, out of nowhere, it will surprise the entire world, once again! 

I loved Brazil, but can't recall the Jose Portillo character.

P.S. Kennedy center is in Washnigton D.C., perhaps you meant Lincoln Center.