مدونا و محمود


Share/Save/Bookmark

مدونا و محمود
by divaneh
17-Dec-2010
 

وقتی که مدیر هنری مدونا به او زنگ زد و گفت که محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران دوست دارد که با او یک ملاقات محرمانه داشته باشد، اول نزدیک بود که دو تا شاخ مثل کاکتوس روی کله اش سبز شود و بعد هم کمی ترس برش داشت که نکند یک خواب و خیالی برایش دیده باشند. احمدی نژاد چه کاری می توانست با او داشته باشد. حال اگر برلوسکونی و یا یکی از شاهزاده های عرب بود می توانست فرض کند که او را در حال رقص دیده اند و حالی به حالی شده اند و حالا می خواهند با ثروت و نفوذشان او را بخرند. اما احمدی نژاد، این کوتولۀ کله پوک که یا در حال دیدن هالۀ نور و یا در حال مشاوره با امام زمان بود و یا دائم آن طور که می گفتند برای بمباران دنیا نقشه می کشید، چه حرفی داشت که به او بزند؟ اصلاَ چرا او باید این ملاقات را قبول می کرد؟ چرا مدیر هنری اش گای اینقدر اصرار کرده بود که این ملاقات صورت بگیرد؟ نه، این حماقت بود. بی خودی موافقت کرده بود. تلفن را برداشت و اسم گای را فشار داد.

- مدونا، ساعت چهار صبحه. اگر تو رو نمی شناختم فکر می کردم یک حادثه بدی اتفاق افتاده.

- معذرت می خوام گای ولی خوابم نمی برد. من نمی خوام احمدی نژاد رو ببینم.

- مدونا قبلاَ هم توضیح دادم که این ملاقات فوق العاده محرمانه توی اطاق هتل محمود توی نیویورک میتونه واسۀ تبلیغات آینده از هر چیز دیگه ای موثرتر باشه. حرف منو قبول کن عزیزم. در ضمن، من خیلی دوست دارم بدونم چی توی سرشه.

- گای این یارو دیوانه است. من می ترسم با این تنها باشم.

- نترس عسل. محمود یک شخص عادی نیست. پلیس همه چیز رو زیر نظر داره. حالا بگیر بخواب و بگذار من هم بخوابم. شب بخیر.

- شب بخیر گای. هنوز هم مطمئن نیستم. راجع بهش فکر می کنم.

مدونا زمانی که جوانتر بود خیلی راحت دل به دریا می زد اما حالا دیگر زنی جا افتاده بود و سعی می کرد هر عملی را بیش از زمان جوانی بسنجد. چگونه اما می توانست راجع به چیزی که با آن هیچ آشنایی نداشت تصمیم بگیرد. راستش احمدی نژاد و ایران هیچ وقت روی رادار او نیامده بود. با خودش فکر کرد "باید از رابرت بپرسم، او همه چیز رو می دونه"، و درست اندیشیده بود، رابرت خیلی چیزها را می دانست.

- خوب تو فکر می کنی واسۀ چی می خواد منو ببینه؟

- جواب این سوال خیلی مشکله. تنها وجه اشتراک شما دو تا اینه که هر دو نفس می کشید. شاید می خواد واسۀ چند روزی که اینجاست تو سرگرمش کنی. اونها فکر می کنم بهش میگن صیغه، که می شه یک نوع معامله سکس که اسمش ازدواجه.

- من هم اول همین فکر و کردم اما گای گفت که این مثل یک خودکشی سیاسی خواهد بود و بعیده که محمود دست به همچین حماقتی بزنه. البته من از حرفش خیلی خوشم نیومد.
- شاید اون عکس تو رو که چند وقت پیش چاپ شد دیده و حالا باورش شده که تو همون زن ریش داری هستی که امام زمان رو می کشه و می خواد تو رو قبل از این که امام زمان رو بکشی نابود کنه.

- اون عکس ساختگی رو میگی؟ اگر دستم بهشون برسه. اما گفتی فکر می کنه من کی رو می کشم؟

رابرت راست می گفت. هیچ دلیل دیگه ای وجود نداشت. ملاقات بی ملاقات.

- گای این مرد دیوونه است، فکر می کنه من زن ریش دار هستم و می خواد منو بکشه.

- عزیز دلم بی خودی نگران نباش. ماموران سیا از توی اتاق بغلی همه چیز رو زیر نظر دارند و اگر حس کنند کمترین خطری تو رو تهدید می کنه، وارد عمل میشوند.

- من نمی رم گای، فهمیدی؟ نمی رم.

- خوشگلم کار از این حرفها گذشته و نه تنها سازمان سیا، بلکه خود شخص رییس جمهور هم داره این مسئله رو با جدیت دنبال می کنه. حالا دیگه خیلی دیر شده و پای امنیت امریکا در میانه، برو ببینش و نگران هیچی نباش.

این طوری شد که مدونا قبول کرد به دیدن محمود برود و یک روز هم تخصیص به آن دورۀ فشرده راجع به عقاید شیعه در سازمان سیا بدهد. هنوز هم ته دلش همچی قرص نبود و حتی بیش از پیش نگران بود. وقتی که در اتاق محمود رو زد قلبش داشت از سینه اش بیرون می پرید. هرگز توی زندگی اینجوری برای کشورش فداکاری نکرده بود. در باز شد و یک آدم ریشوی کوتاه قد با دوتا چشم ریز و خنده ای کریه او را استقبال کرد.

- به به مدونا خانم، بفرمایید تو.

مدونا با تردید وارد شد و در حالی که سعی میکرد عادی به نظر بیاید با یک حرکت ناگهانی پشت در را نگاه کرد.

- نترسید مدونا خانم، هیچکس بجز من اینجا نیست.

- نه من اصلاَ نترسیدم، فقط تازگی یک خرده گردن درد گرفته ام و باید هر از چند گاهی گردنم را به جلو و عقب بپیچونم.

- آره گردن درد بد چیزیه. چای می خورید؟

- نه بگذارید برویم سر اصل مطلب. چرا می خواستید من را ببینید؟

- بابا، مدونا خانم اول یک حالی از ما بپرسید. ما ایرانی ها معمولاَ اول یک ساعتی خوش و بش می کنیم و احوال هر کسی که می شناسیم از فک و فامیل و دوست و آشنا گرفته تا گدای سر خیابان رو از هم می پرسیم و بعد میریم سر اصل مطلب،. اما حالا که می پرسید، خیلی خوب، می رم سر اصل مطلب. من می خوام از شما در خواست کنم که منصب وزارت امور خارجه ایران رو بپذیرید.

- چی؟

- درست شنیدید، با رفتن منوچ ما از شما تقاضا می کنیم که وزیر امور خارجه ایران بشوید.

- حتماَ شوخی میکنید. چرا من؟ من چه تجربه و یا دانشی برای چنین کاری دارم؟

- مگر فکر میکنی که بقیه ما دانش و تجربه داریم؟ بابا ایرانه، هر کی هرچی دلش خواست می شه. اما شما برای این مقام جامع الشرایط هستید و هیچ کسی از شما مناسب تر نیست.

- جناب رئیس جمهور بنده فکر می کنم که شما دارید من را دست می اندازید.

- ابداَ. ابداَ. ببین ما می خواهیم شخصی رو وزیر کنیم که بتونه سر همۀ دنیا رو گرم کنه تا ما برنامۀ غنی سازی رو تمام کنیم. هیچ کسی بهتر از شما نمی تونه مردم رو سرگرم کنه.

- اما شما که آلبومها و ویدیوهای من رو تو کشورتون غدقن کردید.

- اون داخل کشوره. شما که وزیر امور داخله نمی شوید.

- خوب می تونید هر هنرمند دیگیه ای رو انتخاب کنید، چرا من؟

- برای این که همه مدونا خانم نمی شوند. گفتم که، شما جامع الشرایط هستید. یک دلیل دیگر این انتخاب مشکلاتی است که ما به تازگی بر سر چهار تا صندوق اسلحه با نیجریه و سنگال پیدا کرده ایم. تا اون جا که ما خبر داریم شما بعد از این که اون کاکا سیاه رو به فرزندی قبول کردید محبوبیت زیادی بین این سیاه سمبوها پیدا کردید و ما امدواریم که شما از این محبوبیت در حل و فصل اختلافات فی مابین استفاده کنید.

- شما دارید به پسر من و مردم یک قاره توهین می کنید.

- من توهین کردم؟ من کی توهین کردم؟ من گفتم که ما اختلاف داریم. این توهینه؟ تازه، چیزهای دیگری هم در مورد شما هست که ما به اون علاقه داریم. مثلاَ همین جنده بازیهای شما.

- حالا دارید به خود من توهین می کنید.

- نه، ابدا، اشتباه نکنید، من دارم از شما تعریف می کنم، چون ما فکر می کنیم دلیل پیشرفت غرب همین جنده بازیهاست. خود رهبر چند روز پیش شخصاَ به هیئت دولت فرمودند که "غرب با همین جنده بازیها از بقیه جلو افتاده، ما هم اگر بخواهیم پیشرفت کنیم باید دست از این کونی گری ها برداریم و همین جنده بازیها را در بیاوریم."

مدونا فکری کرد و این را موقعیت مناسبی یافت برای آنچه سازمان سیا از او درخواست کرده بود.

- ببین شما جراَت این جنده بازیها را ندارید.

- یعنی شما ما رو این قدر دست کم گرفتید؟ مگر شما تا حالا فاطی کماندوهای ما رو ندیدید؟

- خیلی خوب، بخواب روی زمین.

- هه؟

- بخواب روی زمین. می خواهیم اسب و سوار بازی کنیم و من سوارت بشم و ببینم دل جنده بازی در آوردن را داری یا فقط حرف می زنی؟

- ولی توی شریعت ما معمولاَ مردا سوار میشن.

مدونا دهنۀ چرمی را از توی کیفش در آورد، نگاهی به محمود کرد و گفت: روی زمین محمود. چهار دست و پا.

محمود چاره ای نداشت. به رهبر قول داده بود که می تواند مدونا را راضی کند و اینجا هم که کسی نبود که او را ببیند. نشست روی زانو هایش و بعد دستهایش را آورد پایین و چهار دست و پا شد. مدونا دهنه را به دهان و پیشانی اش انداخت و سوارش شد و محمود شروع کرد به گشتن دور میز یزرگی که وسط اطاق بود. محمود هیچ وقت فکر نکرده بود که برای خدمت به وطن چنین کارهایی هم باید کرد. بعد هم حس مطایبه اش گل کرد و با همان لحن سخنرانی هایش که مثل املا گفتن است و با سکوتهای بین کلمات گفت:

- مدونا خانم . . .، ما یک عمر . . .، به رهبر سواری دادیم . . .، حالا هم . . .، به شما سواری می دیم.

راستش بدش هم نیامده بود و فکر می کرد این کیفش خیلی بیشتر از آن زن چادر چاقچولی است و با خودش زمزمه می کرد: گر خوشگلکی مرا بگاید.

- حالا بخواب روی شکم.

- این دفعه دیگه چه نقشه ای داری بلا؟

- باید شلوارت رو بکشیم پایین تا من با این تسمه بزنم به قمبلت و تو بچه بد رو تنبیه کنم.

محمود با خودش فکر کرد "آب که از سر گذشت"، و اگر با خودش روراست بود می دید که خودش هم بی میل به این شیطنت جدید نیست. مدونا اول نرم نرم و بعد به تدریج با شدت بیشتری تسمه را به مرکز ثقل محمود آشنا می کرد و "بچه بد" می گفت. محمود حس می کرد که تمام بدنش دارد گر می گیرد و پرده نازکی از عرق تن و صورتش را پوشانده بود. زمانی که شدت ضربه ها از حد تحملش خارج شد سرش را برگرداند تا از مدونا خواهش کند که کمی آهسته تر او را تنبیه کند، و آنگاه بود که حقیقت را دریافت. در آن اتاق کم نور، چراغ درست پشت سر مدونا قرار گرفته بود و حال هاله ای از نور دور موهای بور او ایجاد کرده بود که در چشمهای عرق آلود محمود انعکاسی دوچندان می یافت. محمود اختیارش را از دست داد، اشک چشمهایش را پر کرد و با بغض گفت: ای امام زمان بالاخره به ظهورت شتاب کردی؟ سالهاست منتظر ظهورت هستیم. یا مهدی، قربونت برم، عجب ظهوری کردی.

مدونا کمی هاج و واج با دهان باز محمود را نگاه کرد و بعد به یکباره صدایش را تا آنجا که می توانست کلفت کرد و گفت:

- حالا که فهمیدی من کی هستم همین طوری اینجا بمون تا من برم و دنیا رو پر از عدل و داد کنم و برگردم و شیعیان رو بکنم سرور دنیا.

با گفتن این جمله مدونا وسایلش را جمع کرد و داشت از در خارج می شد که محمود دوباره صدایش زد: ای امام، شاید اون اسب تو که خون تا زانوش میرسه من هستم.

- نه، من اسبم رو بستم توی خیابون. تو همینجا باش تا برگردم.

و سپس مدونا در را پشت سرش بست و تا رسیدن به ماشینش توی پارکینگ هتل دوید.

* * * * * * *

دفتر رهبری در تهران:

- جناب رهبر نقشه به خوبی اجرا شد. یک عکسهایی از محمود گرفتیم، چه عکسهایی.

- آفرین، آفرین، تا اون باشه که دیگه بی اجازه وزیر اخراج کنه.

-----------------------------------------

با تشکر از شراب قرمز گرامی که نگارۀ زیبایش الهام بخش این داستان شد.


Share/Save/Bookmark

Recently by divanehCommentsDate
زنده باد عربهای ایران
42
Oct 18, 2012
Iran’s new search engine Askali
10
Oct 13, 2012
ما را چه به ورزش و المپیک
24
Jul 28, 2012
more from divaneh
 
divaneh

Dear Fatollah

by divaneh on

Thanks for reading. I am glad it cheered you up.


Fatollah

مردم از خنده

Fatollah


.


divaneh

Dear Azarin and Ari

by divaneh on

Azarin Jaan,

Thanks for reading and for your generous comment that has equally cheered me up.

Dear Ari,

Thanks for being here, and I agree with you that Red Wine should be voted as the investigative photo journalist of the year. I liked your creative divanehleaks.


Ari Siletz

Divanehleaks

by Ari Siletz on

My favorite line:

 

 اون داخل کشوره. شما که وزیر امور داخله نمی شوید.

RedWine, great investigative photo journalism. 


Azarin Sadegh

Wonderful Satire!

by Azarin Sadegh on

Divaneh-e aziz,

Thank you so much for starting me day with such great story! I love your sharp humor! Bravo!

 


divaneh

دکتر سعات نوری عزیز

divaneh


حتماَ این کار را خواهم کرد. خیلی متشکر از لطف شما و معرفی این مجموعه جالب. این هم یک فی البداهه هندلی تقدیم به قوم بنی هندل.

بپیچی گر ز فرمان خدا ناگاه سوی دره ات آرد

بپیچ فرمان خاور را که لطفش باز سوی خانه ات آرد


M. Saadat Noury

Dear "divaneh";

by M. Saadat Noury on

Next time when Madonna likes to drive her car (Mahmoud), please ask her (and even him) to read about

ادبیات بنی هندلی

Great story and thank you for sharing


divaneh

Dear Hamsade and Monda

by divaneh on

Hamsade aziz,

It seems like US is still in recession. Here $76 millions only pays for the breakfast,,, of the whole nation.

Monda jaan,

Thanks for reading and your kind comment. Glad you liked it.


Monda

Oh My : )))

by Monda on

چقدر خندیدم! دستت درد نکنه دیوانه .‌ ای کاش تمام نکات ظریف و مضحکش خاطرم میموند!

واسه دوستام حتما ایمیلش می‌کنم. 

Redwine's design rocks too. afarin. 

 


hamsade ghadimi

دیوانه،

hamsade ghadimi


دیوانه، کاشکی‌ اون بلایی که سر گای اومد سر ما میومد.  تو انگلیس ۷۶ میلیون دلار گرفتن یعنی‌ به گأ، تو آمریکا یعنی‌ بردن لاتاری.  خیلی‌ وضعتون درسته دادا.


divaneh

Dear MM and Faramarz

by divaneh on

میم میم جان، با سپاس از لطف شما. بنده فکر می کنم که شما هر چه بگویید مدونا شکایت نکند.

فرامرز عزیز، معلوم شد که گول خوردن همیشه هم چیز بدی نیست. خودمانیم عجب حافظه ای داری، باید این شعرها و گفته ها را توی یک بلاگ (یا بیشتر) ظبط کنی. بچه های ما هم می گفتند

ننۀ اکو سلام ، سلام و صد سلام

اکو زده بکم ، زده به تنبکم

اگر زدم بکش ، زدم به تنبکش

نگی چرا زدی ، زدی به تنبکش 


Faramarz

محمود و گولش زد

Faramarz


دیوانه جان، منهم سر از اون جمله در نیاوردم ولیکن بچه ها میگفتن و ما میخندیدیم.

حالا این هم یکی از گفته های بچه های دبستان!

محمود و گولش زد

دست به دولش زد  


MM

good story Divaneh - the material girl strikes again!

by MM on

or should I say: Mata-dona


divaneh

Hamsade Jaan

by divaneh on

I think you have to ask that question from Madonna. As far as I know it's Madonna who has ...


hamsade ghadimi

دیوانه خان،

hamsade ghadimi


دیوانه خان، فقط یه سوال دارم.  این مدیر هنری مدونا، گای، همون گایه که مدونا را گائید؟


divaneh

Dear Friends

by divaneh on

Thanks for reading and for your kind comments. 

Anahid jaan,

Sex and violence were definitely not my objectives.

Dear Souri,

I was going to compliment you on your new avatar but as you now seem to be getting embarrassed with too many compliments, I don’t mention it. I am not sure whether koneh or nakoneh is correct. I have heard both versions.

Dear Simorgh,

Good to see you here.

Faramarz Jaan,

I always had problem with that comment. I just could not imagine a woman buggering someone with her tit. It just did not seem the right tool. Perhaps I just try to imagine too many things.

Maziar Aziz,

Seem like there will be no change for me. I won't be buying Madonna's next album neither.

Shazde Jaan,

She definitely was, but yet they say dood az kondeh pa misheh.

 

 


Shazde Asdola Mirza

مدونا زمانی که جوانتر بود خیلی راحت دل به دریا می زد

Shazde Asdola Mirza


You bet ... and she was real good at it too!


maziar 58

Merci Divaneh

by maziar 58 on

I think the next maddona's album will be like : RABBENA ATENA FI DUNYA HASSANE.... 

I told you the MO'JEZE is in Oregano.           Maziar


Souri

Faramarz

by Souri on

I am thinking of changing my avatar anew, because of too many compliments that I get. It is nice but somehow too embarrassing. Maybe I have to change it to something more down to Earth.

Sorry divaneh jon, for deraling from the subject.

hamash taghsir in Faramarzeh :)

The good behavior of the people, warms our heart and make us thankful.....  And the bad ones, just make us to recognize and appreciate the good ones!


Faramarz

سوری جان، نه والله، قسمت نبود!

Faramarz


I also like your new avatar. This one looks more sophisticated and worldly, the other one was more fun and down to earth! Color-wise, the light brown and the green in your picture clashes with the site's orange colors.


Souri

Simorgh and Faramarz

by Souri on

Dear Simorgh: Thank you. A little slimmer than when I was in SF?  There's only two months between those two pics. But dresses make the differences.......told you I drink too much ;-)

Faramarz: mageh shoma Madonna ro emtehan kardi ke migi 10 ta mard sibil koloft o harifeh? shoma oun moughe  khodet koja boudi? ;-)

The good behavior of the people, warms our heart and make us thankful.....  And the bad ones, just make us to recognize and appreciate the good ones!


Faramarz

Like a Virgin, Touched for the Very First Time

by Faramarz on

 


به قول بچه های بی تربیت دوران دبیرستان، "مادانا پستوn تو کوn محمود کرد!"

مرسی دیوانه جان، طنز جالبی بود و پر از نکات با مزه!

کسی حریف مادانا نمیشه، هم پر زوره و هم اهل سکس ناجور! یک نفری ترتیب ۱۰ تا مرد سیبیل کلفتو میده و بعدش هم میپرسه بقیه اش کو!     


Simorgh5555

Souri

by Simorgh5555 on

Nice new pic! You are still rosey red though. A little slimmer as well.


Souri

مگر فکر میکنی که بقیه ما دانش و تجربه داریم؟ بابا ایرانه،

Souri


I liked that part very much.

Divaneh jon;

I read your funny story, good satire.

If I'm not mistaken, I believe the word "koneh" in the last phrase should read itself as "nakoneh".

Thanks for sharing.  

The good behavior of the people, warms our heart and make us thankful.....  And the bad ones, just make us to recognize and appreciate the good ones!


Anahid Hojjati

Dear Divaneh, fantastic story.

by Anahid Hojjati on

Divaneh jan, I enjoyed reading this sex, violence and politics story. Thanks for sharing.