اندر باب ولایت و فقاهت


Share/Save/Bookmark

aghadaryoosh
by aghadaryoosh
03-Mar-2012
 

روزی متولی مسجدی به محراب خانه خدا و به درونگرائی و تعمق زیدی را به سپوختن در زیر کار داشت. مومنی تازه وضو گرفته برای نیایش و به نیت نزدیکی پنجگانه به خدای خود و رستگاری دو جهان و جزآن، وارد شد و چگونگی کار بدید و از بن دل برآشفت و در دم به روی سرایدار مسجد آب دهانی جانانه، خردلی رنگ ولی کم حباب و پر ملات بیفکند که شرمت باد از کارت و زیر کارت و خاکم به دهان نفس کارت و بدتر از همه جای کارت، خانه خراب ترا نگاهداری خانه خدا دادند نه خانه امن، اینست راه و رسم ولایت؟ ترست نیست از پادافره به سرانجام و حکم فقیه به تازیانه و سپس اعدام؟

متولی پس از درنگی تف از روی به کف آورد و به روانی کار دغل بکارگرفت و پشت کار خویش همی دنبال گرفت و خدایا تو گواهی نه کمترین سستی بل استواری روا داشت و کمر و کپل جنبان گفت ای گمراه ملعون رو به شکرانه رحمی که الله محمد و علی، حسن و حسین، تقی و نقی و دیگر مابقی همین دم و هم اکنون بر تو روا داشت چیزی در صندوق صدقات انداز که اگر دستم بند نبود نشانت میدادم که مسجد نه جای تف کردنست .

مومن چو شنید این سخن دمی خامش بید وبراحوال خویش نگریست و از خوف خشم شیخ پاره ای از پشتش لرزید، دستی به پشت کشید و پاره را کمی خارید و آنگاه دل به خود گرم داشت و از روی خرد و آینده نگری بگفت نعوذ باالله بوقت ورود ولایتت دیدم و چو با دست بسته دهان و سخن به امربه معروف گشادی درایت و ذکاوت و فقاهتت، تو که هر سه داری چرا به روی خویش نمیاری و ما را به شوخی بگیرانی؟ ستایش مهر ایزد را که شایستگی رهبری مسلمین و مسلمات ترا بید و جالب آنست که خود نیز دانی ولی مزاحا همواره عمر و زید و این و آن بر سر کار داری، ای نا قلای راهبر، ای توئی که به گوشه چشمی دو صد کشته روزانه به شام و حلب و دمشق داری از چه رو فیض وجود و فایده معرفت و بنیه ذکر و سفتی کمر و دانش دمر از دیگر مومنین و مومنات دریغ داری و تنها به تولیت و ارشاد در خانه خدا بسنده کنی؟ و به قول دگرباشی اوا، پس چرا فقط اینجا؟

شعر

تو که فقه دانی و درگیری و چنینت اشتها
چرا "کلهم اجمعین " نمیگیری به زیرت ای علا

از مرتبت کی کم شود خوش دست و پا
گر تو آشکارا میکنی این ادعا

یاد میاری در شب معراجش چه گفت
آنکه عارف وار بر عامی سپوخت

شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند

شکر تو اینست که در این گیرودار
بندی از تنبان بهر این امت بدار

تا بدین فقه مبین اعلم شوی
بی برو برگرد برقزوینییان رهبر شوی

سخن که بدینجا رسید متولی را کار زیر دل به پایان بید. به سستی خودی تکانید و پوشک و پوشاک مرتب داشت و سر روی و ریش به گلاب آمیخت و بعد از دبه کردنی مزد آن زید رنجبر بداد و چون یارانه را خرج یاران کرده بود و آب مسجد قطع، تیممی نمود بس عجولانه و با درشتی و تغیر مومن را به اندرون خواند و عندالورود پس گردن او نواخت که ای ضایع العیش والاحوال و ای مخرب این نعوظ با حال آیا نشنیدی که کار دین به اهل دین بگذار؟ تو را چه به این پرگوییها و زبان درازیها ؟ میدانی چه روزها پشت سجود و رکوع این و آن درکمین بودم و با چه زحمتی آن کس یافتم که هم امر به معروف کنم و هم نهی از منکر؟

ایضا شعر

نا شنودی آن مریضی که بوقت واپسین
باد دل میداد بهر یاران غمین

یک بگفتش با دوصد خشم و غضب
دست نمیداری از این کار عجب؟

شرم نمیداری تو؟ گنداندی فضا
چه فرو میداده ای جای غذا؟

گفت من دگر کی همداستان میشوم؟
فرصتی نیست تا باردگر خجلان شوم

یا که آن رهبر بگفتا با پسر مرده پدر
کاهریزک را تو ببین قبل از سفر

مجتبای من که رهبر زاده است
سالهای پیش از این بس داده است

هرکه را روی خوش و بنیان نکوست
حوزه علمیه غرق در تنبان اوست

یا که گفت آن جنت پناه خوش صدا
بعد از اعدام پسر در ره روح خدا

گر بداشتم پور دیگری از پشت خود
می همی دادم به گا با رای خود

آنچه دیدی نه کار نفس بید و نه هوای دل بلکه امری بید با زیدی معروف و نهی و نهیبی بید بر منکری که بر من معمولا هر شب جمعه عارض و عاصی ونهایتا غالب میگردد و تا زیدی به زیر نیارم او نیز آرام نگیرد. تو از چم و خم پرپیچ الهییات و اصول فقهییات و دگرگونی صرفییات و اقوال سیبویه به نحوییات چه دانی که زحمت ما میداری ؟ نمازت گزار و در دم به دور شو که هنوزم میلیست به امر به معروفی دیگر و نهی از منکری بدنبال، که آنچه بر من آید و میکشم از سرکشی اوست.

بر گرفته ازروایات منسوب به ذکرالله خوش حرکات تنومندی (کثیر الصیغه خراسانی) در گاهنامه " سیرت الفقها و المکاشفات والمشاهدات العلما فی المخارج الطلاب و ایضا بالعکس "و با الهام از نظرات قطب المداحین بیت الله، متحجرالمعممین، متعفن العقاید، عجیب الافکاروالاقوال، آقا مدورالانف* المصباح الیزدی والله فاکهتا*به مراتا*کثیره.

انف= بینی
والله فاکهتا به مراتا = خداوند از "فاک" او سیر نشود و دست نشوید .
مراتا= بارهای بسیارو درتکرار، در هنر رقص گویند " حالا از اول"، "از ا‌سر" در گویش‌های گیلانی.


Share/Save/Bookmark

more from aghadaryoosh