راههای طی شده (5)

طلایه داران تفاهم و گفتگوی بین ادیان

Share/Save/Bookmark

راههای طی شده (5)
by Mahmoud Sadri
04-Aug-2010
 

Part 1 - Part 2 - Part 3 - Part 4 - Part 5

طلایه داران تفاهم و گفتگوی بین ادیان: (1)
پلورالیسم مجرب و پلورالیسم مقدر

گفتیم که در نگاه سعدی و پیروانش تکثر آرا و عقاید دینی واقعیتی گریزناپذیر است و هر گروهی به آنچه نزدشان است نزدیک بینانه راضی و مفتخرند (2) بنابراین تحمل باورهای دیگران واقع بینانه و فروتنانه بنظر می آید.

پلورالیسم مقدر

مولانا راه دیگری را پیش پایمان می نهد. دراندیشه او چند گونگی و چند گانگی باورهای دینی ناشی از "دیدگاه" خاص فرهنگی و زبانی انسانهاست نه ثمره گوهرهای نا همگون معنوی. در این منظر حقیقت ماورائی در تماس با فرهنگ و تاریخ است که تعین مجازی برمی گیرد:

"یک گهر بودیم همچون آفتاب
بی گره بودیم و صافی همچو آب
چون به صورت آمد آن نور سره
شد عدد چون سایه های کنگره
کنگره ویران کنید از منجنیق
تا رود فرق از میان این فریق" (3)

در منظر مولوی، جلوه حقیقت ماورائی در آینه های متکثر فرهنگی و تاریخی نه امری استثنائی و اتفاقی بلکه پدیداری مقدر و لازمه آفرینش است. همچنانکه آگاهی و گذر از این محدودیت دیدگاهی نیز لازمه تکوین جهان و انسان است. متدینین ادیان گوناگون مانند نقاطی در پیرامون یک دایره اند که همه به یک مرکز واحد متوجه اند ولی هریک از زاویه خویش آنرا می بیند. مولانا این فرایند را در داستان مشهور موسی و شبان در دفتر دوم مثنوی می آورد، شبانی که خدا را نه تنها به ابعاد انسانی بلکه به ابعاد چوپانی فروکاسته:

تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
جامه‌ات شویم شپشهاات کشم
شیر پیشت آورم ای محتشم

همچنانکه می دانیم موسی براو خشم می آورد واو را از خود می راند اما با نهیب الهی به خود می آید:

وحی آمد سوی موسی از خدا
بندهٔ ما را ز ما کردی جدا

آنچه که در این داستان مشهورکمتر مورد توجه واقع شده ابیاتی هستند که
پس از این فراز می آیند:

هر کسی را سیرتی بنهاده‌ام
هر کسی را اصطلاحی داده‌ام ...
هندوان را اصطلاح هند مدح
سندیان را اصطلاح سند مدح
من نگردم پاک از تسبیحشان
پاک هم ایشان شوند و دُرفشان

می بینیم که مولانا اصالت ایمان و استجابت دعا را به اسلام و ادیان ابراهیمی منحصر نکرده بلکه در همۀ ادیان روا دانسته. هندوان و سندیان دینشان هندوئی و بودائی بوده و هست و در این ابیات نیایش هردو "مدح" پرودگار خوانده شده. این در حالی است که بسیاری از فقها هنوز در باره اصالت یا ماهیت ادیان شرقی در خم یک کوچه اند.

مولوی در دفتر سوم به این مقال باز می گردد و تفاوت ادیان را ناشی از "نظرگاه" می بیند:

گر نظر در شیشه داری گم شوی
زآنکه از شیشه است اعداد دوی
ور نظر بر نور داری وارهی
از دوی و اعداد جسم منتهی
از نظرگاهست ای مغز وجود
اختلاف مومن و گبر و جهود (4)

و بلافاصله بعد از این گفتار است که مولوی حکایت پیل در خانه تاریک و اختلاف آرا درباره شکل آنرا نقل می کند و بازهم اختلاف و بحث بی نتیجه در این مورد را نتیجه "نظرگاه" محدود مردم می شمارد:

از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن یکی دالش لقب داد این الف
در کف هر کس اگر شمعی بدی
اختلاف از گفتشان بیرون شدی

اندکی بعد مولانا در مورد عواقب این اختلاف چنان هشدار می دهد که نزاع یهودی و مسلمان در حکایت سعدی را به خاطر می آورد:

ما چو کشتیها به هم بر می زنیم
تیره چشمیم و در آب روشنیم (5)

در داستان مشهور دیگری در همین دفتر دوم تحت عنوان "منازعت چهار کس جهت انگور که هریکی به نام دیگر فهم کرده بود آن را" به حکایتی می پردازد که به یمن شعر مولانا به ضرب المثل "بحث عنب و انگور" در زبان ما تبدیل شده. عصاره آن حکایت اینست:

اختلاف خلق از نام اوفتاد
چون به معنی رفت آرام اوفتاد (6)

خلاصه آنکه تفاوت ادیان و پلورالیسم دینی در نگاه مولوی نه تنها مجرب بلکه مقدر نیز هست. تکثر ادیان و مناسک بخشی از آفرینش است، بصیرت و گذر از محدودیت های زاده از آن نیز گامی در سلوک روحانی است و منازعه میان مذاهب نیز چیزی جز جدال تیره چشمان در آب روشن نمی تواند بود.

در میان متفکران غربی نیز بسیاری از این تکثر مقدر سخن گفته اند اما تا قرن نوزدهم کسی دقیقتر و ظریفتر از لئو تولستوی نویسنده روسی به آن نپرداخته است. تولستوی مانند مولوی پلورالیسم را مقدر میداند و مثل مولوی راهی برای جمع باور به یک دین و قبول منشا ماورائی همه ادیان می یابد. در کتاب "آنا کارنینا" (7) شخصیتی هست بنام "الکساندر لِوین" که بدل تولستوی است و آرا و نظراتی که نویسنده در کتب غیر داستانی خود مانند "اعترافات" و "نگاشته های دینی" (8) در مورد سیر معنوی خود بیان کرده برزبان لوین می گذارد. در اواخر این کتاب فرازی است که در آن الکساندر لوین که در غروب زیبائی در ایوان خانه اش نشسته به ایمان مسیحی خود می اندیشد و در عین حال در صرافت اینست که اگر مسیحیت تنها دین اصیل است پس تکلیف مومنان سایر مذاهب مانند ادیان "بودائی و اسلام" چه می شود؟ آیا ایمان و عمل به یک دین به معنای خط بطلان کشیدن بر حقانیت سایر ادیان است؟ آیا بصیرت به فرهنگی بودن و تاریخی بودن همه ادیان دلیل بر نسبیت و بطلان همه ادیان است؟ در اینجاست که لوین با تمثیل بدیعی که با مشاهده تلالوئ نخستین ستاره های شب به ذهنش می آید از این بن بست فکر نجات می یابد: به خود می گوید همچنانکه ما با وجود علممان از حرکت زمین می توانیم در زندگی روزمره آنرا ثابت فرض می کنیم و بدون احساس تناقض سخن از طلوع و غروب خورشید و حرکت سیارگان و ستارگان در آسمان بگوئیم و ستاره شناسان نیز از دیر باز توانسته اند با همین فرض ثابت بودن زمین حرکت اجرام سماوی را ترسیم و پیش بینی می کنند، مومنین به هر مذهبی نیز با علم به تاریخی، فرهنگی، و دیدگاهی بودن دین خود می توانند در عمل آنرا ثابت فرض کنند و به حیات مشخص ایمانی، اعتقادی، عملی، و آئینی خود ادامه دهند و حتی تعلقشان به دین خاص خود را بخشی از برنامه مقدر الهی بدانند بدون آنکه ناگزیر به انکار دین خود، تکفیر مومنین سایر مذاهب، یا انکار دینداری گردند.

در بخش بعدی از این سری مقالات به همگرائی های اسلام و پلورالیسم خواهیم نگریست. بیان خواهیم کرد که این تصادفی نیست که اغلب طلایه داران نهضت خجسته ای که امروز آنرا پلورالیسم دینی و گفتگوی بین المذاهب می خوانیم از قبیل سعدی، مولوی، عطار، و حافظ از سنت و فرهنگ اسلامی برخواسته اند. خواهیم دید که اسلام نه تنها به مسلمین بلکه به یهود و نصاری، و نه تنها به آنان که به صابئین و مجوس وعده فلاح و رستگاری داده، مسلمین را از خود بینی، کوته نظری، و خود مرکزی باز داشته، واقعیت مجرب تکثر غیر قابل تقلیل ادیان را مقدر دانسته و حتی سخن از نسخ ادیان ما قبل اسلام (بر خلاف تصور رایج) به میان نیاورده است. و اینهمه در پانزده قرن قبل عنوان شده نه در حال و هوای جامعه جهانی امروزین. این به این معنا نیست که اسلام در گذشته یا حال تفسیر انحصار گرایانه و طالبانی نشده بلکه متوجه به این آرمان است که اسلام به آسانی و احتمالا بیش از بسیاری ادیان دیگر قابل فهم و نگرش پلورالیستی است و شاید از اینروست که حکمای ما در طول تاریخ توانسته اند به چنین تفسیری دست یابند.

(ادامه دارد)
محمود صدری

پانوشت ها

این بخش از گفتار تلخیص مقاله ای است که به انگلیسی منتسر کرده ام. آدرس آن مقاله به این قرار است:

.1

From Irony to Inclusion: Early models of Interfaith Dialogue in: Inter-religious Insight, January 2006

2.به تعبیر قران (سوره مومنون، آیه 53) "کل حزب بما لدیهم فرحون"

3. مثنوی، دفتر دوم ابیات 1759-1722

4. مثنوی، دفتر سوم، ابیات 1256-1260. در فلسفه و الاهیات جدید "اختلافات ناشی از "نظرگاه" را "پرسپکتیویسم" می خوانند و آنرا از نسبیت گرائی یا رلتیویسم تمیز می دهند. پرسپکتیویسم می گوید نظرگاهها با تمام اختلافاتشان تصادفی و دلبخواهی نیستند بلکه ناشی از عوامل مقدر و مشخص زمانی، مکانی، فرهنگی، و روانی می باشند و حال آنکه نسبیت گرائی اختلاف آرا را بهانه ای برای نا موجه دانستن همه آنها می داند

5. مثنوی، دفتر سوم ابیات 1263-1269، 12735.

6. مثنوی دفتر دوم، بیت 3680

Tolstoy, Leo, Anna Karenina, [1877] 1981. Bantam Books, New York 7.

Tolstoy, Leo, My Confession, [1879] 1995, Fount Paperbacks, New York. 8.

– A Confession and other Religious Writings, 1987. Penguin Books, London.

Share/Save/Bookmark

Recently by Mahmoud SadriCommentsDate
نه به حجاب اجباری
9
Jul 16, 2012
جامعه شناسی ابلهان
5
Jul 13, 2012
نیم قرن لیبرالیسم اسلامی
3
May 18, 2011
more from Mahmoud Sadri
 
آشنا

قربتا الاالله

آشنا


 بعد از رفتن یکی دو بار به این "راه رفته" نیازی به خواندن سومی و چهارمی و پنجمی اش نبود، حاج آقا بیخود عرق ریختید و خود را خیس کردید نیاز به غسل دارید.

Fred

تردستی فرهنگی

Fred


حضرت استادی بعد از کلی صغرا کبرا چیدن  و جابلقا- جابلسا  به لُب کلامشان میرسند.

 چه می شود کرد که پس از تجربه سی و یکساله نظام پر برکت هنوز هم هستند آنانیکه در پی اثبات نه تنها همخوانی بلکه هم ذاتی دین و دموکراسی میباشند.

 میفرمایند:

"در بخش بعدی از این سری مقالات به همگرائی های اسلام و پلورالیسم خواهیم نگریست. بیان خواهیم کرد که این تصادفی نیست که اغلب طلایه داران نهضت خجسته ای که امروز آنرا پلورالیسم دینی و گفتگوی بین المذاهب می خوانیم از قبیل سعدی، مولوی، عطار، و حافظ از سنت و فرهنگ اسلامی برخواسته اند."

تا آنجاییکه اسامی بالا که حضرت استادی شاهد آورده اند داد میزنند همگرائی فرهنگ و سنت چند هزار ساله ایرانی است و به دیگر "سنت و فرهنگ  " نسبت دادن امر بومی کمی دور از انصاف میباشد و الا صدها همچو عطار و حافظ از دل جاهای دیگر هم "سنت و فرهنگ " بر میخواستند.

 حالا که حضرت استادی برای این تردستی فرهنگی از مثنوی و آنهم نه آنجاهایی که با تئوری ایشان در تضاد است شاهد می آورند، پر بدک نباشد که یادی هم از تمثیل استنجا کنند که این ضرب المثل متداول از آنجاست:

گفت شیخا  خوب ورد آورده ای

 لیک سوراخ دعا گم کرده ای

  حضرت استادی اگر از خیام و نسیمی  و دیگران هم در این باد گره زدن  یادی کنید ثواب مضاعف دنیوی و احیاناٌ اخروی   برید.