از ورای دود

پیدایش تشنج در این حد برای نظامی که مدعی وحدت است و با نمایش وحدت برای خودش اعتبار ایجاد میکند بسیار گران تمام میشود


Share/Save/Bookmark

از ورای دود
by Ramin Kamran
18-Jun-2009
 

برای اولین بار بین دزدانی که رأی ملت را بین خود تقسیم کرده اند اختلاف افتاده و آنهایی که به سهمشان راضی نیستند صدا را به اعتراض بلند کرده اند. طبعاً ظرف مدتی کوتاه سخنان بسیاردر بارهٌ «انجام کودتا» و ... گفته شده که مثل شرکت در رأی گیری بیشتر با احساسات و آرزوهای رأی دهندگان ارتباط دارد تا ارزیابی سنجیدهٌ مطلب. باید از این سخنان گذشت و نگاه را از ورای دودی که شلوغی های اخیر بر پا کرده به تحولات احتمالی وضعیت معطوف نمود.

اول نتیجه و تا اینجا مهم ترین نتیجهً کار بی آبرو شدن نمایش انتخاباتی است که به ابتکار نظام و با همکاری و همگامی ساده دلانه و بی مزد و پاداش ایرانیان داخل و خارج به طور ادواری انجام میگرفت. این دروغ را که در ایران «انتخابات نیمه آزاد» وجود دارد و اگر تا جایی اختیار به دست حکومت است از جایی دیگر مردم هم در آن شریک میشوند، افراد پرشماری طی چندین سال تبلیغ کرده اند. آنچه امروز سخن گروه اخیر را بی اعتبار کرده است این نیست که ناگهان متوجه شده اند حرفشان از اصل نادرست بوده، این است که نامزدهای مغبون، بر خلاف رسم جمهوری اسلامی، ناگهان و طوری که گویی تجربه شان از انتخابات اسلامی همیشه حکم به سلامت آن میکرده است، تقسیم تقلبی آرأ را که شیوهٌ ثابت این حکومت است، «بیسابقه» خوانده و مورد اعتراض جدی قرار داده اند.

نیروها

در این میان اساساً  دو نیرو با هم برخورد کرده اند. از یک طرف دستگاه دولت تحت فرمان احمدی نژاد با تمام امکاناتش و از طرف دیگر مردمی که به خیابان ریخته اند. آنهایی که به نتایج رسمی انتخابات معترضند نه موقعیت سازمانی و گروهی مشخص دارند (مثل فرضاً کارگران یا اصناف)  و نه از نقطهٌ تمرکز نهادی یا جغرافیایی برخوردارند (مثل کارمندان یا ارتشیان یا دانشجویان که اقلاً دانشگاه مرکزشان بود و هست) و نه بستگی به دستگاه سیاسی مشخصی دارند که از عهدهٌ سازمان دادنشان بربیاید چون حزبی در کار نیست و آن چیزهایی که در این نظام اسم حزب دارد مجمعی از رؤساست نه محور سازماندهی و  فعالیت منظم پیروان. هیچ چیز غیر از اعترض به «انتخاب» احمدی نژاد معترضان را به هم پیوند نمیدهد.

خلاصه اینکه مخالفان از بابت پیوستگی گروهی در ضعیف ترین وضع قرار دارند و امکان بهبود موقعیتشان در شرایط فعلی بسیار کم است. نقداً هم که میبینیم همگی شده اند کیسه بوکس نیروهای انتظامی.

رهبری

این نقطه از قبلی هم ضعیف تر است چون تنها کسانی که نقداً در موضع رهبری احتمالی این حرکت قرار دارند (یعنی موسوی و کروبی) از نسل بنیانگذاران جمهوری اسلامی هستند و از ارادتمندان خالص خمینی و وفاداران به نظام و قانون اساسی اسلامی. این افراد، حتی اگر لشکر سلم و تور را هم تحت فرمان داشته باشند به میل خود گامی خلاف منافع نظام برنمیدارند. تنها خواستشان این است که رأی ها «دوباره شمرده شود» تا یکی از خودشان از صندوق بیرون بیاید، همین و بس.

در وضعیت فعلی احتمال اینکه کس دیگری بتواند رهبری حرکت (ضعیف) مخالفت را بر عهده بگیرد بسیار کم است و قابلیت این دو نفر هم معلوم.

شعار

از همه بدتر شعار مخالفان است که همان بازبینی آراست و اصلاً اثری از آرمانخواهی در آن نیست و محدود میگردد به رسیدن به چیزی که حد اکثر میتواند در حد دوران خاتمی باشد، یعنی معطل کردن مردم با حرف مفت. امکان اینکه این شعار بی رمق و ابتدایی تغییری بکند و تبدیل به چیز دندانگیری بشود بسیار ضعیف است و روشن است که با چنین شعاری راه دوری نمیتوان رفت. هرچند نقداً تشنجی میتوان ایجاد کرد که میتواند به دلایل دیگر کارساز بیافتد.

امکانات تحول جریان

طبعاً تا اینجا دورنمای وقایع چندان امید بخش به نظر نمیاید و تنها فایدهٌ این افتضاح انتخاباتی که فعلاً میتوان به دست آمده شمردش همان تعطیل سخن پراکنی در باب فواید شرکت در این قبیل نمایشات است. ولی اعتراض دو نامزد ناکام نقطهٌ شروع شکافی است در نظام اسلامی که از ابتدای انقلاب و کنار گذاشته شدن بنی صدر سابقه نداشته است و تجدیدش در شرایط امروز بسیار مهم است. باید دید این شکاف چگونه میتواند در دل نظام بدود و اگر چنین بشود خطش که میتواند وحدت نظام اسلامی را بشکند به کدام سو و به کدام شکل بسط پیدا خواهد کرد.

در نظام اسلامی دو ساختار قدرت با ترکیب متفاوت وجود دارد. اولی چارچوب قانون اساسی است و دومی شبکهٌ گروه هایی که هر کدام از غنیمت انقلابی سهمی برده اند.

از بابت اولی این هست که هیچکدام از دو نامزد از موقعیت نهادی خاصی برخوردار نیست. یعنی بر خلاف دوران بنی صدر که در مقام ریاست جمهور بود و در مقابل فشار مجلس اسلامی، یعنی در حقیقت حزب جمهوری اسلامی، وادار به استعفا شد، نه موسوی و نه کروبی در وضعی نیستند که بر هیچ بخش از دستگاه دولت دستی داشته باشند و بتوانند از این ابزار برای مبارزه با حریف استفاده نمایند. بنا بر این احتمال اینکه خط شکاف راهی را طی کند که از بین نهادهای رسمی حکومت میگذرد بسیار کم است مگر اینکه نهاد یا نهادهایی به نفع این دو نفر موضعگیری کنند. ولی این امر هم چندان محتمل نمینماید. شورای نگهبان که تنها مرجع رسمی برای تجدید نظر در انتخابات است تا به حال واکنش مثبتی نشان نداده  و با وجود اینکه مغبونان از این و آن نهاد استمداد کرده اند بعید است که دست یاری به سویشان دراز شود، بخصوص که رهبر موضعش را مشخص کرده و طرفداری از این دو جوان ناکام صورت مخالفت با او را پیدا خواهد کرد که از نظر قانونی فقط از طرف مجلس خبرگان میتواند مؤثر و کارساز باشد. البته رئیس این مجلس در حقیقت حامی دو نامزدی است که خود را مغبون میشمرند ولی امکان اینکه بتواند مجلس را به راه مقابله با رهبر بیاندازد به نظر زیاد نمیاید.

میماند شبکهٌ غیر رسمی قدرت و روابط جناح ها. در این مورد هم باید گفت که هر دوی نامزدها در حقیقت و در اصل از همان پشتیبانی دستهٌ رفسنجانی برخوردارند که صاحب امکانات است و از اول (یعنی از همان چهار سال پیش) هم قصد کوبیدن احمدی نژاد را داشته است. فشار چند ماهٌ اول انتخاب به رئیس جمهور اسلامی بسیار شدید بود ولی با تشدید تنش بر سر اتم که احمدی نژاد با اتخاذ موضع سخت ایجاد نمود و نیز با شعله ور شدن احساسات ملی گرایانهٌ مردم که «حق مسلم» خود را میخواستند، بسیار ضعیف گردید. از این بابت موضع امروز احمدی نژاد بسیار محکم تر از چهار سال پیش است چون توانسته در این باب امتیازهایی از طرفهای خارجی بگیرد و فشار دول غربی هم که اساساً آمریکایی بود با انتخاب اوباما جداً کاهش یافته است. ولی با تمام این احوال دستهٌ رفسنجانی از امکاناتی قابل توجه برخوردار است و به هر حال مواضعی را در تصرف دارد که نمیتوان به هیچ گرفت.

این را هم به طور گذرا بگویم که تنها حرکتی که تا به حال برای استمداد از «نهادهای غیر دولتی» انجام گرفته از سوی موسوی انجام شده که دست تظلم به سوی آیات عظام قم دراز کرده است! این البته در حد اشتباه گرفتن حکومت اسلامی با فرضاً حکومت مظفرالدین شاهی است که خود میزان درایت این نخست وزیر چندین سالهٌ حکومت اسلامی را برای همه روشن میسازد. به هر حال میتوان به نتیجه بخشی این تاکتیک جداً شک کرد.

نقطهٌ امید

پیدایش تشنج در این حد برای نظامی که مدعی وحدت است و با نمایش وحدت برای خودش اعتبار ایجاد میکند بسیار گران تمام میشود و این بهای سنگین ارتباطی با قابلیت و توانایی و حتی مشی ایدئولوژیک کسانی که با اعتراض خویش این تشنج را ایجاد کرده اند، ندارد.

بازگشت اوضاع به حالت عادی (یعنی به آن چیزی که در نظام اسلامی عادی محسوب است و معنایی جز خفقان ملت و پرده داری صاحبان قدرت ندارد) بسیار غیر محتمل است. اینچنین اختلافی، به این عیانی و با دخالت مردم، آن هم بر سر مهمترین نمایش مشروعیت یابی رژیم چیزی نیست که بتوان به آسانی ترمیمش نمود.

در این وضع احتمال اینکه جناح رفسنجانی به طور جدی و البته با اجازه و رضایت ضمنی یا صریح رهبر مورد تعرض احمدی نژاد قرار بگیرد بسیار است. نه به این دلیل که شخص اخیر صحبت از این کرده که میخواهد دست فاسدان را رو کند و از این قبیل شعارها داده. از این جهت که مخالفت این دو دسته با هم به جایی رسیده که بالاخره یکی باید میدان را به نفع دیگری خالی کند. رئیس جمهور که فعلاً بر خر مراد سوار شده، میماند دیگری که در موضع دفاعی است ولی به هر حال باید یا کاملاً تفوق حریف را بپذیرد یا اینکه با تمام نیرو به مصاف او برود. در جمع به نظر نمیرسد از اینجا به بعد راهی برای تعادل یا توافق دو طرف موجود باشد. باید کار به نفع یکی یکسره شود و  مثل هر جنگ داخلی بیطرف ها هم باید دیر یا زود و ترجیحاً زود، تکلیف خود را با این داستان روشن کنند و معلوم کنند که طرف که را خواهند گرفت وگرنه ممکن است مجبور به تحمل فشار دوجانبه شوند که از طاقتشان بیرون خواهد بود.

نکته در این است که یکسره شدن کار یعنی سیادت مطلق یکی از جناح های قدرت در جمهوری اسلامی و این درست چیزی است که تا به حال تقریباً تمامی جناح ها از آن طفره رفته اند چون هیچکدامشان مایل نبوده تا اقتداری در حد اقتدار خمینی دوباره در این نظام برقرار شود. همه میخواسته اند بمانند و با هم ببرند و کسی متعرضشان نشود ولی ظاهراً کار به جایی رسیده که ممکن است اختیار انتخاب از دست همه شان به در رفته باشد.

باید توجه داشت که این تک جناحی شدن جریان الزاماً به نفع رهبر فعلی نخواهد بود. چون او اعتباری در حد خمینی ندارد.  اگر یک جناح بتواند رقبا را به قبول سیادت خود وادار کند، اقتدار خود رهبر هم که به هر صورت به نوعی بین جناح ها مانور میکند و تعادل خویش را حفظ مینماید، به خطر خواهد افتاد چون امکان اینکه پس از شکسته شدن کمر رفسنجانی یا احمدی نژاد بشود دوباره تعادلی بین جناح های بر جا مانده برقرار نمود بسیار کم است.

خامنه ای، بر خلاف آنچه که برخی به وی نسبت میدهند، توان ریاست فائقه به سبک خمینی را ندارد و اگر بخواهد با قرار گرفتن در رأس جناح پیروز چنین نقشی را بازی کند، گور خود و نظام را خواهد کند. این نظام از اول هم قابلیت اینکه طرح توتالیتر خود را به درستی به اجرا بگذارد و در قدرت و جامعه یکدستی چشمگیر ایجاد کند، نداشت. تمرکز قدرت خواه نا خواه به راه پای فشردن بر ایجاد یکدستی خواهدش کشاند که از حد طاقتش بیرون است و مرگش را تسریع خواهد نمود.

بازی انتخاباتی که نظام به راه انداخت و اعتباری که این مضحکه با کمک مشتی افراد خیال پرداز برایش دست و پا نمود نتیجه ای را که این مبلغان خوشخیال از آن انتظار داشتند پیدا نکرد و راه اصلاح و تعدیل نظام را نپیمود چون چنین چیزی ممکن نبود و اتفاق هم نیافتاد. ولی اتفاقی که افتاده و ابداً ارتباطی به اصلاحات و تعدیل نظام ندارد امکان جدی بر هم خوردن تعادل جناح های رژیم است که میتواند برای آن بسیار گران تمام شود. آنچه تا به حال نظام اسلامی را سر پا نگاه داشته بود و افتادنش به راه مرگی نظیر دیگر نظام های توتالیتر را کند کرده بود و حتی برایش اعتبار شبه دمکراتیک فراهم آورده بود، عبارت بود از تعدد  جناح ها و هسته های قدرت که افراد لاابالی به تعددگرایی (نظیر آنچه که در دمکراسی ها میبینیم) تعبیر میکردند. این تعدد و تعادل است که در معرض تغییر جدی است و اگر واقع شود میتواند به ضعف و در نهایت ساقط شدن رژیم مدد جدی برساند.

باید توجه داشت که این شکاف ایدئولوژیک نیست و ابداً ارتباطی به برخورد ارزشهای متفاوت یا متضاد سیاسی ندارد ولی باید در جمهوری اسلامی بسیار جدیش گرفت. در دمکراسی این نوع کشمکش ها، اگر هم بروز کند، معمولاً به سقوط نظام نمیانجامد چون راه هایی برای حل آن موجود است و تا وقتی با اختلاف ایدئولوژیک بر سر نوع حکومت عجین نشده کشنده نیست. در نظام های غیر دمکراتیک کار غیر از این است. گاه این نوع اختلافات غیر ایدئولوژیک هم به دلیل نبود راه حلی که اعضای گروه حاکم قبول داشته باشند، صورت لاینحل به خود میگیرد و میتواند به از هم پاشیدن نظام بیانجامد. اگر هرکدام از دو گروهی که در مقابل هم قد علم کرده اند موفق به تمرکز قدرت در دست خود بشود در نهایت نظام را به سراشیبی خواهد کشاند که تا به حال عدم تمرکز از آن دورش نگاه داشته بود.

سی سال عزاداری کافیست، بالاخره وقتش شده که این مرده را از زمین بردارند.

رامین کامران

www.iranliberal.com


Share/Save/Bookmark

Recently by Ramin KamranCommentsDate
دیروز، امروز، فردا
2
Aug 31, 2012
ثابتی
13
Aug 18, 2012
چرا هنوز گرفتاریم؟
3
Jul 26, 2012
more from Ramin Kamran
 
capt_ayhab

آقای

capt_ayhab


آقای کامران

با عرض معذرت دفعه دیگه که هوس قلم پردازی فرمودید و هوس کردیید که اینطوری این  تضاهرات به این شگفتی را که در سی سال گذشته بی سابقه بوده را ضعیف بشمارید در نظر داشته باشید که در چه اقلیت ناچیز و بی ربطی قرار دارید.   جناب اگر بگفته شما:«خلاصه اینکه مخالفان از بابت پیوستگی گروهی در ضعیف ترین وضع قرار دارند و
امکان بهبود موقعیتشان در شرایط فعلی بسیار کم است. نقداً هم که میبینیم
همگی شده اند کیسه بوکس نیروهای انتظامی

چطوره درست در جمله بعدی میفرمائید که «بازگشت اوضاع به حالت عادی (یعنی به آن چیزی که در نظام اسلامی عادی محسوب
است و معنایی جز خفقان ملت و پرده داری صاحبان قدرت ندارد) بسیار غیر
محتمل است. اینچنین اختلافی، به این عیانی و با دخالت مردم، آن هم بر سر
مهمترین نمایش مشروعیت یابی رژیم چیزی نیست که بتوان به آسانی ترمیمش نمود

استدعا میشه خودتون خط بطلان به حرف خودتون نکشید چون مقداری خیط کاری میشه

با احترام

-YT


default

Very good analysis!

by Khareje neshin! (not verified) on

Your article, very precisely, describes the state of the affairs in Iran at the moment.

I personally hope that the people are not only protesting against these phony elections but challenging the entire system. Their biggest mistake would be to give the leadership of this movement to a bunch of wolves (Mousavi and co) whose only goal is the survival of the regime. During the time Mousavi was serving his "Imam", tens of thousands of Iranians were tortured and executed for their political opinions, hundreds of thousands were sent to their deaths in a futile war that only Khomeini and his lackeys (including Mousavi) wanted to continue, the wealth of the nation was plundered and misused. These are the true achievements of Mousavis and Rafsanjanis of this world. And now you expect them to rise up against the very regime they helped to stay in power? How naive do they think people are?

Maybe I have lived outside of Iran for too long and I do not know what the people of Iran want. Maybe they are truly happy with this Islamic regime and only want to voice their anger over "election fraud", in that case I hope they get what they want and live happily ever after. Otherwise, I hope they will not back down until the overthrow of this inhuman and barbaric regime. In the process I hope they hold accountable anybody who in any way or shape helped their oppressors.

Personally I have faith in the majority of the Iranian nation. I am sure they will not easily back down. The slogan "Death to dictator" has a special meaning, it means death to the highest henchman in the Islamic Republic regime, namely Khamenei. Presidents in the Islamic Republic are puppets and of no consequence. People know that very well. They are aiming at overthrowing this regime by peaceful means if possible. This time they are not only 10-20 thousands but hundreds of thousands. The regime can not treat them in its usual, savage and violent manner without risking an uprising which will be demanding that some heads should fall.

I hope people achieve what they want with minimum amount of bloodshed.


Souri

Good post

by Souri on

Thanks for having posted this analysis. I can say I agree with the general observation, although I do not %100 agree with everything, but in fact I come to the same result as yours.

I wanted to add that, in today's IRI, there are not only two "saakhtar" but mostly three distinct  stream:

1) Hardliner       = Ahmadinejad 

2) Pragmatist     = Rafsanjani

3) Reformist       = Mousavi

Even if the last one is a new born baby and mostly for the use of the election, but we have to admit that it does exist and is the most favorite of the "toudeh mardom", which include even the own children of Hashemi Rafsanji.

Now, the big conflict is (and has always been) between the Harliner/Conservative and the Pragmatist, which we had observed starting to blow out in 2005.

During the four years of presidency, AN succeed to attract many Iranian from the poorest layer of the country and also the middle class among the very nationalist ones, who claimed the right of possession of the Nuclear energy.

The progress of AN is a real danger for Rafsangi who is the main holder of more than %40 of the national economy in Iran. Many organization and industries and also all the AZAD universities belnog to him. Although this chain of univeristies help in term of finance, but you are well aware that this is not the main purpose of building and holding them, since the rebellious movements in most of the countries like Iran, usually start from the universities.

Having said that, Rafsanji being a pragmatist, do believe that we have to observe and follow the reality, instead of sticking to the goals and objectives of the revolution which looks now utopia.

While AN, is really devoted to the original conservative Islamist values, which comes in odd with Rafsanjani's materialistic goals.

The battle between the two of them is not really an ideological battle (as you rightly addressed) but this is the battle between the poor and the riches, in our country.

Now, there's a third layer in this country, which has a relatively democratic ideology, who talks about freedom, rights, humanity, and some other humanistic goals. They come out of both of those layers (rich and poor) but they have constitute (in number and in power) a third layer which is now the pivotal element for each of those parties.

Here's where, Mousavi comes to the picture! It could be Khatami, but Khatami already played his role and lost the image. Now, they went back and found Mousavi, whose wife is a well known face (good for woman's rights) and also has a very solid backgroud as a leftist activist, so she knows how the intellectual layer work (as she was also a university president)..........

Now, the best choice for Rafsanjani to win his battle, was to launch this "reformist" candidate and then sit back while supporting it financially from afar.

As soon as the reformist mouvement attracted this "intellectual" layer, the rest  follows by itself (of course with the help of some manipulation about the news of the election, like announcing Mousavi's victory on Friday, before the end of the counting...etc, etc)

All in all, this was a very good analysis as to the future of this rebellious mouvement and I hope from the bottom of my heart, that the real winners will be the people of Iran.

Respectfully,