گوید به من

گوید به من
by Morvarid
10-Apr-2009
 

گوید به من که دلش پر از درد است
از غم و غصه هر شب پر از اشک است

از درد روزگار, ناچار, میکند شادی
چونکه الا عشق, ماند کدام بازی؟

ولی در آغوش هر زن میگیرد بهانه
چونکه نیست در وجودش عشق جاودانه

عشق جاودانه چیست؟ همان عشق خدای
که در عمق خود باید کرد پیدای

ولی نکرد جستوجو و ماند در دنیای خیالی
به خود گفت: امروز بندگی به امید رهایی

روزها گذشت و امروز شد چند سال
دگر ندیدم آن دوست باحال

شنیدم شد بیدار یک روز پاییزی
حیف, که نبودم ,تا کنمش همراهی


Share/Save/Bookmark

Recently by MorvaridCommentsDate
زمستان
2
Jan 28, 2010
Truth
12
Sep 10, 2009
I am no longer waiting
4
May 24, 2009
more from Morvarid
 
default

....

by FarhadZ. (not verified) on

Economy of words complements the mastery and grasp of the psychology of the issue.

Your poem resonates well in both camps, villains who are indeed the real victims and victims who blossom with spiritual maturity.

Keep you art honed, as you will create more amazing pieces.

Best,


default

I also enjoyed the poem....

by water (not verified) on

I also enjoyed the poem.... very nice.
thank you !!


Souri

Nice poem!

by Souri on

Very meaningful, simple and beautiful. Thanks.


default

مردها و عشق

شادمان (not verified)


شعر قشنگی است. به نظر من خیلی از مردها عشقی را که آسان بدست بیاورند نمی خواهند و فقط دنبال عشق کسی هستند که آنها را نمی خواهد و درست است همگی آنها بالاخره یک روز بیدار می شوند، اما معمولا دیگر دیر است.

ببخشید فکر می کنم منظور شما از "علا" کلمهء "الا" باشد:

از درد روزگار, ناچار, میکند شادی
چونکه الا عشق, ماند کدام بازی؟