هنوز هم ستاره مي كشند

ديگر آسمان و دريا آبي نبودند و چشم هاي خورشيدي مردادماه 67 در مه فرو مي رفت


Share/Save/Bookmark

هنوز هم ستاره مي كشند
by Sahar Tahvili
03-Sep-2007
 

سياهي سرتاسر ايران را فرا گرفته بود. اسم شب ظلمت بود و تا ابديت پيش مي رفت . خورشيد را دورن قلعه اي از سرب پنهان كرده بودند و تنها روشنايي اين شهر كورسوي ستاره اي بود كه در غلظت مسموم فضا سوسو مي زد . پس روشني ستيزان در پي آن بودند تا ظلمت را فراگير كنند و اين چنين حادثه آغاز شد ...

19 سال پيش در اين روزها حوادثي در جريان بود كه هر ذهن هوشياري را به تفكر و تعمق وا مي دارد. فضاي سياسي ايران خسته از 8 سال جنگ تحميلي كه به باور سردمداران خون آشامش دفاعي مقدس بود به انزواي هرچه بيشتر در جوامع بين المللي فرو مي رفت. ايران آبستن حوادث بود و ميليون ها نفر در آنچه كه جبهه هاي حق عليه باطل ناميده مي شد در خون خود غلطيده بودند و اينك سيه كلاه كذاب جام زهرش را سر كشيده بود . پس جنگ براي چه بود؟ چرا آغاز گشته و چرا به پايان رسيده بود؟ دژخيمان چه در سر مي پروراندند كه اينگونه شتاب زده تصرف قدس از راه كربلا را با صلح تعويض نمودند؟ مگر نمي خواستند تا با اين جنگ كه براستي براي آنان يك نعمت بود اسلام ناب محمدي را به سراسر جهان صادر كنند؟ بي ترديد اين سازش براي جلوگيري از مرگ هزاران جوان و آواره شدن ميليون ها نفر نبود ، چرا كه دشمن واقعي ملت در داخل كمين كرده و در انتظار طعمه اي تازه بود . اين پرسش و هزاران پرسش ديگر از هر سو به سوي ضحاكان روانه شده بود و اما پاسخش ...

از آغاز برپايي حكومت ننگين جمهوري اسلامي با هر حركتي كه رژيم مي كرد سيل مخالفان از هر نقطه كشور خروشان مي شد و رژيم اين سيل خروشان را يا آناً به جوخه اعدام مي سپرد و يا در منجلاب هاب خود به حبس مي سپرد . اين چنين بود كه زندان هاي رژيم روزبروز پر تر مي شد.

اينك جنگ به پايان رسيده بود و مي بايست جوابگوي ميليون ها نفر بود . بخشي از مبارزان در زندان ها بودند. آناني كه از آغاز حكومت كردن كردن رژيم چه در خفا و چه در آشكار از ديوي سخن گفته بودند كه تنها با خون سيراب مي شد. مبارزاني كه در دوران كوتاه حياتشان به خوبي دريافته بودند كه آنچه كه با نام جمهوري اسلامي بر روي آسمان ايران سايه افكنده است ، هيولايي است كه از براي غارت آمده است و در راه بر آورده شدن اين نيت شوم هر كه را بر سر راهش قرار بگيرد مي بلعد. اين چنين زندان هاي ايران مملو از ستاره شد و ديو روشني ستيز به جنگ ستارگان آمد.

فضاي مسوم ايران پس از جنگ به دنبال روزني مي گشت كه از خود دفاع كند ولي غافل از اينكه خود تمامي روزنه ها را پوشانده و هيچ مفري براي تنفس هم باقي نمانده است پس چه بايد كرد؟

مخالفان از هر سوي به افشاگري مي پرداختند و هر روز برگ بيشتري از بازي خونين رژيم رو مي شد. تا آنجا كه مي شد مخالفان را به زندان ها افكندند و اينك ايران يكپارچه مخالف بود.

خميني و دستيارانش را هراس فرا گرفته بود پايه هاي متزلزل حكومت ننگينشان به لرزه درآمده بود پس بايد چاره اي مي انديشيدند . بازداشت ها و حبس هاي طولاني نمي توانست سدي در برابر سيل خروشان مخالفان باشد . پس بار ديگر رژيم چهره واقعي خود را نمايان كرد تا بتواند ظلمت را بر فضاي ايران تا مدت ها حاكم كند. تنها با كشتن ستاره ها مي شد نور آنان را خاموش كرد . حتي كم نورترين روشني ها در تاريكي مطلق درخشانند پس بايد خاموش مي شدند.
حكم را خميني شخصا خود صادر كرد :

بسم ‏الله ‏الرحمن ‏الرحيم‏

از آنجا كه منافقين خائن به هيچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه مى‏گويند از روى حيله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پيدا كرده‏اند، و با توجه به محارب‏بودن آنها و جنگهاى كلاسيك آنها در شمال و غرب و جنوب كشور با همكاريهاى حزب بعث عراق و نيز جاسوسى آنان براى صدام عليه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استكبار جهانى و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتداى تشكيل نظام جمهورى اسلامى تاكنون، كسانى كه در زندانهاى سراسر كشور بر سرموضع نفاق خود پافشارى كرده و مى‏كنند محارب و محكوم به اعدام مى‏باشند و تشخيص موضوع نيز در تهران با راى اكثريت آقايان حجه‏الاسلام نيرى دامت ‏افاضاته (قاضى شرع) و جناب آقاى اشراقى ( دادستان تهران) و نماينده‏اى از وزارت اطلاعات مى‏باشد، اگر چه احتياط در اجماع است، و همين طور در زندانهاى مراكز استان كشور راى اكثريت آقايان قاضى شرع، دادستان انقلاب و يا داديار و نماينده وزارت اطلاعات لازم‏الاتباع مى‏باشد، رحم بر محاربين ساده‏انديشى است، قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديدناپذير نظام اسلامى است، اميدوارم با خشم و كينه انقلابى خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوند متعال را جلب نمائيد، آقايانى كه تشخيص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شك و ترديد نكنند و سعى كنند [اشداء على الكفار] باشند. ترديد در مسائل قضائى اسلام انقلابى ناديده ‏گرفتن خون پاك و مطهر شهدا مى‏باشد. والسلام.

روح‏الله الموسوى الخمينى ‏ "

فرمان صادر شده بود و سرسپردگان رژيم كمر به اجراي آن بستند. خون آشامان بزرگ و كوچك كه به باور خودشان احكام الهي را اجرا مي كردند ، مي انديشيدند با كشتن هر زنداني دري از درهاي بهشت برويشان گشوده خواهد شد . پس بر اي رسيدن به بهشت خود ، از يكديگر سبقت مي گرفتند و ستاره پشت ستاره بود كه فرو مي ريخت . ديگر آسمان و دريا آبي نبودند و چشم هاي خورشيدي مردادماه 67 در مه فرو مي رفت .

بيدادگاه هاي جمهوري اسلامي تنها براي آنكه تشكيل شده باشند ، به جريان افتادند. تنها براي اينكه به خيال خودشان بعدها بتوانند ادعا كنند كه زندانيان در دادگاهي عادلانه محكوم شده اند اما غافل از اينكه جهان و جهانيان مي دانند كه عدالت واژه ايست كه در فرهنگ سياه جمهوري اسلامي نه معنايي دارد و نه حتي مترادفي كه بتوان به آن دل خوش كرد .

غافل از اينكه اين چنين صحنه سازي ها تنها مي تواند براي جلاد دل خوشكنكي باشد كه هراز گاهي او را از شر وجدان آسوده كند البته اگر وجداني باقي مانده باشد. دادگاههاي چند دقيقه ايي كه تنها به چند سوال محدود مي شد : مسلمان هستي يا نه ؟ و نكته جالب توجه در اين بود كه پاسخ اين سوال هرچه كه باشد بازهم به مرگ ختم ميشد. چه مسلمان نبودند سرنوشتشان مرگ بود و چه اگر مسلمان بودند اما پايبند به جمهوري اسلامي نبودند سرنوشتشان مرگ بود .

چراكه كمتر مسلماني پيدا مي شود كه به جمهوري اسلامي هم پايبند باشد و به زندان بي افتد! سرنوشت هزاران مجاهد شهيد دال بر اين موضوع است و ستارگان درخشان چپ نيز از ابتدا مرتد خوانده شده بودند و سرنوشتشان از روز اول تشكيل جمهوري اسلامي معلوم بود.

بدين ترتيب دادگاه ها با پرسيدن مشخصات فردي و پايبندي و يا عدم پايبندي به رژيم به پايان مي رسيد و حكم كه از قبل آماده بود تنها به زنداني اعلام مي شد. هزاران نفر در صف اعدام قرار گرفته بودند . جلادان خوشحال از يافتن طعمه هايي تازه سر در آخور خود كرده و با هم از چگونگي انجام كشتارها سخن مي گفتند. تصميم بر آن شد كه ستاره ها را با تيرباران از پاي درآوردندچرا كه خون بود كه عطششان را سيراب مي كرد .

روزها و شب ها صداي پي در پي شليك در بندها مي پيچيد . هر گلوله اي كه شليك مي شد هم ستاره اي را از پاي درمي آورد و هم ستاره اي را در بند در خود مي شكست . به اين ترتيب هم جان عده اي را مي گرفتند و هم عده اي را كه هنوز بر سر موضع بودند شكنجه روحي مي دادند. اما اين وضعيت تداوم نيافت ...

بوي خون سرتاسر زندان هاي جمهوري اسلامي را فراگرفته بود . ديگر هوايي براي تنفس نبود . زمين فرشي يكپارچه قرمز بود . از زيركانتينرهايي كه براي بردن اجساد آمده بودند خون مي چكيد . خون بود و خون ، بوي خون ، رنگ خون . طعم خون . بهشت جلادان مزين بود اما بيرون از اين بهشت ، جهنمي به نام ايران بود كه مردم در آن روزها و شب ها را به هم مي دوختند و بوي تعفن اين بهشت به جهنم سرازير گشته بود. چه بايد كرد؟ چگونه بايد اين راز را سر بسته نگه داشت ؟ چگونه بايد خون را خاموش كرد ؟ بارديگر دژخيمان سر در آخور كرده و اين بار تصميم بر آن شد كه ستاره ها را به دار بي آويزند . گرچه اين كار آنان را از لطف ديدن خون محروم مي كرد اما لذت جان دادن زنداني آنان را ارضا مي نمود. ديدن پيكري كه در هوا موج مي زند ، دستي كه مي خواهد از دستبند آزاد شود ، پايي كه زمين را مي جويد ، همه و همه براي زندانبان لذت بخش بود. اما جلادان از يك چيز غافل بودند و آن سر هر ستاره بود كه از هميشه بلندتر و افراشته تر بود و اين نويد بخش پيامي بود كه هر ستاره به ستاره اي ديگر مي سپرد و جلاد از آن غافل بود...

مشكل جنازه ها را از پيش حل كرده بودند . گورهاي دسته جمعي كه از مدت ها پيش آماده شده بود ، پيكر نحيف هر ستاره را در خود حل مي كرد. خاوران ،‌ گلزاري كه بعدها فاش شد در آن روزها زميني بود كه تنها شاهد بي زبان اين كشتار بود. شاهدي كه نه كسي مي توانست صدايش را بشنود و نه خود مي توانست به حركت در آيد كه اگر مي توانست تا سالهاي سال اگر از اين جنايت مي سرود باز هم كم بود.

گورهاي دسته جمعي پذيراي هزاران تن از بهترين فرزندان ايران شد . اينجا ديگر از آنان نمي پرسيدند كه به خدا معتقدي يا نه ؟ ديگر بدون هيچ تفاوتي در برتري عقايد در جنسيت در زبان و در نژاد در كنار هم مي آسودند. ديگر از صداي پاي جلادان خبري نبود ، ديگر از فرياد و شكنجه از نماز و دعاي اجباري از ترس و اضطراب خبري نبود ‌، آرامگاه ابدي بود كه در آن مي شد بدون اينكه خواهر و برادر باشي در كنار هم بياسايي . مي شد اگر مسلمان نباشي بدون ترس از اينكه نجس بدانندت در كنار هم بماني مي شد...

اما اين راز چگونه فاش شد؟ چگونه خانواده ها دانستند كه چه بر سر عزيزانشان آمده است؟ اين بار ديگر بخت با رژيم يار نبود و ضربه اي كاري از داخل بر پيكره رژيم وارد شد . منتظري كه از طريق مكاتبات رد و بدل شده از جريان آگاه شده بود در نامه معروف خود به خمينى می نویسد :

" آيا ميدانيد كه جناياتى در زندانهاى جمهورى اسلامى بنام اسلام در حال وقوعند كه شبيه آن در رژيم منحوس شاه هرگز ديده نشد؟ آيا ميدانيد كه تعداد زيادى از زندانيها تحت شكنجه توسط بازجويانشان كشته شده اند؟ آيا ميدانيد كه در زندان (شهر) مشهد, حدود ۲۵ دختر بخاطر آنچه بر آنها رفته بود ... مجبور به درآوردن تخمدان يا رحم شدند؟ آيا مي دانيد كه در برخى زندانهاى جمهورى اسلامى دختران جوان به زور مورد تجاوز قرار ميگيرند ... سه روز قبل قاضی شرع یکی از استانهای کشور که مرد مورد اعتمادی میباشد با ناراحتی از نحوه اجرای فرمان حضرت عالی به قم امده بود.

میگفت مسئول اطلاعات از یکی از زندانیان برای تشخیص این که سر موضع است یا نه پرسید، تو حاضری سازمان منافقین را محکوم کنی؟ ، گفت آری، پرسید حاضری مصاحبه کنی؟ ، گفت آری، پرسید حاضری برای جنگ عراق به جبهه بروی؟ ، گفت آری، پرسید حاضری روی مین بروی؟ ، گفت مگر همه مردان حاضرند روی مین بروند، وانگهی از من تازه مسلمان نباید این همه انتظار داشت. گفت معلوم میشود تو هنوز سر موضعی، و با او معامله سر موضع انجام داد، و این قاضی شرع میگفت من هر چه اسرار کردم تصمیمات به اتفاق آرا باشد و اکثریت پذیرفته نشد، و نقش اساسی را همه جا مسئول اطلاعات دارد و دیگران عملا تحت تاثیر میباشند"

منتظری با نیری - قاضی شرع اوین ، اشراقی - دادستان و پور محمدی نماینده وزارت اطلاعات صحبت میکند و به آنها میگوید:

" گفتند الان محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگه دارید. آقای نیری گفت ما تا الان ۷۵۰ نفر را در تهران اعدام کرده ایم ، ۲۰۰ نفر را هم به عنوان سر موضع از بقیه جدا کرده ایم کلک اینها را هم بکنیم بعد هر چه بفرمائید. "

احمد منتظری پسر آیت الله منتظری سال ها بعد در آذر ماه ۸۴ در پی انتشار بیانیه سازمان دیده بان حقوق بشر در مورد نقش مصطفی پورمحمدی در اعدامهای سال ۶۷ در گفتگو با بخش فارسی رادیوB.B.C ، درستی این مکاتبات را تائید کرد. منتظری خود در کتاب خاطراتش تعداد اعدامهای گروهی را بین ۲۸۰۰ تا ۳۸۰۰ نفر دانسته، اما تا کنون ۴۴۷۸ نفر از اسامی قربانیان جمع آوری شده اند و بسياري ديگر بي نشان در خاوران آرميده اند.

در گوشه اي از خاطرات يكي از زندانيان سال 67 كه از اين كشتار جان به در برده است مي خوانيم :

"... مامور اعدام به حاج نیری گفت ۱۰ دقیقه کافی نیست، وقتی بعد از ۱۰ دقیقه آنها را پایین می آوریم بعضی هنوز جان دارند، لطفا وقت بیشتری برای این کار بگذارید، نیری میگوید، وقت اضافی نداریم، همان ۱۰ دقیقه کافی است و مامور اعدام میپرسد چرا تیربارانشان نمیکنید این که خیلی سریعتر است ؛ نیری میگوید، این جا امکاناتمان زیاد نیست، وقتی نعش کشها در خیابانها به حرکت در میایند، خون از آنها راه می افتد ، می خواهید همه عالم بفهمند ما اینجا چه می کنیم"

پس از فاش شدن اين راز قلم ها به حركت در آمد ، نامه ها نوشته شد ‌، مقالات و تفسيرها و تحليل ها در همه جا پراكنده شد ، جان بدر بردگان خاطرات خود را رقم زدند و تمامي سازمان هاي بين المللي دفاع از حقوق بشر از آنچه كه در مردادماه 67 بر جمع كثيري از ستارگان رفت باخبر شدند. براي بعضي از عاملان اين جنايات در خارج از كشور حكم صادر شد و چهره ي بي نقاب بسياري از آنان براي همگان آشكار شد ‌. اما هيچ كدام از اينها نمي تواند مرهمي بر زخمهايمان باشد. هنوز گورستان هاي خاموشي در سراسر كشور وجود دارند كه امانت دار پيكر ستاره هاي در خون غلتيده مان هستند. هنوز رازهاي زيادي در پشت پرده باقي مانده اند . هنوز هم در سرداب هاي رژيم ستارگان ديگري را به خاك و خون مي كشند هنوز هم ستاره مي كشند هنوز هم ...


Share/Save/Bookmark

more from Sahar Tahvili
 
Majid

Little food for thought

by Majid on

Har enghelaabi farzandaan-e khodash raa mikhorad !!

It would be stupid if I say that I'm not sad for this massacre,but "SOME" of these stars at early days were the same people who helped them taking the power!! remember? and as a result?we ALL lost something!

"chon neek nazar kard par-e kheesh dar aan deed,goftaa ze ke naaleem ke az maast ke bar maast"!

Regards,


jigsaw

can Iranians say, "Never Again"?

by jigsaw on

Thank you for this tribute to those heroes. The jews have a saying: "Never Again" concerning their wholesale slaughter by the Nazi Germany. Can Iranians say the same thing?

In death, a martyr's smile foretells victory

//www.denverpost.com/opinion/ci_6586810