رفتم ز خود که پرده بر اندازم از چهره پاک حضرت مریم ها


Share/Save/Bookmark

Sahar Tahvili
by Sahar Tahvili
16-May-2008
 

با صدور حکم نهایی دادگاه استيناف انگلستان مبني بر حذف نام مجاهدين خلق از ليست تروريستي بار دیگر نام این سازمان در صفحات اینترنتی پخش گردید.بسیاری خرسند از این واقعه نام آنرا پیروزی نامیده و حکم را صفحه به صفحه برای فعالین سیاسی ارسال نمودند.در این میان طبعا کسانی هم وجود دارند که ازصدور این حکم ناراضیند. اما در اینجا نه سخن از عدالت و بایدها و نباید هاست و نه سخن از مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی . در اینجا تنها می خواهم به گوشه ای از خاطراتم اشاره کنم که به چند مدت پیش باز می گردد.اما قبل از آن بایستی به بررسی شرایط و موقعیت استراتژیک منطقه بپردازم:شهر اشرف واقع در استان ديالي عراق در نزدیکی بغداد قرار دارد و اردوگاه اصلی سازمان مجاهدین قلمداد می شود. پس از فروپاشی رژیم بعث ، ارتش آمریکا به این شهر آمد و پس از خلع سلاح این سازمان در نزدیکی آن اردو زد. مریم رجوی در آن سال طی پیامی تلویزیونی اظهار داشت هر کدام از اعضا این سازمان که مایل باشند می توانند به کمپ ارتش آمریکا رفته و برای همیشه با سازمان مجاهدین وداع نمایند. در اینجا لازم به ذکر است که برای افراد ساکن در شهر اشرف هرگز توضیحی داده نشد که پس از وداع با سازمان و پناهنده شدن به ارتش آمریکا چه بر سر هر فرد خواهد آمد. این توضیح را از آن جهت می دهم که بتوانید شرایط افرادی را در نظر بگیرید که بسیاری از آنان بیش از 20 سال است که از دنیای بیرون بی خبرند. تنها حق تماشای سیمای آزادی را داشته و تنها می توانند نشریه ارگانی بخوانند. از اینترنت به صورت آزاد و از موبایل هم هیچ خبری نیست. تلفن کلاً قدغن است و از اینترنت تنها برای به روز کردن سایت های سازمان و یا تهیه اخبار استفاده می شود و در واقع یک نوع اینترنت فیلتر شده دراختیار برخی از کادرها قرار می گیرد.حال به فضای داخل اردوگاه باز می گردیم. کادرهای سازمان هیچ اطلاعی از وضعیت بیرون ندارند. آیا پناه بردن به ارتش آمریکا می تواند تغییری در وضع موجود برایشان ایجاد نماید؟ آیا این نمی تواند یک دام باشد؟ آیا آینده ای در کار خواهد بود یا نه ؟بی شک این سوالات روح خسته ی هر کدام از کادرهای سازمان مجاهدین را به خود مشغول کرده بود. اما گاهی انسان ناگزیر است که از بین بد و بدترین یکی را انتخاب نماید پس جمعی از افراد این سازمان که بیش از 400 نفر می باشند با سازمان خود وداع کرده و به کمپ آمریکایی ها آمدند . در حالیکه هیچ کدام از آنان نمی دانستند چه آینده ای پیش رو دارند. پس از آنکه این گروه از سازمان جدا شدند دیگر حق دیدن رفقای خود را که در داخل سازمان بودند، نداشتند و در اینجا صراحتا می خواهم بگویم که اگر امکان برقراری ارتباط با شهر اشرف وجود داشت ، به زحمت می توانستیم شاهد حضور کادرهایی جز خواهر مریم و برادر مسعود در سازمان باشیم.افراد جدا شده از سازمان مجاهدین به کمک سازمان ملل توانستند کارت پناهندگی دریافت نمایند و تقاضای پناهندگی آنان نیز به همه جای جهان ارسال شد اما از آنجایی که نام سازمان مجاهدین خلق در لیست تروریستی قرار داشت هیچ کشوری حاضر به اعطای پناهندگی به این افراد نشد و آنان از آن زمان تا کنون در کمپ آمریکاییان قرار دارند. این افراد در کمپ می توانند کارهایی از قبیل کارهای خدماتی ، نجاری ، جوشکاری و غیره را انجام دهند و در ازای آن از ارتش امریکا به صورت ساعتی پول دریافت نمایند. لازم به ذکر است که این پول به یک حساب بانکی ریخته می شود و هرگاه فرد بخواهد تصویه حساب نموده و کمپ را ترک نماید این مبلغ به وی تعلق می گیرد. سایر مخارج مانند غذا، جای خواب و وسایل زندگی نیز بر عهده ی آمریکاییان است.پس از مدتی که این افراد از سازمان جدا شدند ، توانستند با خانواده خود در ایران تماس گرفته و آنان را از وضعیت خود با خبر سازند و به این ترتیب اولین جرقه ی آگاهی از وضعیت اردوگاه اشرف زده شد.پس از مدتی که از این وضعیت گذشت ، افراد جدا شده از سازمان دانستند که پس از تخلیه نیروهای آمریکایی از عراق سرنوشت مبهمی خواهند داشت،زیرا قرار بر آن شده است که پس از خروج نیروی نظامی آمریکا از عراق ، پناهندگان خارج شده از سازمان مجاهدین به کمپی در کردستان عراق فرستاده شوند و این در حالی است که بسیاری از آنان در عملیات کشتن کردهای عراق (عملیات مروارید) با صدام همکاری داشته اند.(1) بنا بر این جمعی از آنان تصمیم بر آن گرفتند با پولی که از طریق نیروهای آمریکایی بدست آوردند به شکل غیر قانونی به طرف اروپا حرکت کرده تا شاید از این طریق بتوانند پناهندگی خود را به دول اروپایی بقبولانند.

در عراق برای حرکت کردن به سوی اروپا باید ابتدا وارد کردستان عراق شد و از طریق مرزهای این منطقه به طرف مرزهای کردستان ترکیه حرکت نمود و در اصل ماجرا از همین جا آغاز گشت.

(بشنوید: //www.youtube.com/watch?v=whtcUQe0yEE&feature=related)حرکت این افراد به طرف کردستان عراق سبب آشنایی من و تنی چند از رفقای پیشمرگ کومه له با کادرها خارج شده از سازمان مجاهدین خلق گردید. بازگویی این افراد از سازمان و حوادثی که در طی سالیان متمادی بر آنان رفته بود برگ دیگری را در ذهنم ورق زد. تا پیش از آن به کرات در مورد وضعیت اردوگاه اشرف شنیده بودم ، اما من نیز مانند بسیاری از مخالفان رژیم می پنداشتم اینها همگی توطئه و دسیسه های جمهوری اسلامی است و واقعیت امر چیز دیگری است.اما پس از آشنایی بیشتربا کادرهای جدا شده از سازمان دریافتم که براستی واقعیت امر چیز دیگری است و در واقعیت ، عمق فاجعه از آنچه که تصور می شود عمیق تر است.به همین جهت این گفتار را آغاز نمودم و نیک می دانم پس از پایان آن مورد تهاجم بسیاری از دوستان قرار خواهم گرفت . دوستانی که یا هوادار سازمان هستند و یا می پندارند اکنون زمان آن است که باید در مقابل رژیم سیاست دشمنِ دشمنِ من ، دوست من است را پیش گیریم.اما خوب می دانم که این دوستان هرگز پای صحبت این افراد ننشسته اند و گرنه درمی یافتند که هرگاه حقوق انسانی نقض شود ، دیکتاتوری وارد خواهد شد.در اینجا برای نمونه به چند مورد از مواردی که یاران سابق مجاهد از اردوگاه خود بازگو نموده اند اشاره می کنم.همانطور که بسیاری از خوانندگان مطلع می باشند سازمان مجاهدین خلق در سال 1367 طرحی را با عنوان طلاق های ایدئولوژیک و اجباری پیش کشید.(2)این طرح در ابتدا در مورد کادرهای بالای سازمان اجرا گردید اما پس از مدتی فراگیر شد و قضیه تا آنجا ادامه یافت که هر کس پایبند به این امر نبود ناگزیر به ترک سازمان می گشت.انقلابی که به فرمان رهبری ایدئولوژیک ، رابطه زناشویی بین زن و مرد را حرام و نامشروع می داند و همه اعضا سازمان ناچار به اطاعت از آنند و به همین دلیل در مناسباتِ تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق، در 18 سال گذشته هیچ کودکی بدنیا نیامده است. این امر برای بسیاری پدیده ی جدیدی نیست و آنقدر از این باب سخن رانده شده که از وقاحت آن کاسته شده است. اما امروز روی سخن من با شماست خانم رجوی که با غرور می کوشید شوق خارج شدن از لیست تروریستی را جشن بگیرید. آیا براستی از وضعیت اردوگاه خود بی خبرید؟ آیا براستی نمی دانید بسیاری از کادرهای زن و مرد شما که به باورتان تا مغز استخوان به شما و اسلام زائیده ی شما وفادارند به همجنس گرایی روی آورده اند؟ آیا می پندارید صرف مجاهد بودن ، نیازهای اولیه انسانی را در آدمی می کشد؟ درست است که در بسیاری از جوامع مترقی همجنس گرایی نوعی گرایش ذاتی محسوب گردیده و نهی نمی شود ، اما ما در اینجا با نیروی به ظاهر انقلابی طرف هستیم که به اسلامی معتقد است که داشتن هرگونه رابطه جنسی خارج از ازدواج را نهی می کند. نیروی که نام خلق را با خود به یدک می کشد اما در ابتدایی ترین نیازهای خود با خلق کیلومترها فاصله دارد.

(ببینید: سخنان نسرین ابراهیمی و افشای مناسبات درونی زنان مجاهدین بخش اول و دوم:

//www.youtube.com/watch?v=nBwn6ujfc2Y&feature=related //www.youtube.com/watch?v=rWNcg45K9EA&feature=related )

خانم رجوی حتما شما جلسه عمومی سازمانتان را با حضور بیش از 3500 نفر به خاطر دارید که در آن یکی از زنان سازمانتان بدون حجاب و با موهای آشفته بداخل سالن اجتماعات دوید و هراسانه کمک خواست؟خانم رجوی حتما از قوانین نگهبانی و پاسبخشی (3) در شهر اشرف آگاهید و نیک می دانید برای جلوگیری از تنها ماندن نگهبان و پاسبخش بر سر پست چه تدابیر امنیتی ویژه ای اتخاذ کرده اید.اما ماجرا تنها به همین ها ختم نمی شود . رسومات در سازمان مجاهدین خلق با همه جا تفاوت دارد. در شهر اشرف اصطلاحاتی وجود دارد که برخی از خوانندگان احتمالا با آن آشنایی دارند. غسل هفتگی ، دیگ ، تیغ کشیدن و... همگی مواردی است که به مورد اشاره شده بازمی گردد. غسل هفتگی در پایان هر هفته برای مردان مجاهد برگزار می شود. در این جلسه هر مرد مجاهد باید از احساسی که به یک زن در طول هفته قبل داشته است سخن گوید . این تحریک جنسی می تواند از دیدن یک مجری سیمای آزادی در تلویزیون یا یک خواهر مسئول و یا حتی دیدن خواهر مریم نشات گرفته باشد.در طی این جلسه هر برادر مجاهد باید از احساس شهوانی خود نسبت به خواهر مورد نظر با تمام جزئیات صحبت نموده و در واقع این اعتراف ، شخص را از گناه پاک می کند و به این ترتیب برادران غسل داده می شوند و این غسل تا پایان هفته بعدی اعتبار دارد.اما دیگ در سازمان مجاهدین تفاوت زیادی با قابلمه بزرگ دارد. دیگ اصطلاحی است که در آن فرد خطاکار باید واردش شود. این خطا می تواند از تاخیر در سر پست نگهبانی و یا چرت زدن در هنگام سخنرانی مژگان پارسائی باشد. پس از تشخیص خطا از سوی خواهران و برادران ، فرد خطاکار در یک جلسه عمومی مورد اتخاذ قرار می گیرد و اصطلاحا داخل دیگ قرار گرفته و آچمز می شود و در اینجاست که پس از قرائت حکم خواهران و برادران عزیز می توانند با انتقاد کردن و در مواردی با نثار فحش و یا پرتاب تف به صورت فرد خاطی ، وی را تنبیه نمایند. این عمل اصطلاحا تیغ کشیدن نامیده می شود.از دیگر سنت های حاکم بر سازمان مجاهدین نیز می توان به جمله معروف "برادر بالا بیار" اشاره کرد. این اصطلاح نیز زمانی استفاده می شود که یا کسی در غسل هفتگی قرار دارد و یا قرار است خواب شب گذشته اش را تعریف نماید.نمونه ی دیگر، قرار دادن خواهران در کادر رهبری است . این امر که در ظاهر به دلیل نشان دادن آزادی زن و نشان دادن توانایی های زنان است در عمل به شکل دیگری است. از بدو تاسیس هر سازمان سیاسی بسیاری از افراد به همراه خانواده و فرزندانشان به سازمان ها ملحق گشتند و با توجه به فرهنگ حاکم بر کشورمان بیشترِ زنان ، از شوهران خود تبعیت می کنند بنا بر این پس از قیام 57 بسیاری از کسانی که به سازمان مجاهدین ملحق گشتند همسر و فرزندان خود را نیز به داخل شهر اشرف آوردند . پس از انقلاب ایدئولوژیک تکلیف فرزندان مشخص گشت و همه ی آنان به اروپا برده شدند . اما در این بین همسر برخی از برادران مجاهد ، خواهرانی بودند که از سیاست آگاهی چندانی نداشتند اما پس از انقلاب ایدئولوژیک که دیگر ازدواج و خانواده درسازمان معنایی نداشت این خواهران به ناچار عضو تشکیلات گشته و در حیطه اختیارات رهبری ایدئولوژیک قرار گرفتند. پس از انتصاب خواهر مریم به عنوان رئیس جمهور منتخب ، خواهران نیز به حوزه رهبری راه یافته و به کادرهای اصلی تشکیلات تبدیل گشتند. این امر برای بسیاری مسئله ی قابل تعمقی نیست اما وقتی به گذشته و توانایی این خواهران بنگریم خواهیم دید که بسیاری از آنان همان همسران ساده و غیر سیاسی بودند که تنها به واسطه مجاهد بودن شوهرانشان به داخل تشکیلات راه یافته اند. اگر چه این شرایط است که از هر انسانی یک فرد مبارز و سیاسی می آفریند اما توجه به نبض زمان و خواست امروز جامعه در تنگنای مبارزه با رژیم ،تاکیکی است که انتظار می رود هر سازمان سیاسی در سرلوحه کار خود قرار دهد. مگر آنکه یک سازمان بخواهد از زن به عنوان ابزاری هژمونی پذیر استفاده نماید و این امر در مورد زنانی که آگاهی و سابقه مبارزاتی ندارند موثرتر خواهد بود. بدین ترتیب رهبری ایدئولوژیک می تواند آنچه را که خود می اندیشد درست است به راحتی به کادرهای پایین تر انتقال دهد.آن دسته از کادرهایی که می توانند به یک تفکر اعتراض نمایند نیز قدرت رودررویی با رهبری ایدئولوژیک را ندارند.بدین ترتیب هر تفکر جدیدی (البته اگر وجود داشته باشد!) جسارت و قدرت ایستادگی در مقابل رهبری ایدئولوژیک را ندارد و راهکارها و انتقادهای خارج از سازمان نیز توطعه رژیم شمرده می شود.صفار کادر سابق سازمان مجاهدین خلق در این باره می گوید: من از پیش از انقلاب 57 با سازمان همکاری داشته ام. در آن زمان دانشجویی علوم سیاسی دانشگاه تهران بودم . پس از فارغ التحصیل شدن بر فعالیت هایم افزودم به طوری که پس از انقلاب همسر و فرزند چند ماه ام را به جای گذاشته و روانه کردستان شدم و پس از خروج نیروها از ایران نیز به عراق آمدم. ازآنجایی که به دانشگاه رفته بودم همواره علاقه زیادی به آموختن داشتم و توانستم با امکانات سازمان زبان های برنامه نویسی کامپیوتر را فرگیرم و از این طریق چند پروژه ی سازمانی را به اتمام رسانم. پس از اینکه خواهران ، مسئول برادران در سازمان گشتند شخصی به نام خواهر صدیقه که نمونه کامل یک زن خانه دار و کم سواد بود را به عنوان مسئول من انتخاب نمودند و من موظف بودم قبل از ارائه ی پروژه ها به سازمان ، با خواهر صدیقه به رفع نواقص پروژه بپردازم و این در حالی بود که من باید ابتدا برای وی فرق کامپیوتر با ماشین حساب را توضیح می دادم. ببینید محال است که سازمان از سطح سواد افراد بی اطلاع باشد . به نظر من این کار تنها برای خرد کردن شخصیت کسانی انجام می شد که سازمان می پندارد ممکن است در درون خود با سازمان در تقابل باشند. بدین ترتیب فرد در مقابل خواهرِ مسئول خود می ایستد و بعد هم دیگ و تیغ کشی در راه است.اگر نیک بنگیریم می بینیم در سازمان مجاهدین خلق تمام ساعات روز به جاسوسی درون اردوگاهی ، تنبیه و خرد کردن افراد می گذرد و این امر تنها یک مفهوم را می رساند. رهبری ایدئولوژیک از تفکر و اندیشه می هراسد و پایه های انقلاب ایدئولوژیکش با کوچکترین طغیان ها می لرزد و گرنه چگونه یک تشکیلات می تواند با کادرهای چندین ساله خود که بسیاری از آنان در دو رژیم شاه و خمینی همراه سازمان بوده اند چنین رفتاری نماید؟ آنهم سازمانی که به ظاهر می کوشد از لابلای سطور اسلام ، روزنه ای برای ارزش گذاری به حقوق و شرافت انسان ها پیدا نماید؟گرچه شاید بسیاری بی اندیشند که برای حفظ قدرت یک سازمان لازم است یک سری اصول و قوانین تصویب و به شدت اجرا گردد و گرنه یک سازمان سیاسیِ در تبعید ، حتما در دام تجزیه و انحلال قرار خواهد گرفت. اما در عرصه عمل می باست پیش از آنکه از تجزیه و انشعاب بترسیم از به قدرت رسیدن ایدئولوژیی بهراسیم که در آن هر انسان پیش از آنکه یک انسان باشد یک ابزار خواهد بود. ایدئولوژیی که امروز به شخصی ترین رابطه ی کادرهای خود مهر نباید می زند فردا چه بر سر نسل جوان کشوری می آورد که از ستم جمهوری اسلامی به اپوزسیون پناه آورده است؟فرزاد کادر 10 ساله سازمان مجاهدین خلق (که در اصطلاح سازمانی به وی M - جدید گفته می شود ) از زمان جنبش 18 تیر به سازمان ملحق گشته است در این خصوص می گوید :توجیه سازمان در مورد اینگونه رفتارها به دو بخش تقسیم می گردد. اولین بخش تعریف سازمان از یک مجاهد خلق است . مجاهد خلق کسی است که از تمامی لذت های زندگی به خاطر خلق بگذرد و تنها راه مبارزه را پیش رو گیرد و دومین بخش نیز به انتخاب باز می گردد. کسی که تازه وارد سازمان می شود در ابتدا پیش از پذیرش در مرحله ی عادی سازی قرار می گیرد و در نهایت اگر مورد قبول سازمان باشد خود مسیر زندگی اش را انتخاب می کند و پس از ورود به سازمان باید به اصول مجاهد بودن خود پایبند باشد. اما آنچه که رهبری ایدئولوژیک فراموش کرده در توجیه رفتار خود تئوریزه کند این است که انتخاب در شرایط یکسان قابل قبول است . یعنی همانطور که شما برای هر فرد از مزایای مجاهد بودن و خلق صحبت می کنید از زندگی نیز بگویید تا اگر روزی قدرتی در دست داشتید و کادرهای شما به عنوان مثال در راس یک اداره بودند ، بدانند که اگر کارمند زیر دستشان برای فرزند بیمارش تقاضای کمک دارد چگونه رفتار کنند ، زیرا کسی که 18 سال است حتی یک بچه را ندیده و هیچ تجربه ای از زندگی عادی جامعه ندارد هرگز مشکلات ابتدایی خلق خود را هم نمی شناسد. اگر شما ادعای حمایت از خلق را دارید خوب است بدانید با دنیای ملتی که یکبار قربانی ایدئولوژی اسلامی گشته اند ، سالها فاصله دارید.تئوری شما برای شرایطی ملموس تر است که شما در بزنگاه مبارزه باشید آن زمان اطمینان داشته باشید به تئوری و ایدئولوژی نیازی نیست ، یک فرد مبارز خود در عرصه مبارزه ی حقیقی می داند که چه زمانی خود را فدای خلق نموده و از تمامی داشته ها و نداشته هایش بگذرد و چه زمان با خلق همراه باشد و در بالا بردن آگاهی خلق خود بکوشد.

شما پس از آنکه خانواده های کادرهایتان به دیدار فرزندانشان آمدند به آنها آموختید که پدران و مادران پیرشان سفیران جمهوری اسلامیند و خود نیک می دانید که کادرهایتان چه رفتاری با بستگان خود کردند.

(ببینید://www.youtube.com/watch?v=0UUm1XbBeHo&feature=related )

شما به باورتان از لیست تروریستی درآمده اید اما اعمال و کردار شما در سیاه ترین سطور تاریخ همواره می ماند و هیچ دادگاهی به شما حکم آزادی نخواهد داد .شما عشق را در وجود همرزمانتان کشتید زیرا تنها نیرویی که تاب مقاومت در برابر ستم، ایدئولوژی و اسلام نوع شما و جمهوری اسلامی را دارد ، عشق است.در تشریح شرایط و اوضاعی که جمهوری اسلامی و شما ، هر دو به یک شیوه ساخته و بدان ایمان دارید ، فروغ فرخزاد سالیان دور از این به حقیقت چنین گفته است: اینجا ستاره ها همه خاموشند اینجا فرشته ها همه گریانند اینجا شکوفه های گل مریم بیقدرتر ز خار بیابانند اینجا نشسته بر سر هر راهی دیو دروغ و ننگ و ریا کاری در آسمان تیره نمی بینم نوری ز صبح روشن بیداری بگذار تا دوباره شد لبریزچشمان من ز دانه شبنمها رفتم ز خود که پرده بر اندازم از چهر پک حضرت مریم ها... خانم رجوی روزی خواهد آمد که از چهره ی شما و سازمانتان و تمامی کسانی که با نام ایدئولوژی حقوق انسان ها را نقض کرده اند ، پرده برداشته خواهد شد. پیوست : (1): //www.irandidban.com/master.asp?ID=10712//www.nejatngo.org/memories.php?pageaction=opencmsdetail&cms_id=668&parent_id=30&centre (2): این طرح پس از طرح ازدواج ایدئولوژیک مسعود رجوی با مریم عضدانلو ( همسر وقت مهدی ابریشمچی ) صورت گرفت. (3):پاسبخش در ادبیات حزبی به کسی اطلاق می شود که موظف است نگهبانان را برای پست نگهبانی باخبر سازد و کنترل اوضاع امنیتی در آن ساعت مشخص بر عهده ی وی است . در هنگام نگهبانی تنها پاسبخش حق دارد در کنار نگهبان قرار گیرد. منابع : //www.mojahedin.ws/article/title.php?arid=1//www.iran-interlink.org

 


Share/Save/Bookmark

Recently by Sahar TahviliCommentsDate
کارهای تلویزیونی من
6
Nov 01, 2009
18 تیر قیامی که تاراج شد
1
Jun 28, 2008
در حضر تو در سفر من
1
Apr 10, 2008
more from Sahar Tahvili
 
hazratee

To: Iranian.com

by hazratee on

 

Sorry if I insulted your people, MKO that is. You have
removed my last comment. Control is part of our culture. Repression of free
speech and expression of ideas if they don't taste good to the controller will
be applied. I doubt you will allow this to pass through, but hey this meant to
be for you, the little dictator.


Bahram the Iranian

not to worry

by Bahram the Iranian on

Al-sadar Mahdi army and kurdish peshmargs are waiting for americans to leave Iraq and then and then.....the wrath will blow them away. that is what they deserve that is what is waiting for them.