FATHERHOOD
آیا دلایلی وجود دارد که نشان دهد پدر شدن در حقیقت باعث تغییر مردان می شود؟
بچه دار شدن مردان را تغییرمی دهد. همه ما به نوبه خود می توانیم مثال های بارزی را برای اثبات این ادعا بیابیم. من خودم به شخصه مطمئن هستم که تنها موردی که پدرم را در حین آوازخواندن دیدم وقتی بود که برای ما می خواند. شاید صدای خوبی نداشت ولی تصور یک پدر واقعی و ناب را برای ما به یادگار گذاشت
>>>
POETRY
نان و پنير و شير کمياب و گران
گوشت، مرغ و ماهى برسفره حرام
فقر و بيکارى گسترده،
تن فروشى ارزان
>>>
SINGABLE
Tonight inside my head there is delight
Tonight inside my heart I have a light
Once again I am in the highest sky
Where we have a secret the stars and I
>>>
FOOD
From "Pomegranates and Roses"
Rice is taken very seriously. In fact, you could say Iranians seem to have a love affair with it. Rice did not make an appearance in Persian cooking until relatively late in the eighth century. There is no word for rice in the Zoroastrian holy book Avesta, although some historians think rice was grown in Persia as early as the fourth century. The Persian word for rice, berenj, comes from the Sanskrit, which suggests that it arrived via the Indian subcontinent. However, the word 'Pilaf'comes from the Persian word Polo(or Polow)
>>>
POETRY
بچه آهو مدتی مست و ملنگ
خیره شد بر جای پاهای پلنگ
یادگار آنکه زآنجا رفته بود
اسب توسن همچو رویا رفته بود
>>>
FOOTBALL
یک به یک یا دو به دو بازی میکردیم
دوره دبیرستان، چند سالی که تهران نشین بودیم؛ نزدیک محل مان خیابان بن بستی بود، معروف به "سرازیری". خیابان پهن و دو بانده بود، اما ضلع جنوبیاش منتهی میشد به یک جوب بزرگ و یک پل کوچیک. بنابراین بجز ماشین ساکنین محل، ترافیک عبوری نداشتیم
>>>
POETRY
عشق در چشم تو منزل دارد
و تمام هستی من چون عشق است
و تمام قلبم
از حس دیدن تو میگوید
>>>
STORY
من چلو کباب نیستم. یه آدمم. می فهمی؟ می دونی یه آدم از یه رابطه چی می خواد؟ از این که هرازگاهی ببینمت، از راه رسیده نرسیده عین گرگ گرسنه بپری بهم حالم بده. از اینکه کم کم تلفنهای روزانه هم فراموش شده، آخر شبی میام اینجا، تو تاریک روشنی دندونای تو رو ببینم که بهم لبخند میزنه حالم بده.
>>>
BEYZAIE
Bahram Beyzaie's "Jana and Baladoor"
In Bahram Beyzaei’s shadow play,
Jana and Baladoor, Jana is just one character among several who aids or battles the brave Baladoor in her quest to restore the primordial universe. So I wonder why Jana gets top billing in a play that’s really about the adventures of her sister, Baladoor. After all,
The Epic of Gilgamesh or
The Odyssey are aptly named after the character who is present in every scene in some way
>>>
NUDITY
نسلهای بعدی امکان ابراز وجودِ کمابیش آزادتر امیال خود را مدیون شیطنتهای فراهانی خواهند بود
فیلیپ راث یکی از بزرگترین نویسندگان معاصرامریکا، ۱۰ سال پیش رمان کوتاهی نوشته است که از بسیاری جهات میتواند بخشی از کشمکشهای رفتاری ایران معاصردر باره عریان شدن گلشیفته فراهانی را پاسخگو باشد. رمان «جانور رو به احتضار»۱ ، در ظاهر، روایت ماجرایِ عشق یک استاد ۶۲ ساله ادبیات در یکی از دانشگاههای امریکا به دانشجوی ۲۴ ساله زیبا به نام کونسئلا است
>>>
POETRY
مست و بیتاب تماشای حبیب
بیقرار از عشق و جانش بیشکیب
مانده بود اینکه چه سان لب تر کند؟
یا چه خاکی زین خبر بر سر کند؟
>>>
COOKING
From "Pomegranates and Roses"
For me, Iranian recipes are intertwined with its rich history, its people, and my ancestors. I gathered recipes by email, phone and by travelling: to Tehran, to the Caspian sea, to Ghazvin and remote villages – some people even parted with their old nalbekis (tea cups) and spoons so that I could take them home! I went to relatives’ kitchens around the world, to London, Paris, LA, NY, Geneva. All this showed me that you can indeed make this fabulous food wherever you are
>>>
STORY
خواب اول: رودپيمايي... خواب دوم: سيوسه پل
by Siavash Roshandel
آب زير پلهاي زاينده رود در اصفهان جريان دارد، اما هنوز آن را نديدهام. آخرين باري كه پارسال اصفهان رفتم رودخانه خشك بود. فعلا كه آب در جريان است تا زماني كه دوباره قطع شود و دوباره داد همه دربيايد. مردم با دف و دايره به استقبال آب رفتند و عكسهاي آن را همه ديدهايم
>>>
PRISONER
این روزها در لندن «دادگاه دههی خونین» برپا شده
ما شروع کردیم به حرف زدن با خودمان و گاهگاهی با دیوار و کف چوبی سلولهای در هم فشرده از خون و چرکاب. همانطور که در سلولهای آهنی در هم ریخته شده از رد شلاق و باتوم را به رویمان میبستند، پتو را روی سرمان گذاشتیم تا خدای نهکرده بازجو و نگهبانها اشک صورتمان را نبینند
>>>
AUDRY
چشمانِ زیبایت مرا جادو میکنند
زنی زیبا، ساده، با وقار، خوش لباس، دلربا و ... آدری هپبورن لیاقتِ القابِ بیشتری دارد. یک فرشته با چشمانی زیبا و لبخندی از دیار بهشت که هنوز فیلمهایش بوی تازگی میدهند و انگاری هر کدام از آن تصاویر برگرفته از قصّهها و افسانههای است که در کودکی برایمان تعریف میکردند. بازیگری او فریبنده و تماشاگر را آنچنان در دنیای خود طلسم میکرد که سخت میتوانستی بینِ دنیای مجازی و واقعی تفاوتی پیدا کنی
>>>
CASPIAN
Photo essay: Miāne Hāle beach
by
Sid Sarshar >>>
FREUD
شما را بی اجازه آقا
زی زی فوفولو خطاب می کنم
و می گویم آخر زی زی
شده تا حالا پروانه ای
کمبود کرم بودن و کرم ماندن
داشته باشد؟
>>>