تئاتر اعداد

گیج نشدم، فقط خواستم بگم 0 و 1 دو عددند که می شوند من


Share/Save/Bookmark

تئاتر اعداد
by Mehran AS
12-Oct-2010
 

(از مجموعه داستانهای تلخ و شیرین. اثر مهران)

صفر، یک، دو، سه. صفر، یک، دو، سه ...

(صدای اعداد را می شنویم که پشت سرهم بروی صحنه می آیند).

یک - بچّه ها، این صفر که پشت سر ما راه می ره، بهتر نیست بیاد جلو سه بنشینه، بعد ما به جای 123 می شویم 1230.

دو - آنوقت باید بگیم: یک، دو، سه، صفر و این منطقی نیست. مثل این که از پله اول به پله دوم بعد به پله سوم و به جای پله چهارم به قبل از پله اول برسیم. این اصلاً منطقی نیست. یا بهتره بگم مسخره هم هست: یک، دو، سه، صفر!

سه - اتفاقاً کاملاً منطقی یه، چون وقتی بگی یک، دو، سه، صفر دوباره باید بگی یک، دو، سه، صفر، یک، دو، سه، صفر. پس چیزی جا به جا نمی شه.

یک - جا به جا که می شه؛ چون صفر که اول بود ما می گفتیم صفر، یک، دو، سه بعد که آمد آخر شد یک، دو، سه، صفر. پس صفر اینجا جا به جا می شه.

صفر - اجازه هست من هم نظرم رو بدم؟

یک - نخیر، اجازه نیست.

صفر - چرا؟

دو - چون تو اصلاً عدد نیستی.

صفر - کی می گه من عدد نیستم. من صفرم.

سه - «کی می گه من عدد نیستم، من صفرم»! خوب وقتی صفر هستی، یعنی عدد نیستی دیگه.

صفر - اگه من عدد نیستم، پس چی هستم؟

یک - هیچی.

صفر - ولی همین الان مگه خود شما نگفتی بهتره صفر بیاید جلو ما بنشینه، آن وقت 123 تبدیل به 1230 می شه. اگر من هیچی نیستم، چه جوری 123 می شه 1230؟

دو - خوب چون تو صفر و هیچ هستی، می توانی اینکار روبکنی.

سه - اگر تو یک عدد بودی، آن وقت جای ثابتی داشتی. حالا که عددی نیستی و هیچی هستی، یعنی صفر هستی، از آخر می آیی اول، از اول می روی آخر: صفر، یک، دو، سه، صفر، یک، دو، سه، صفر، یک، دو، سه.

صفر - با همه این حرفها، آخر من عدد هستم یا نیستم؟

یک - هم هستی، هم نیستی.

صفر - من یک جواب صریح می خواهم: هستم یا نیستم؟

دو - نیستی.

سه - هستی.

دو - هستی.

سه - نیستی.

یک - اصلاً آقایان اعداد اجازه بدهید؛ حق و حقوق من که یک هستم، داره اینجا توسط صفر پایمال می شه.

صفر - چطور؟

یک - پر واضح است. من یکم که وجود دارم. منم که عددم، اسمم یک است. یک یعنی یک عدد.

صفر - صفر هم یعنی یک عدد.

یک - صفر یعنی صفر. یعنی عدم، نیستی، هیچ . در صورتیکه یک یعنی وجود، یعنی هستی، یعنی همه چیز. یک دنیای کامل که چیزی در مقابلش نیست: وحدت خالص یگانگی. زنده باد یک!

صفر - ببین آقای یک، فراموش نکنید که همین صفر که شما از دید حقارت بهش نگاه می کنید وجزو اعداد اصلاً حسابش نمی آرید،همین هیچی اگر وجود نداشت، شما هم وجود نداشتید.

دو - حالا طلبکارهم شده!

صفر - نه، اصلاً مسئله طلبکاری نیست. هر کدام از شما اگر تجزیه شوید، آخرش به من که هیچم ، به صفر خواهید رسید.

سه - خوب این هم شد رل که تو داری؟ مسلماً هر کدام از ما وقتی تجزیه شویم و هی نصف بشیم، نصف بشیم، نصف بشیم... آخرش به جایی می رسیم که نمی توانیم نصف شو یم، چون دیگر وجود نداریم که نصف بشویم. آنوقت می شویم هیچ، یا همان صفر.

یک - صبر کنید، تند نروید. شما وقتی هی نصف شوید، به جایی می رسید که دیگر قابل نصف شدن نیستید. یعنی یک به یک، به یک واحد می رسید، یکپارچه می شوید، یکدست می شوید، یگانه می شوید. یک می شوید.

صفر – صفر می شوید.

سه - اینطوری که ما داریم پیش می رویم، من زیاد فرقی بین خودم و شما نمی بینم. یک احساس یگانگی با شما دارم. احساس می کنم فقط من وجود دارم.

صفر - یا فقط من وجود دارم.

یک - اینجا دیگر من و تو وجود نداره، فقط یکی وجود داره.

صفر- و این «یکی» اسمش صفر است.

دو - این یکی اسمش صفر است یعنی چه؟ شماها بحثتان داره کاملا منحرف می شه. تو صفری، یک عددی. تو هم یکی، یک عددی. در واقع شما دو عدد هستید.

صفر - می خواهی بگی دو تا عدد، یعنی جنابعالی که دو هستید؟

دو - بله... یعنی نخیر...

صفر- بله یا نخیر؟

دو - بله، نه، نخیر؟

سه - من احساس می کنم دو کمی گیج شده که بله بگه یا نخیر.

دو - گیج نشدم، فقط خواستم بگم 0 و 1 دو عددند که می شوند من. من که دو هستم.

یک - پس منظورت اینه که بین تو که دو هستی و صفر و یک که دو عدد هستند، فرقی نیست؟

دو - بله.

یک - یعنی بین شما یگانگی وجود داره؟

دو - بله.

یک - پس زنده باد یک که باعث یگانگی شده، چونکه یک است.

صفر - زنده باد صفر که باعث یگانگی شده، چونکه صفر است.

دو - زنده باد دو که باعث یگانگی شده، چونکه دو است.

سه - یک لحظه صبر کنید. اینقدر زنده باد، زنده باد راه نیندازید. ما هم اینجا برای خودمان عددی هستیم. شماها هرچه باشید آخرش سه تا عددید، نه؟ سه تا عدد که به شما سه تا می گویند سه. پس در واقع شما من هستید و من شما.

صفر - جناب سه، اینطور اگر ادامه بدید دوباره یک شروع می کنه از خودش تعریف کردن، بعد دو از خودش تعریف می کنه و بعد به شما می رسیم، که الان رسیدیم: 3-2-1-0 . آخر این بحث ما را به جایی نمی رسانه.

یک – مگر قرار بود به جایی برسیم؟ جایی نیست که بخواهیم برسیم.

دو - جایی نیست که برسیم؟!

سه - مگه با 3-2-1-0 به سه نمی رسیم؟

صفر- نه، چون باز ادامه می دیم: صفر، یک، دو، سه، صفر، یک، دو، سه ...

(اعداد پشت سرهم دوباره صحنه را ترک می کنند و صدایشان گام به گام دورتر می شود.)


www.2mehran.com
www.namabook.com
 


Share/Save/Bookmark

Recently by Mehran ASCommentsDate
مرِگِ خاکستری
-
Jul 11, 2011
دونده
-
Jan 18, 2011
میزِ گرد
-
Dec 24, 2010
more from Mehran AS
 
Midwesty

Thanks!

by Midwesty on

:)