گرگ باران دیده

گرگ باران دیده
by Manoucher Avaznia
05-Jan-2008
 

قطره ای از صخره های خاوران

در درون جان خود نوشید ه ام

خاک پای حافظی را بی دریغ

همره باران خود بوسیده ام

در خراسان در پی بز های خود

با دم کوبادها نالیده ام

بر لب آن جویباران در بهار

پا به پای لاله ها رویده ام

آن رفیقان ان الحق گفته را

در طواف خانه ای بشمرده ام

پس صدا ی آشنایان حبیب

از پس فرسنگها بشنیده ام

خون یاران و رفیقان ای دریغ

در خیابان و به زندان دیده ام

گرگها و کرکسان بیش از شمار

در کمین اندر بیابان دیده ام

با دل اندر بزم عاشقهای رند

تا سحر گه بی امان رقصیده ام

با دلی شادان به گاه بامداد

بر رخ خورشید خود خندیده ام

تا به آبشخوار پای تو رسم

ای بسا خار بیابان خورده ام

و ز انفا س بلند شاعران

ای بسا بی خوشتن بر خورده ام

از معانی بلند و پاکشان

بی گمان من خوابها یی دیده ام

چهری؛ اندر این مصاف پر خطر

ای برادر، گرگ باران دیده ام


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia