//www.rezaghassemi.com/davat.htm
برگردان: ونداد زمانی
این روزها، ما نویسندگان میدانیم که نوشتن یک کتاب، آسانترین بخش کار شده است و آگاهیم که هر چه به روز انتشار نزدیکتر میشویم تازه باید کارِ اصلی خود را شروع کنیم. ما به خوبی میدانیم که باید آستینها را بالا بزنیم و ادیبانه! با بوق و کرنا به همه کسانی که دسترسی داریم خبر دهیم که ایهاالناس بدانید که «کتابم قرار است منتشر گردد».
اول از همه، فامیل، دوستان و آشنایان خود را با خبرِ انتشار کتاب بمباران میکنیم. ایمیل های خلاق تهیه می کنیم و برای همه میفرستیم. مطمئن میشویم که دیوارِ فیسبوک مان به صفحه روزشمار تاریخ انتشار کتاب تبدیل شده است. در اولین فرصت دستی به سر و روی وب سایت خود میکشیم و خلاصه از هر طریق و وسیلهی اطلاع رسانی، تلاش میکنیم به همه خبر دهیم که چه نقدهایی بر روی کتاب ما صورت گرفته شده و چه کسانی چه نظراتی دادهاند و مصاحبههایی که احتمالاً قرار است برای چاپ کتاب داشته باشیم کجا و چه وقتی اتفاق میافتند.
در این بحبوحه، خوشبختانه تنها توقعی که از ما نویسندگان وجود دارد این است که وظیفه چاپ کتاب بر عهدهمان نیست. با وجود این عادت متداول، هر زمان که به تاریخ انتشار کتاب جدیدی نزدیک میشوم احساس غریبی به من دست میدهد. از خودم میپرسم خلقِ یک اثر ادبی و انگیزههای متعالی نوشتن کجا و تبدیل شدن به فروشندههای قرص « وایگرا» که برای فروش بیشتر جنس به هر دری میزنند کجا؟
اما در لحظات تردید، خودخوری و شرمِ گذرا، بر طبق عادت میدانم که ناچارم به تاریخ پناه ببرم تا به خاطر بیاورم که «خودفروشی ادبی» یا به شکل نجیبتر، «تبلیغ کتاب توسط نویسنده» عملیاست که بزرگترین نویسندگان جهان نیز به آن تن دادهاند.
به یادِ نویسندگان فرانسوی میافتم که بیش از هر ملت دیگر بر اهمیت « روابط عمومی» تاکید کردهاند. بالزاک در رمان « توهم گمشده»1 رسماً ادعا میکند که: « بزرگترین مشکلی که هنرمند با آن دست به گریبان است این است که چگونه بتواند در معرض توجه قرار بگیرد». استاندال در « خاطرات یک خودپرست»2 مینویسد که : « پیروزی و شهرت هنری بدون بیحیایی و حتی شارلاتان بازی غیر ممکن است».
به خاطر میآورم که ارنست همینگوی اولین نویسندهای بود که منشِ « تبلیغات برای خود» را با دنیای مدرن تطبیق داد. او با تمام وجود تلاش کرد تا تصویر یک شکارچی، بزن بهادرِ عرق خور و البته ماجراجویی که به مناطق جنگی سرک میکشد را از خود ارائه دهد. او حتی ابایی نداشت از اینکه تصویرش در کنار تبلیغ آبجو قرار بگیرد. همینگوی مثل یک ماشین « شهرت سازی» حتی از تبلیغات تجاری در شرکت هواپیمایی « پان امریکن» و کارخانه قلم و خودکارسازی «پارکر» و انواع دیگر تبلیغات نمیگذشت. جان اشتاین بک نیز در یک پوستر تبلیغاتِ آبجو به کارگران نوید میداد که بعد از یک روز سختِ کاری، بهتر است آبجوهای « بالنتین» را بنوشند. ولادیمیر ناباکف نیز به نوع خودش در ایجاد تصویری از خود تاکید داشت. او همیشه به عکاسان پرتره پیشنهاد میکرد که به او هیبت یک دانشمند « پروانه شناس» بدهند که در جنگلهای بکر در حال جمعآوری کلکسیونی از حشرات کمیاب است.
آنطرف اقیانوس و در انگلیس دهه 20 میلادی، ویرجینیا وولف و محفل « بلومبزبری»3 چندین بار برای مجله مد «وُگ» ژست گرفتند و خود خانم وولف نیز به همراه نویسندگان مجله مزبور با ادای « زنان جذاب و شیکپوش» به فروشگاههای شیک لندن رفت.
ماجرای تبلیغ برای آثار خود البته تارخ بسیار قدیمیتری را پشت سر دارد. 440 سال قبل از میلاد مسیح « هرودت» به خرج خودش، یک مسافرت تبلیغاتی برای انتشار کتاب خودش به راه انداخت. بزرگترین فرصتی که به شهرت او دامن زد وقتی بود که در بحبوحه بازیهای المپیک در برابر پرستشگاه زئوس ایستاد و به تبلیغ اثر خود، « تاریخ»، در برابر میهمانان ثروتمند و مقتدر پرداخت.
در قرن 12 میلادی، روحانی متفکر « جرالد وِلز» با برپایی میهمانی در دانشگاه آکسفورد و تهیهی غذا و مشروب، به مدت سه روز میهمانان آکادمیک و با نفوذ را واداشت تا به قرائت او از آثارش تن بدهند.
عجیبترین تلاشی که یک نویسنده برای «خود نمایی» و تبلیغ آثارش داشته است بر می گردد به فرانسه در قرن 18 میلادی که به میهمانی « شام ترحیم»4 معروف شده است. « گریم دِ لا رینیر» به شکل خوفناکی مهمانان معروفش را در حیاط دربستهای که با نور شمع روشن شده بود تا هفت صبح روز بعد حبس کرد و بیدار نگه داشت. او با وجود آنکه برای میهمانانش غذا و مشروب تهیه دیده بود، از روی بالکن، ضمن توهین مداوم، مجبورشان کرد تا کتابش « نگاهی به لذت»5 را برای آنها بخواند. میهمانان زندانیشده پس از اینکه امکان رهایی پیدا کردند به سرعت به تبلیغ دیوانگی نویسنده دامن زدند که این امر به خودی خود به فروش و تجدید چاپ سه بارهی کتاب نویسنده منجر شد.
در پی رشد سرسام آور روزنامهها و فصلنامهها در اوج انقلاب صنعتی در اواخر قرن 19 میلادی، باز هم این فرانسویها بودند که به تعبیر مورخین، ید طولانی در خودنمایی و تبلیغ گسترده برای مطرح شدن داشتند. بالزاک نقل میکند که پرداخت پول و دادن سور وساتهای شبانه به سنتی متداول تبدیل شده بود تا تضمینی باشد برای نویسندگان که صفحهای را در نشریات برای داشتن نقد و بازبینی آثار خود تدارک ببینند.
کار تبلیغات به رشوه و باندبازی محدود نمیشد و نویسندگان با تهیه پوستر و نصب آن در اماکن عمومی نیز به تبلیغ آثار خود میپرداختند. گی دو موپاسان برای مطرح کردن آخرین داستان کوتاهش « لو هورلا »6، یک بالن بزرگ تبلیغاتی را اجاره کرد و با نوشتن نام داستان بر روی آن، کوشید توجه بیشتری را به اثرش جلب کند.
ضرورت مطرح کردن خود به هر قیمتی، والت ویتمن امریکایی را واداشته بود تا با نوشتن گزارشهای بی نام و نشان به تعریف و تمجید مطالب خود بپردازد. آخرین آنها، نویسنده انگلیسی « آلن دیباتون» بود که دو سال پیش، جدیدترین تبلیغ غیرعادی که یک نویسنده به آن تمسک جسته را برای شهرت خود سامان داد. او با نصب کیوسکی در فرودگاه « هیترو» و اسکان یک هفتهای در آن، لقب اولین نویسندهی ساکن فرودگاه را برای خود کسب کرد.
نویسندگان چه درسی باید از این همه تلاش فعال برای خودفروشی بگیرند؟ احتمالا هیچ چیز... شاید میتوان به این بسنده کرد که بدون ترديد و دودلی بپذیریم که حتی زنندهترین تلاش تبلیغیی یک نویسنده برای کتاب خودش، قابل بخشش و پذیرش خواهد بود. ما نویسندگان معاصر باید دل به دریا بزنیم و حتا اگر لازم شد با پوشیدن لباسهای لخت و پتی امثالِ «لیدی گاگا»، نزدیک درب ورودی استادیومها خود را و کتاب جدیدمان را به نمایش بگذاریم. البته اگر هیکل لختِ ما به زیبایی ستاره های موزیک پاپ باشد.
TONY PERROTTET, How Writers Build the Brand. //www.nytimes.com/2011/05/01/books/review/how...
New York Times
1- Lost Illusions
2- Memoirs of an Egotist
3- Bloomsbury
4- Reflections on Pleasure
5- Funeral Supper
6- Le Horla
Recently by ونداد | Comments | Date |
---|---|---|
با افتخار تمام سوئدی هستم | - | Oct 31, 2012 |
فیلم « پرویز» و سناریویی برای آینده ایران | - | Oct 18, 2012 |
نقش فریب در عشق | 3 | Oct 13, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
َعلی عزیز
وندادThu May 05, 2011 10:52 AM PDT
همانطور که گفتید تیترِ مقاله برداشتی ازاد بوده است. ولی برگردان فارسی متن، ترجمه کمابیش دقیقی از نوشته اصلی بوده است.
مرسی از توجه شما
Dear Mash Ghasem
by ونداد on Thu May 05, 2011 07:39 AM PDTThe article first appeared on New York Times Book Review ( Sunday edition) and I felt that, more than any thing, it was trying to elaborate on the labor of love on the behalf of the writers. As I mentioned before, the writer of article himself used ' litarary whoring' in his article as a sign of intimacy and a form of honest and straight talk...
I highlight that pharase and use it as a title for the sake of making the article as bold as possible, mainly because I want the resders attantions ( like the subject of the article by all means) ... I think when the readers find themselves inside the text and feel the positive vibe toward authors, they would compromise my provacative attampt...
Cheers
...
by Mash Ghasem on Thu May 05, 2011 04:30 AM PDTThis essay is 'satire' about writers only, but if we take 'artists' in more general terms, we could come up with great artistic 'brands,' like Milton Glaser, who have maintained their integrity and yet achieved commercial success.
So, at issue remains who's the artist and what kind of art? The title's translation is not as accurate as it could be, but in retrospect, I guess, it attempts to provide a metaphor for commodification. As mentioned, Glaser remains a rather successful instance of a progressive artist 'branding' his works, being very popular and moving beyond mere commdification, all at the same time, he's not the only one! cheers
//miltonglaser.com/
دوستان
All-IraniansThu May 05, 2011 03:26 AM PDT
با تشکر از همه ی شما ، لطفا فراموش نفرمایید که صحبت ما فقط درباره ی ترجمه ی تیتر یاعنوان مقاله یعنی عبارت زیر است
How Writers Build the Brand
اگر برای آن بگوییم (تاریخِ « خودفروشی » نویسندگان) ، این یک ترجمه ی آزاد خواهد بود و مترجم محترم باید آنرا در بالای مقاله ی خود قید کند که خواننده دچار سو تفاهم نشود. « ترجمه ی آزاد » یک « ترجمه ی دقیق » نیست ، ترجمه ای است که برداشت و نظر مترجم را از تفکر نویسنده ی اصلی منعکس می سازد.
به سهولت میتوان دریافت که در عبارت انگلیسی بهیچوجه نه نشانی از « تاریخ » است و نه اثری از « خودفروشی »
دوستان نکته سنج عزیز
وندادWed May 04, 2011 07:25 PM PDT
سالها پیش در یکی از کلاسهای ادبیات مربوط به دوران رنسانس قرار بر این شد که دن کیشوت را بخوانیم و به طرز غیر عادی متوجه شدیم که استاد، نسخه خاصی از ترجمه را برنگزیده است و خواسته است که هر کس هر نوع ترجمه انگلیسی رمان مورد نظر را که دارد به کلاس بیاورد
شما هم می توانید محض کنجکاوی این تجربه را تکرار کنید و مثلا همان پاراگراف اول ترجمه انگلیسی را در چاپ های متعدد نگاهی بیفکنید. باور نکردنی است که مترجمین معتبر آکسفورد، هاروارد، کمبریچ، پنگوئن و سایرین چقدر با هم تفاوت دارند.
منظور من این ادعا را در پی ندارد که ترجمه من درست است بلکه می خواهم بگویم که مترجم کسی است که متن را به زبان دیگر « می تویسد»، نوشتنی شخصی و احتمالا خلاقانه و مستقل.
البته این نوع سبک ترجمه متون اصلی خود نیز یکی از انواع سلیقه ها و سبک های ترجمه است
با همه این طولانی گویی ها قصدم این است که بگویم شما هم واقعا درست می فرمایید. من هم...
با تشکر ویژه از «آری» عزیز که کوتاه تر و واضح تر از خودم از ترجمه دفاع کرده است
ارادتمند حساسیت و دقت فرحبخش شما دوستان
ونداد
On Marketing
by Paykar on Wed May 04, 2011 07:19 PM PDTI tend to agree with the article; having said that, I also agree with Ahang. I suppose the manner with which an artist attempts to achieve notoriety, is my concern.
Those who peddle junk, even though they may not need the income, lose their "value" in my eyes.
//www.youtube.com/watch?v=gDW_Hj2K0wo
Viewer discretion is advised.
سوری محترم
Ari SiletzWed May 04, 2011 06:51 PM PDT
توضیح بسیار شیرین، خودمانی و مطلع کنندهای دادی. کمی مانده است که در
ادبیات و یا فیلمهای مردم پسند ایرانی شخصیتی خود را روسپی معرفی کند و
منظورِ از خود گذشتگی برای هدفی شایسته برساند.
با واژه خود فروش موافقم
SouriWed May 04, 2011 06:36 PM PDT
این واژه در مورد خیلی از حرفهها بکار میره، مثلا در ادبیات و هنر و همچنین سیاست. همونطور که آری فرمود، منظور از خودفروشی اینجا "بدن فروشی" نیست بلکه منظور روح (یا همون ماهیت) شخص مورد نظره.
اگر فیلم "بولتس آوِر برادوی" از وودی آلن رو دیده باشید، در یک پرده، شخصیت اول فیلم (وودی آلن) از پنجره سر میکشه و فریاد میزنه "من یک روسپی هستم"..........اینجا مقصود از روسپیگری، این بود که وودی آلن به عنوان یک سناریو نویس، برای اینکه بتونه نمایشنامه خودش رو بروی صحنه بیاره، مجبور شد که شرط تهیه کننده رو قبول کنه، و به معشوقه بی استعداد تهیه کننده، نقش اول نمایش رو بده....
پس این، از نظر اون هنرمند، یک نوع خودفروشی بوده، چونک در واقع خواست واقعی خودش نبوده، ولی مجبور شده اینکارو بکنه، تا سرمایه لازم برای به نمایش آوردن سناریوش، فراهم بشه
All-Iranians
by Ari Siletz on Wed May 04, 2011 06:12 PM PDTبرداشتم از پرسش شما اینست که مترجم بیش از ظرفیت میان فرهنگی شما موفق بوده است.
نه تنها برگردان او از نظر واژهای دقیق است بلکه تن به "خود فروشی"
نداده و راضی نشده فرهنگ نویسنده را با فرهنگ خواننده به طور خوشایندی
اقتباس دهد و از واژهای استفاده کند که دور تر از منظور اصل نوشته باشد.
قابل تحسین است که خودِ مترجم از استفاده از این واژه احساس ناخوشایندی
میکند ولی با اینحال اصل نوشته را محترم نگه میدارد. متاسفانه توضیح
قبلی بنده در ردّ سؤ تفاهم فرهنگی میسّر واقع نشد. فقط اینرا بگوییم که
منظور نویسنده از "خود فروشی" اهانت به ناموس نبوده است. در ضمن این توضیح
فقط در مورد این یک واژه است.
فلسفه بافی و مغلطه کاری
All-IraniansWed May 04, 2011 03:02 PM PDT
خود مترجم اعتراف دارد که از عبارت تاریخِ « خودفروشی » نویسندگان احساسی ناخوشایند دارد. باید از آنکه میگوید« ترجمه دقیق است» پرسید کجای این ترجمه دقیق است؟ در عبارت
How Writers Build the Brand
همانطور که جناب سعادت نوری و حضرت مش قاسم و شیرین خانم توجه کردند صحبت از چیزی ساختن است مثل نام ، شهرت ، اعتبار ، حمایت و و . . . لیکن نه فاحشگی
بازاریابی، خودفروشی نیست
SouriWed May 04, 2011 02:58 PM PDT
من با این مقاله بکلی مخالفم. در جامعه ی که بازاریابی (مارکتینگ) رکن اصلی برای شناخته شدن و ماندن در دنیاست، این صحبتها بسیار ابتدایی به نظر میرسه و از فناتیسم (اگر نه حسادت شخصی) ریشه میگیره.
اگر یک نویسنده، مثلا مدافع حقوق زنان، برای فروش کتابش به دستاویزهایی مثل عریان شدن در جلوی درب ورودی نمایشگاه متوسل بشه، طبیعیست که اون نویسنده، وجهه و اعتبار خودش رو از دست خواهد داد و کتابش فروشی نخواهد داشت، چرا که عمل ایشان مغایر با مطلبیست که در کتابش به روی آن تکیه کرده.
اما، انتقاد از ارنست همینگوی، به عنوان یک خودفروش ادبی، مسخرهترین مطلبیست که یک انسان مطلع ممکنه به اون اشاره کنه. همینگوی، واقعا یک قلب وحشی (وایلد هارت) بود. در تمام زندگیش از هیچ کس و هیچ چیزی آبا نداشت. همینگوی، واقعا شکارچی، ماهیگیر و ابجو خور بود. حالا اگر این خصلتها به اوو امکان این رو هم میداد که از این طریق درامدی کسب کنه، چرا که نه؟ اینها برای فروش کتابش نبود. همینگوی قبل از اینکه این تبلیغات رو بکنه، مشهور بود. بنا بر این، این آن کارخانه ابجو سازی بود که از شهرت همینگوی برای به دست آوردن پول استفاده کرد، نه اینکه همینگوی برای فروش کتابش متوسل به فروش ابجو بشه.
اصلا اساس این مقاله پوچ و بسیار سطحیست. به نظر من نویسنده از روی غرض شخصی و بخل و حسد خواسته فقط انتقادی به شخصیت معروفی که مورد نظر خودش بوده بکنه، و اینجا مجبور شده که پای مشاهیر ادبی دیگری رو هم به میان بکشه، که زیاد متهم به حسادت و حمله شخصی نشه.
بسیار کودکانه و دور از کانسپت دنیای واقعی!
ترجمه دقیق است
Ari SiletzWed May 04, 2011 02:22 PM PDT
اخیرا با خانم مریم کشاورز کارگردانِ فیلم "شرایط" مصاحبهای
داشتم. از ایشان پرسیدم که مخاطب فیلم چه کسانی هستند. پاسخ دادند که
مخاطب خاصی را در نظر نداشتند و ساختن این اثر یک احتیاج روحی بوده است.
با اینحال خودِ این مصاحبههای مطبوعاتی نشان میددهد که همکاری کارگردان
در فروشِ فیلمش رسم پذیرفته ایست. اشکالی ندارد، تا زمانی که آفرینش یک
اثر و فکر فروش آن از هم جدا باشند، ارزش هنری بجا میماند. تصادفا چند
دقیقه قبل از مصاحبه با مسولین تبلیغات این فیلم گفتگویی داشتم و واضح بود
که متوجه این امر هستند که اگر دخالتی شود که تماشاگرِ فیلم هنری صمیمیت
فیلمساز را مورد سوال قرار دهد، نانِ خودشان کساد میشود.
برگردان به واژه "خود فروشی" بسیار دقیق است، زیرا که منظور نویسنده این
نیست که هنرمندان معروف کارشان بازاریست، منظور اینکه هنرمند برای آثاری
که به دنیا آورده چه کارها که نمیکند. "خود فروشی" به منظور اینکه معشوق
(و یا مادر) از ننگ نمیهراسد.
هنرمندان نیز
ahang1001Wed May 04, 2011 11:49 AM PDT
هنرمندان نیز باید زندگی کنند
جناب سعدی که حتی نام خود را از حاکم زمان خود گرفته است..مدح او را میگوید
حضرت فردوسی که برای هر خط از شعرش در طلب یک سکه طلا از سلطان محمود است
بوده اند معمارانی که در سایه مسیحیت و اسلام...کلیسا و مسجد ساختند و موسیقیدانان بر جسته ای چون باخ که بدون حمایت کلیسا...به نان شب محتاج میشدند همه اینان نیاز به حمایت داشتند در جهان امروز هنرمند نیاز کمتری به حمایت ثروتمندان جامعه دارد...
by Mash Ghasem on Wed May 04, 2011 10:36 AM PDTهمانگونه که خودت هم میدانی بیشتر نزدیک به "نوعی کالا ساختن"،" کالا
سازی" ، " نوع ساختن" است ، تا " خود فروشی " . پرسش اصلی کماکان این است
که آیا " چوخ بختیاریسم" نیز نوعی 'خود فروشی' است یا نه ؟
...
by Red Wine on Wed May 04, 2011 10:29 AM PDTخداوند این ریشه فاحشگی ادبی را بخشکاند که بد آفتی است .
ونداد جان نوشته شما/ترجمه شما، را خواندیم و مطلبی دیگر آموختیم،کاش هر روزمان بدین نحو میگذشت،آموزش و کوشش... نبشتارهای شما.. ما را به خود جذب میکند.
چند وقتی بود که شما را نمیدیدیم (خوشحالیم که حال میبینیم)،میدانیم که کار خیلی دارید و بسیار فعال هستید ،آرزوی موفقیت برایتان داریم.
ارادتمند شما..
آقای سادات نوری عزیز
وندادWed May 04, 2011 10:20 AM PDT
من هم کمی احساس ناخوشایند داشتم ولی نویسنده با به کار بردن اصطلاح « فاحشگی ادبی» در درون متن خواسته است با جسارت خاص خودش به این پدیده به همین غلظت کنایه بزند. با این وجود ترجمه تیتری که شما بر گزیدید هم مفهوم و نیت نویسنده را می رساند مرسی از توجه تان سپاس
جالب است
M. Saadat NouryWed May 04, 2011 08:51 AM PDT
نوشته و ترجمه ی جالبی است . شاید واژه ی " خود فروشی " ترجمه ی مناسبی در عنوان مقاله نباشد. شاید باید گفت:
چگونه "نویسندگان" برای خود " شهرت سازی " می کنند؟ و یا
"نویسندگان" چگونه برای خود " شهرت " می سازند؟
دکترسعادت نوری