چشم اسفندیار جنبش سبز- فراگیریم و بکار بندیم - شاهین نژاد


Share/Save/Bookmark

چشم اسفندیار جنبش سبز- فراگیریم و بکار بندیم - شاهین نژاد
by Shahin iran1012
09-Nov-2012
 

جنبشي كه با اعلام نتايج انتخابات رياست جمهوري درسال هشتاد و هشت به نام جنبش سبز آغاز شد و در ظرف چند هفته نخست، به اعتراض هاي گسترده بخشهايي از جامعه انجاميد، اميدهايي را در دل بسياری از ايرانيان درون مرز و برون مرز زنده نمود .با سرکوب سرسختانه حکومت و همچنین ناتوانی رهبری این جریان برای بهره گیری بهینه از شرایط ایجاد شده و هیجان حکفرما بر جامعه، پس از چندی حضور خیابانی مردم کمرنگ شد تا جایی که پس از ۲۲ بهمن سال ۸۸، جنبش در خیابانها کاملا فروکش کرد. این به معنی مرگ خواسته های برحق سیاسی و اجتماعی ملت نبود بلکه عقب نشینی مردم در برابر سرکوب حکومت و همچنین ناامیدی آنان به جهت بی برنامگی رهبران جنبش بودند. پیامد فرونشستن موج خیزشهای مردمی در سه سال گذشته، دستگیری شمار بالایی از مخالفان و اعدام برخی از آنان بود.

میرحسین موسوی و کروبی که پیش از انتخابات سال ۸۸ به هیچ روی پیشینه ای در پدافند از حقوق شهروندی مردم و انتقاد جدی از حکومت نداشتند و به همین دلیل نیز از غربال شورای نگهبان گذر کرده بودند، با اعلام نتایج انتخابات، ناگهان بر روی موج ناخرسندی مردم سوار شدند و رهبران جنبش سبز نام گرفتند. بخشی از ملت که ده سال نخست پس از انقلاب را بیاد داشتند، به این دو تن با تردید و بی اطمینانی مینگریستند و به جنبش نپیوستند. برخی از آنانی که به علت جوانی آن سالها را درک نکرده بودند، یا شیفته وار به ستایش این دو نفر پرداختند و یا آنان را به چشم نردبانی برای بالا رفتن از دیوار جمهوری اسلامی دیدند. گرچه این دو تن از مواضع آغازین خود در سه سال گذشته کوتاه نیامدند ولی پافشاری آنها بویژه موسوی بر وفاداری به نظام جمهوری اسلامی و آرزوی بازگشت به “دوران طلایی امام” بخش بزرگی از بدنه جنبش را به سردرگمی و سرخوردگی دچار نمود.

رویدادهای اخیر در تونس و مصر و ناآرامیهای یمن و بحرین، هیجانی در میان ایرانیان نیز برپا کرد. از اینرو، رهبران جنبش سبز به تکاپو افتادند تا مردم را دوباره به خیابانها فراخوانند. شمار آنانی که در ۲۵ بهمن ۸۹ دلاورانه به صحنه آمدند و شعارهای سرنگونی و براندازی دادند، در مقایسه با تظاهرات سال گذشته به گونه چشمگیری کمتر بود گر چه هنوز برای حکومت، خطرناک و نگران کننده بود. تظاهرات در روزهای پس از آن به گونه ای پیوسته پی گرفته نشد و این به نظام فرصت کافی برای آماده شدن جهت رویارویی با مخالفان را داد. اشتباهی که در سال ٨٨ نیز رخ داده بود. تونسیها و مصریها، لحظه ای خیابانها را خالی نگذاشتند و فرصت به حکومتهایشان برای چاره اندیشی ندادند. برای فراخوانهای اسفندماه ٨٩، عملا جمعیتی به خیابانها نیامدند و جنبش به بن بستی دیگر رسید.

هرچند خواسته های ملت روز بروز بیشتر میشود و کشور بیشتر در بحرانهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی فرو میرود ولی به نظر میرسد جنبش سبز به پایان خود بسیار نزدیک شده است. رهبران در زندان خانگی و هواداران در خانه های خود. پس از حصر خانگی موسوی و کروبی، مباشران و مشاوران این دو نفر در رسانه های برونمرزی آفتابی شدند و پس از سی و سه سال پیشینه همراهی با جمهوری اسلامی، داعیه رهبری اپوزیسیون آن را نمودند. اینان آغاز به صدور فرمانهای نا هماهنگ و بی برنامه برای کشاندن مردم به خیابانها برای اعمال فشار بر روی حکومت کردند تا نظام را به “پذیرش اصلاحات” وادارند. قابل پیشبینی بود که مردم از فراخوان این اصلاح طلبان نه چندان سرشناس استقبال نکنند و جنبش به تدریج به افول برسد.

با نگاهی بیغزضانه به جنبش سبز و تحلیل رویدادهای دو سال گذشته، چشم اسفندیار این خیزش که موجب ناکامی آن شده است را میتوان در چهار عامل ذیل جستجو کرد:

یکم، خواسته رهبران جنبش با خواسته بدنه و تنه اصلی جنبش در یک راستا نبود. در حالیکه موسوی از “دوران طلایی امام” سخن میراند، هواداران جنبش شعار “جمهوری ایرانی” به جای “جمهوری اسلامی” میدادند و هنگامی که وی برای حفظ نظام و اجرای قانون اساسی، بیانیه میداد، بخشی از مردم خواستار فرستادن رهبر انقلاب به جایی بودند که مبارک، قذافی و بن علی رفته بودند.

دوم، جنبش رهبر داشت ولی رهبری نداشت. فراخواندن مردم برای آمدن به خیابان آنهم به گونه ای گسسته و با فواصل یک هفته ای و یا یک ماهه بدون داشتن برنامه و راهبرد، جز ریزش نیروهای مردمی و فرسوده کردن مردم، پیامد دیگری نداشت و ندارد. تظاهرات خیابانی بدون پشتیبانی از سوی اعتصابات گسترده و نافرمانیهای مدنی، هیچ جنبشی را به سرمنزل مقصود نمیرساند.

سوم، خواسته های اقتصادی و معیشتی و شعارهایی در پیوند با گرانی سرسام آور، بیکاری بی سابقه و فساد مالی گسترده هیچ بازتابی در جنبش سبز نداشته است. بنابراین جنبش از آوردن ردههای پایین دستی جامعه و طبقات جنوب شهری به میدان محروم بوده است. تنها تکیه بر خواستههای مستقیم سیاسی برای جلب درصد بالایی از شهروندان به این پیکار مدنی کافی نبوده است. برای کشاندن اقشار آسیب پذیر به خیابانها، بیش از فرایافتهایی چون حقوق بشر و مردم سالاری، نیاز به مطرح کردن ناتوانی، درماندگی، سوء مدیریت و فساد اقتصادی و مالی حکومت میباشد. طبیعی است شهروندانی که با دشواریهای بزرگ و کوچک مالی در زندگی روزمره روبرو هستند، به راهکارهایی برای درمان مشکلات پرشمار خود بیشتر اولویت میدهند تا بدست آوردن ارزشهای یک جامعه مدرن همچون سکولاریسم و لیبرالیسم.

چهارم، این جنبش به روشنی نشان داد که ایرانیان زمینه مناسب تری برای حرکتهای سیاسی و اجتماعی در قالب جنبش و موجهای گسترده احساسی را دارا هستند تا اینکه در قالب سازمان و حزب متشکل و منسجم وارد کارزار شوند. جنبش سبز به هیچ روی، پیامد برنامه ریزی سازمانها و احزاب درونمرز (مانند حزب مشارکت، نهضت آزادی و ...) و یا گروههای برونمرز (مانند مجاهدین، جبهه ملی، هواداران پادشاهی و ...) نبود بلکه آشکار شدن ناخرسندی گسترده طبقه متوسط از حکومت در عمل بود. این پدیده باید کنشگران سیاسی و مدنی را از چانه زنیهای مرسوم در اتاقهای بسته و رایزنیهای معمول برای حزب و سازمان سازی برحذر کند و به اندیشیدن بیشتر برای یافتن راهکارهایی که مستقیما مردم را مخاطب قرار دهد، بیندازد.

رستاخیز اجتماعی و سیاسی ایرانیان که در راه است باید درسهای ارزنده ای از شکست جنبش سبز بیاموزد و بکار بندد تا بخت پیروزی خود را افزایش دهد.


Share/Save/Bookmark

more from Shahin iran1012