آیا این ما نیستیم که دیکتاتور میسازیم؟


Share/Save/Bookmark

آیا این ما نیستیم  که دیکتاتور میسازیم؟
by Sahameddin Ghiassi
08-Sep-2009
 

آیا این ما نیستیم که دیکتاتور میسازیم؟ فکر کنید یک جوان بیست ساله شاهنشاه یک کشور میشود. او هم مثل یک جوان و یا نوجوان دیگر است که پادشاه نیست. شاید جوانانی دیگری هم باشند که در سن او بسیار از وی دانشمند تر و با هوش تر و شجاع تر و با کیاست تر باشند. ولی باز شاهی بر سر او نشسته است و بد و یا خوب او است که پادشاه است. در قلمرو پادشاهی او شاید میلیونها نفر باشند که به مراتب از وی دانا تر با علم تر و با هنر تر میباشند.

استادان دانشگاه دانشمندان و هنرمندان بسیاری در زیر حکومت او هستند. نویسندگان و سیاست مداران بزرگی هم در بین مردم او میباشند. اگر افراد نزدیک او متملق و چاپلوس پا بوس و دست بوس نباشند و مانند مشاوران نیک به او راهنمایی کنند مسلم است که وی میتواند مملکت با به خوبی اداره کند. ولی متاسفانه اینطور نیست. با تملق های بیش از حد که مثلا یک استاد ممتاز دانشگاه خود غلام جان نثار میخواند و دیگر سپهبد ارتش دست بوستی و پا بوسی میکند وی را از حقایق دور میکنند و به فضای خیال و رویا میکشانند. زنان زیبا و با فرهنگ و دانشمند برای هم آغوشی با وی دست پا میشکنند و مه رویان رویایی تمامی زیبایی و زنانگی خود را بپایش میریزند.

مردان مسن تا کمر خم میشوند و دستهای و پاهای او را بوسه میزنند. شاعر ها مدح او را میگویند و او را به عرش اعلی میرسانند وی ناگهان خدایگان میشود و همه کار او را ثنا میگویند. از راست گفتن هراس دارند و به دروغ همه چیز را عالی میشمارند. دریای پول و زنان زیبا و مردان متملق و چاپلوسان فراوان او را احاطه کردند و به او فرصت فکر کردن هم نمی دهند. آنطور که من متوجه شدم آقای اردشیر زاهدی گفت همه ما حتی خود من به شاه خیانت کردیم و از گفتن حقایق خود داری نمودیم. آیا اگر ما هم جای شاه بودیم دچار این اشتباه نمیشدیم؟ یک مردک معمولی ناگهان رییس جمهور میشود و درو برش را شیادان احاطه میکنند و با دروغ از او یک ببر مقوایی میسازند. واقعا امر بخود طرف هم مشتبه میشود و فکر میکند نکند که من خدا هستم و خودم نمیدانم. نکند که من میتوانم با دنیا طرف شوم و برنده شوم من که خدا هستم و دیگران تنها بنده من. رییس جمهوری که یک مردک بینوا بود حالا خزانه در دست اوست و بی نهایت پول و ثروت و قدرت و مردان فدایی و زنان کنیز وار در جلوی او دولا و راست میشوند دل شیر میخواهد که بتواند عاقل و درست باقی بماند. مردمی که حنجره خود را با نعره زنده باد پاره میکنند دخترانی که خود را بی محابا به آغوش وی میاندازند و دریایی از پول و ثروت و قدرت که در اختیار اوست و هیچ کنترلی هم در باره او اجرا نمیشود و همه خود کنیزان و نوکران وی مینامند و در محدش سرود میسرایند و شعر میبافند.

مسلم است که او خود را گم میکند و فکر میکند که نماینده آقا صاحب زمان و یا نماینده خدا در روی زمین است و اجازه دارد هر کس را بکشند و اعدام کند. همه دست به سینه فرمان های او ایستاده اند و هیچ چون و چرایی هم نمیکنند. یک روحانی فقیر و بینوایی که حالا یک ابر مرد تاریخ شده است و فردوسی های زمان و حافظ های دوران برایش ثنا مینویسند. جنایات اورا کرامات و دیوانه گی هایش را فضل الهی میخوانند. دست به سینه فرمان او هستند تا هر که را که وی اشاره کند نابود نمایند. میلیارد ها دلار ثروت در دست او و در اختیار اوست. آیا این منصفانه است که ما توقع داشته باشیم که این مرد دیوانه و مجنون نشود. نعره های جوانان خام و مست جنون جوانی و هیجانات دوره سهمگین جوانی آنان را آدمک های دیکتاتور میسازد. و همانطور که گفته ام او فراموش میکند که یک انسان مانند دیگران است که شرایط و سیستم او را برای مقاصدی به قدرت نشانده است. و اگر هم اربابان واقعی بخواهند به همان شدت که او را بالا برده اند پایین خواهند کشاند. وسایل ارتباط جمعی که در اختیار آنان است براحتی میتواند از مویی کوهی بسازد.

و همانهاییکه برای نعره جاوید میکشیدند براحتی به مرگ بر تقیه خواهند کرد. این انسانهایی که بامدان نعره مصدق پیروز است میکشیدن شامگاهان همان روز مرگ بر پیر پتو نعره میزدند. همان دوچرخه سوارانی که ساعت ها رژه میرفتند و مصدق مصدق میگفتند شامگاه همان روز آب شده و به زمین فرو رفته بودند. صدامی که نود نه در صد رای ریاست جمهوری را داشت به دست همان مردم عراق محاکمه و اعدام شد؟ هیتلری که پنجاه میلیون را به خاک و خون کشید سرانجام در یک زیر زمین خود را کشت و بعد اورا آتش زدند. لااقل هیتلر بایست صد میلیون فدایی داشته باشد که بتوانند پنجاه میلیون انسان را نابود کنند؟ استالین که با اشاره او حتی رهبران اصلی را به کشتن میداد. و همه در برابر او زانو زده بودند میگویند آخر دست هم به دست همان دست بوسان خود مسموم شد. دست بوسان و پابوسان و بادمجان دور قابچین ها بسرعت کنار میروند و خودشان به قتل دیکتاتور ها می پردازند. دیکتاتوران مسخ متملقان شده اند. ای دیکتاتوران عزیز مواظب باشید سعی کنید برای خود دوستان واقعی پیدا کنید که شما را رهنمایی کنند و به چاه نیاندازند. مواظب باشید که همان اطرافیان خود شما هستند که با دیدن باد پر قدرت مخالف گلیم را از زیر پاهایتان خواهند کشید . همانها هستند که شما را براحتی سربه نیست خواهند کرد. نادر شاه به دستان همان سرداران معتمد خود کشته شد. شما که از نادر قوی تر و با هوش تر نیستید؟

همه امامان به دست دوستان ظاهری خودمسموم شدند. آیا مامون نبود که امام رضا را ولایت عهد خود کرده بود. و آیا هم او نبود که وی را با خوراندن انگور مسموم شهید نکرد. پس ای دیکتاتوران گرام به این دغل دوستان خود که برای مال و منال از شما بی جهت تعریف میکنند گول آنان و کلمات زیبایشان را نخورید به فکر خودتان باشید برای خود دوستی و محبوبیت بخرید که همیشه پا برجاست و تا ابد نام شما را نیک خواهد گرداند. دیکتاتور های عزیز همین بله قربان گویان ها هستند همین دست بوس ها هستند که کمر به قتل شما خواهند بست اگر حس کنند که ممکن است با حمایت از شما به آنان ضرری برسد. این اطرافیان اگررشته در سیاست های بین المللی و نقشه اربابان اصلی نداشته باشند و اگر واقعا برای گذشت دوران خود را در اختیار شما گذارده اند ممکن است بسرعت تغییر جهت دهند. با برگزیدن مشاوران دلسوز و آگاه و مردمی که تنها بفکر دزدی و فساد نیستند سعی کنید که از خود یادگارهای نیکو بجای بگذارید. من واقعا برای دیکتاتور هایی که به دام دزدان و شیادان افتاده اند دلم میسوزد. آنان ممکن است که از یک انسان معمولی یک مرد کر و کور بسازند که نه میبیند و نه میشنود. آنان برای دریافت سهم غارت خود دیکتاتور بینوا را بصورت آدمکی مسخ شده در خواهند آورد. یک بچه دبیرستانی هم اگر بجای صدام بود میدانست که جنگ با آمریکا به معنی خودکشی و ویرانی عراق است. ولی صدام ابله مست غرور و سرمست گفتار اطرافیان خود بود که از او یک غول مصنوعی ساخته بودند که خودش هم باورش شده بود. غرور و نخوت هیتلر و موسولینی را ببینید و سرانجام وحشتناک آنان را. دیکتاتوران غره تملق اطرافیان خود نشوید. سعی کنید با مردم عادی تماس برقرار کنید کسانی که نترسند و واقعیات را بشما بگویند. به آنان شهامت و جرات گفتن حایق را بدهید. نگذارید که شما را کور از بینش و دانش کنند و کر از شنیدن واقعیات زندگی. واقعا که از ماست که برماست. این ماییم که دیکتاتور میسازیم و با هزینه زیاد هم او را مقتول و مغلوب میکنیم.

مرد بینوا و جوان خامی و یا روحانی و کشیش نادانی را به مقام شامخی میرسانیم و چون امر بوی مشتبه شد و خواست اطاعت محض ببیند وخدایی کند با هزینه سنگینی او را بخاک میکشانیم. قتل عام خانواده های سلطنتی عراق و روسیه را بیاد بیاورید. همانکس که تا کمر برایتان خم میشود ممکن است که براحتی هم سیلی به چهره تان بزند و گلوله ای در مغزتان و یا قلبتان خالی کند. هشیاد باشید و با ظلم پایه تخت خود را در رودی از خون نگذارید که خود شما هم ممکن است که از قربانیان باشید. من راه رسم قلندری تو راه رسم سکندری اگر این ظلم است مرا رو است و اگر آن حق است ترا روا. دیدن فیلم دیکتاتور بزرگ اثر چارلی چاپلین و گفتار های مارتین لوتر کینک و یا نوشته های عرفا و فلاسفه بزرگ را به دیکتاتور های گرام توصیه میکنم. آی کشته کرا کشتی تا کشته شدی باز تا باز که اورا بکشد آنکه ترا کشت. آقایان و خانمها ی برمسند قدرت تکیه زده و پول وثروت و شهوت را کنار داشته. بیایید با دوستی و مهربانی زندگی کنید نه با دزدی و فساد. خادم مردم باشید نه اربابان زور و ثروت و قلدری. من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال. من برای شما تمامی گفتار های بزرگان را جمع کردم و از راه دلسوزی یاد آوری میکنم که درخت ظلم و فساد و خودخواهی و زور و دزدی برای همیشه شاداب و پا برجا باقی نخواهد ماند. فرشته گان روی زمین را به بهانه های حوریان بهشتی آزار ندهید. به زنان ومردان وکودکان و جوانان ظلم نکنید. دوستدار همه دیکتاتور ها. بشرط اینکه با هوش باشند و با منطق کار کنند و از دلسوزان استفاده نمایند. امیر


Share/Save/Bookmark

more from Sahameddin Ghiassi
 
mostafa ghanbari

It is true

by mostafa ghanbari on

mg

It is true my dear friend; we have been-according to our history- the masters of dictator making; and it is the bitter truth about the Iranian nation which must not be ignored if we are really going to make a new era in our history. Our past is laden with the plaintive moments of our strange attitudes towards the dodgy and freak figures. We must not forget that it has been our blind supports which has made such a strong and fierce religious rulers. Millions of people in different occasions have been supporting this sinister regime for three decades.Remember, just remember the Khomeini's historical funeral; was it an act of sensibility and true recognition?No it was not. It was just an illusive and illogical reaction which I can just call it sheer infatuation.

So, I do hope our nation  take on a new attitude towards its action and reaction to the events and figures who are going to lead them to a better situation. It is so simple and easy to understand that the goals and notions within a revolution are important, not the revolution itself! We are on the verge of another revolution; but I do hope it will not be another infatuation in order to creat another group of dictators.