نوروز برای همه شادباش عیدی که قرار است بوسیله امپراتور بحرین عزا شود؟


Share/Save/Bookmark

نوروز برای همه شادباش عیدی که قرار است بوسیله امپراتور بحرین عزا شود؟
by Sahameddin Ghiassi
19-Mar-2011
 

نوروز برای همه شادباش  راستی که چه نوروزی داشتیم عیدی که قرار است بوسیله امپراتور بحرین عزا شود؟  نوروز در گذشته برای ما خیلی برو بیا داشت ومثل امروز نبود که همه در کنجی نشسته باشیم   گرفتن پولهای نقد به عنوان دست لاف یا عیدی آنهم اسکناس های نوو داشتن لباسهای نو و تعطیلی پانزده روزه مدرسه همه نشاط بخش و زیبا بودند  آن روزها تهران وشمیران آنقدر ها مثل امروزه شلوغ و پر جمعیت و پراز دود و گاز ماشین نیودند بیشتر مردم یا پیاده میرفتند و یا با اتوبوسها  داشتن ماشین سواری مال اعیان ها بود و مردم متوسط و عادی احتیاجی به اتوموبیل سواری نداشتند  راستی یخچال هم مثل امروزه همه گیر نبود و بیشتر مردم هرروز گوشت تازه و میوه تازه میخریدند   خیابانها و کوچه های کوچک و بزرگ شیمران هم غرق در گل و شکوفه ها بودند در کنارها خیابانها و کوچه ها جویبارها پراز آب صاف و ظاهرا پاکی بودند که در جریان بودند  آن موقع در شمیران باغ ها و خانه های ویلایی بسیاری وجود داشت که امروزه همه آنان خراب شده .

 و در یک خانه قدیمی آن زمان با باغ پراز میوه و سبزیجات و یا حتی زمین های کشاورزی شمیران  همه جا آپارتمانهای شش طبقه و یا بیشتر ساخته اند  دیگر از آنان درختها خبری نیست همه را بریده و از بین برده اند و در جای آنان در یک شهر زلزله خیر آّپارتمانهای بتونی ساخته اند  دیگر از برف و برف روبی هم خبری نیست آنقدر هوا کثیف است که حتی برف هم جرات ریزش ندارد  شهرداریها حتی فضای تهران و شمیران را هم به بساز بفروشها میفروشند چه برسد به باغها و زمین های کشاورزی  خیابانهایی که بایست ساعتها می ماندی تا ماشینی بیآید و برایشان دست تکان بدهی اکنون پراز ماشین است بطوریکه حرکت کندی دارند و یا ساعت ها بی حرکت هستند و موتورهایشان بنزین میسوزاند و حرکت هم نمیکند  یادم هست که راننده تاکسی میگفت که دیگر من اینکار را نخواهم کرد  بایست به شغل دیگری بپردازم  آن روزها مردم هر روز گوشت میخریدند ویا میوه  و یا نان  همه چیز تازه و خوشمزه بود  پدر مادرم مرا مامور خرید نان و گوشت ومیوه روزانه کرده بودند و آن روز اول عید هم من برای خرید به بقالی سرکوچه و قصابی رفته بودم در وسط خیابان بودم که  برادرم و همسرش را دیدم که همراه دو پسر  و دخترشان برای دیدار عید به خانه ما میآمدند  برادرم با مهربانی به خانمش گفت  با امیر همراه میشویم و که او خرید کند و باهم به خانه میرویم  آنان با من آمدند و در خرید و حمل آن به من کمک کردند .

 برادر ورزشکار و بلند قد من دو پاکت میوه را از من گرفت و گفت حالا برویم  آنان از تهران آمده بودند تا روز اول عید با ما باشند   باهم بخانه برگشتیم و بازار ماچ بوسه و تیریک رونقی کلان داشت  بعد هم مامان گوشت تازه را بار گذاشت و با هم یک غذای خوشمزه تازه خوردیم  برادرم میگفت که امیر این شهناز است  دختر من به او بگو که پیراهن قشنگی داری بده من بپوشم  ببین چه جواب میدهد  من هم به شهناز گفتم  شهناز جون چه پیراهن قشنگی داری بده من بپوشم  شهناز خیره به چشمان من نگاه کرد و گفت  نوچ و سرش را بالا انداخت  هنگامی که گیلاس را شستیم و آوردم  پسر برادر من گیلاسی برداشته بود و آنرا باز کرده بود کرم کوچکی از میان گیلاس بیرون میآمد  او با شتاب خودش را به مادرش رسانید و گفت  آنوم آنوم   مایل مایل  یعنی خانم  خانم مار مار   او به کرم کوچک گیلاس مار میگفت  من گفتم عزیزم این مار نیست  این یک کرم کوچک گیلاس است بگو  کرم  نه مایل  برادر من که شاید بیست چند ساله بود گفت امیر امروز یک لغت به پسر من یاد دادی  بعد هم با لبجندی گفت  او یک فرهنگ لغت ها برای خودش دارد و همه چیز را هر طور که بخواهد تلفظ میکند و بیشتر هجا ها را میاندازد و کلمات را بسیار خلاصه تر میکند. مثلا اتوبوس را میگوید اتوسوب  یا  خانم را بعضی وقتها خامون هم میگوید  و یا ماشین بزرگ تر را دی دی بوا میگوید  جام را ژا و حمام را آپو میگوید  سهیلا را دوهیلا  ای بابا را دو بابا  و دختر را دخلل یا دوخر میگوید خلاصه هرکدام از بچه ها خودشان برای خودشان یک زبان مستقل ساخته اند ولی با هم حرف میزنند وهمدیگر را خوب می فهمند   باری آنروزها  هم بحرین یک امپراتوری و یا یک کشور سلطنتی نبود که مردمش را قتل عام کند وعید را به مردم ایران دل چرکین نماید   بحرین که شاید تعداد زیادی ایرانی تبار دارد بواسطه کشورهای قدرتمند از مام میهن جدا شده و مردم آن گرفتار یک پادشاه و یا یک امپراتور شده است که همه سرزمین را حق خودش میداند و به اعتراضها و درخواستهای مردم توجهی ندارد و عید مردم را تبدیل به عزا میکند  یک روز ما گرفتار ابرقدرتهای استعمار گر بودیم و امروزه دچار دیوانه گان شهرت و ثروت هستیم که حتی برای خاطر یک جزیره کوچک هم اسم امپراطور و یا پادشاه برای خودشان انتخاب میکنند و دلشان خوش است که خانواده سلطنتی هستند؟

  و ابر قدرتها هم میگذارند که این دیوانه گان به همین دلخوش باشند   رهبری دیوانه مانند قذافی که حاضر نیست از خر شیطان پایین بیآید یا پادشاه  و خانواده سلطنتی که برای سرکوب مردم از سایر کشورها سرباز ومزدور وارد میکنند تا با تانک وتوپ مردم خودشان را قتل عام کنند و عیدها را به عزا تبدیل نمایند  تا بتوانند چندین صد میلیارد دلار بیشتر بدزدند  خدای ما را از چنگال این امپراتوران دیوانه نجات بده و اینطور که میگویند رهبری نظیر آتا تورک برای ما دست پا کن که میگونید که هنگام مرگ هیچ ثروت و پولی به ارث برای کسی باقی نگذاشت  خوشا بجال مردمی که اقلا یک رهبر نه دزد و چش دل سیر دارند  که چشمانشان دنبال دزدی و دغلی نیست  و مردم را دوست دارند و برای رفاه و سعادت آنان خدمت میکنند  

 عاقیت ثروتهای غارت شده ملت ایران به کجا رسید و کی آنها را بلع فرمود؟  که متاسفانه این غارتها هنوز هم ادامه دارد و لابد دیکتاتور ها فکر میکنند غربی ها آنقدر احمق تشریف دارند که ثروت های غارت شده خمس زکات  داده شده را به مثلا صاحبان آنها و یا به غارتګران آنها پس میدهند  ؟  و خنګولیهای ما هم که توانانیی درک اینرا را ندارند که غرب و شرق جایی مطمین برای ثروتهای غارت شده  و دله دزدی شده نمی باشد.  کی این ابلهان میخواهند بفهمند که مال حلال باعث درد سر است چه برسد به مال حرام دزدی شده؟

خوب امپراتور بحرین هم که بهانه به دست کسانی داد تا از شادی عید کم کنند  و مثل این پرندګان منتظر صدقه های دولتی از بودجه نفت باشند  . باید امیدوار بود که هرچه هست خورده نشود و چیزی هم برای پرندګان باقی بګذارند  شاید این کودکان مثل دیګران حریص نباشند و بخواهند که زیر رو را بخورند و نم پس ندهند؟

 


Share/Save/Bookmark

more from Sahameddin Ghiassi