فراراز تاریکی ها( قسمت شانزدهم) بی انصافی و دربدری


Share/Save/Bookmark

فراراز تاریکی ها( قسمت شانزدهم) بی انصافی و دربدری
by Sahameddin Ghiassi
22-May-2010
 

فراراز تاریکی ها( قسمت شانزدهم) بی انصافی و دربدری

همانطوریکه هم ما میدانیم هیچ کس بد مطلق و با خوب مطلق نیست. حتی که ستمکاران هم دارای خوبیهایی میباشند مثلا خواهر که از برادرش بسیار تعریف میکند و او را بهترین بردار دنیا میپدارد و میگوید ناگهان از بردار دلخور و خشمگین میگردد بناگاه تمامی خوبیهای اوفراموش میگردد و خواهر سعی میکند با در کنار گذاشتن بدیهای فراموش شده برادر یک دیو هفت سر از او بسازد

یک زمان بهترین دوستان انسان دشمنان خونی میگردند. بعضی از کسانی که بسیار مذهبی هستند میگویند که امامان علم لندنی دارند و بهمه چیز آگاهند و همه کار را میدانند و براحتی فکر اشخاص را میخوانند و پیش بینی میکنند. وی همانطوریکه میدانیم همه امامان یا کشته شدند و یا مسموم گردیدند. روزی دبیر فقه مان در سرکلاس همین چیز ها را میگفت. پسری پرسید خوب اگر حضرت مسیح میدانست که او را لو خواهند داد چرا جایش را عوض نکرد؟ معلم گفت که او میخواست کشته شود.  دوباره پسر پرسید که او که میتوانست معجزه کند و مرده را زنده کند اول چرا مردم معمولی با دین اینکار ها به او ایمان نیاوردند و بعد هم چرا نتوانست همین معجزه ها را در باره خودش انجام دهد؟ و خود را از دست دژخیمان نجات بدهد؟ معلم گفت که او میخواست که فدای انسانها شود و با ریختن خون پاکش بشر را هدایت فرماید و  ضامن رستگاری بشر با عمل شهید شده خودش بشود. پسر بچه که قانع نشده بود گفت خوب این را بهتر میتوانست از راه یک معجزه دیگر ثابت کند و نه قربانی کردن خودش  معلم گفت که اومیخواست قربانی بشریت بشود. شاگرد پرسید که حضرت امام حسین چرا از قدرتهای مافوق بشری در کربلا استفاده نکرد. معلم جواب داد او هم میخواست با ریختن خونش اسلام را زنده کند و درخت دین را آبیاری کند. شاگرد پرسید که او میتوانست با استفاده از قدرت الهی اش بهتر بجنگد و پیروز بشود چرا آنکار را نکرد؟ او که میجنگید و دشمن ها را میکشت خوب بهتر میجنگید و بیشتر میکشت و پیروز میشد؟ معلم سکوت کرد. بعد شاگرد ادامه داد اگر  همه امامان میدانستند که انگور و غذایی که برایشان میآورند آغشته به سم های مهلک و کشنده است چرا آنرا تناول فرمودند و اجازه دادند که دشمنان دین و مردم آنها را براحتی بکشند و از سر راه بردارند. هر یازده امام یا کشته شدند و یا مسمومشان کردند. اگر آنان از آینده اطلاعاتی داشتند بایست میدانستند که غذای آنان مسموم شده است و آلوده میباشد و مثلا حضرت علی بایست بر طبق اینکه علم خدایی دارد میدانست که ابن ملجم سر راهش کمین کرده تا اورا در حین نماز با شمشیر مسموم بکشد یا شهید کند چرا از خانه بیرون رفت و به مسجد رفت تا سرنماز شهید شود؟ شاگرد ادامه داد آقای معلم آیا فکر نمیشود کرد که ما هرکه را دوست داریم به عرش اعلی یش میبریم و یا از هر که بدمان میآید او را به زمین میزنیم و در باره اش داستانهای اغراق آمیز میگوییم.


معلم این بار گفت که راستش بشر با این عقل محدودی که داری مجبور است که برای دادن جواب به بسیاری از پرسش های دیگران از فلسفه و یا باور های مذهبی استفاده میکند. مثلا ما واقعا نمیدانیم که چرا بوجود آمده ایم چرا بایست زندگی کنیم و چرا بعداز اینکه دانش آموخیتم و همه چیز را یاد گرفتیم بایست به مرگ تسلیم شویم؟ همه فلاسفه و همه پیامبران سعی کرده اند به نحوی پاسخی به این پرسش ها بدهند. خیام اگر آمدنم به من نیامدی  و گر رفتن من بدست من بدی نرفتمی. داستانهای کتاب انجیل و یا قرآن هم پراز همین استعارات و مثل ها میباشد و بایست با عمل امروزی بطور سمبولیک به آنان نگاه کرد. راز بقا و عظمت عالم در بزرگی و کوچکی فعلا خارج از ذهن ماست. شاید روزی به این راز آگاه بشویم رسد آدمی بجای که بجز خدای نبیند. اکنون نه بی دینان و کسانی که بخدا عقیده ای ندارند میتوانند نبود او را ثابت کنند و نه دین داران قدرت این اثبات را دارند. این رازی ماورای ذهن ودرک بشری است. آیا اینهمه گیاهان سنگها نباتات و جانوران و انسانها همه تصادفی بوجود آمده اند و هیچ طراح هوشیاری آنان را طراحی نکرده است؟ یک سلول چطور زندگی میکند دستگاه مثلا گردش خون چطور با نظم کار میکند. همه اینها خود بخود و تصادفی بوجود آمده اند. مادیون نمیتوانند پاسخی به این پرسش بدهند.  حالا چرا اینهمه زیبایی و این انسان رعنا و دانشمند بایست پیر شود و بمیرد و بگندد؟ الهیون هم از دادن پاسخ به این پرسش عاجزند.


آنچه که واضح است ما بایست با تکیه به گفتار و پند های دانشمندان و پیامبران که خود دانشمندانی بی نظیر بوده اند بهترین راهکار ها را که بما نشان داده اند بکار ببریم همدیگر را دوست بداریم سعی کنیم خود خواه نباشیم به هم احترام بگذاریم و به مقدسات هم  توهین نکنیم به عالم انسانی خدمت کنیم از حسادت و ظلم شدیدا پرهیز نماییم همدیگر را دوست بداریم و زندگی را برای هم آسان کنیم نه اینکه مرتب به فکر دزدی غارت و بی ناموسی هیزی و بد جنسی باشیم.

اگر رفیق شفیقی داری درست پیمان باش. متاسفانه عده ای که شاید به خدا و دوستی هم متعقد نیستند از باورهای مردم سو استفاده میکنند و ستمکاری و گرد آوری ثروتهای نجومی میپردازند. با پس اندازهای دلاری در بانکهای بین المللی میخواهند دینا و آخرت خود را بخرند؟ و سر مثلا خدا را کلاه بگذارند.

این است نوشته های پسر بچه ای در شصت سال پیش که فکر میکرد که چرا خدا اجازه داده است اصلا هیتلر بقدرت برسد و به جنون آدمکشی دست بزند و خانواده ها را پریشان و بدبخت نماید و پنجاه میلیون انسان بی گناه را به کشتن بدهد. اکنون ما میدانیم که همه اینکار ها تنها بخاطر تربیت نادرست وی بوده و ریشه همه این بدکاریها در گرو بی تعلیمی هیتلر بوده است.


انسانهایی که از طبقه های پایین اجتماعی به قدرت و ثروت بسیار میرسند ولی متاسفانه آن قدرت و ثروت را برای تخریب بکار میبرند نه برای ساختن علمی کردن و رفاه همان دوستان و طبقه محروم خویش که از میان آن برخاسته اند. یک پسر بچه کلاس هشت در شصت سال در تهران دانسته بود که  این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است  چون درون پاک کنی حرم و دیر یکی کعبه بت خانه یکی است او درک کرده بود که مردم به کسی احترام میگذارند تا از قدرت و شوکت او استفاده کنند و یا از وی پولی بگیرند ولی بعد که دیدند طرف برای آنان بهره ای و سودی ندارد ناگهان همان شخصی که به آستانش سر میسایدند دشمن بشریت و شمر ذل جوشن میشود.

دنباله داستان آنروز من شاهد بزرگترین جنایات هیتلری بودم جنایاتیکه  در حقیقت اجتماع آن روز مرتکب میشد. نمیشود تمامی تقصیر ها را تنها به گردن هیتلر انداخت و اطرافیان او را تبریه کرد. احتماعی که هیتلر بار بار آروده و کسانیکه در این راه اورا یاری میرسانند نیز مقصر هستند. کسانیکه که در اجتماع شکست میخورند  خیلی زیادهستند ولی عده ای بسیار محدود مثل هیتلر به قدرت میرسند که دمار از روز و روزگار مردم در آورند. بقیه شکست خوردگان شاید منفی باف گوشه گیر مظلوم وی یا معتاد شوند که تقصیر با جامعه است که این چنین اجازه و امکانی را داده است.


کسانیکه که در اعدام های گروهی بی گناهان شریک بوده اند و هیچ اقدامی و گفته ای بر علیه این همه ظلم هیتلری نکرده اند و اجازه دادند که هیتلر هزاران هزار نفر را در زندانها بدون داشتن دادگاهی وکیلی به اعدام برده شوند نیز محکوم هستند. ( اینکار همانطوریکه میدانیم در مورد سایر دیکتاتورهای هم انجام شده و بیشتر اطرافیان دیکتاتور ها در این باره سکوت کرده اند) صدمات  وضرباتی که اجتماع از این وحشیگریها میبیند بسیار زیان آور است و هسته خانواده ها متلاشی میشود. همه افراد مایوس و معتاد و ناامید و چه افراد انتقامجو و قدرتمندان عقده ای برای یک اجتماع مضر و بد هستند. اینان برای خود طرفدارانی جستجو میکنند و به تخریب میپردازند. ( مثل تخریبهایی که اکنون توسط بن لادن و یا طالبان انجام میشود و هزاران و میلیونها انسان بی جهت کشته و نابود میگردند و خانواده هایشان متلاشی میشود)


آنان برای انتقام کشیدن از کمبودهای خود خیلی از مردم دیگر را به دنبال میبرند و با تعلیم آنان به جنگهای مخرب و آدمکشی و قتل و غارت ودزدی و فساد اجتماعی را نابود میسازند. چه بسیار خون بیگناهانی که در این ماجری ریخته شود و چه بسا سرهایی نازنین که به بالای چوبه های دار بیرحمانه نرود. و چه غارتها و دزدیها و کلاهبرداریهایی که در اثر بی تفاوتی و ظلم در جامعه اتفاق نیفتند.  چه بسیار ظلم و شرارتی که از طرف این گروه و گروه های نامریی که آنان را هدایت میکنند و در فکر این هستند که آب را گل آلوده سازند تا بتوانند ماهی بگیرند و از نفرت و جنگ سو استفاده های بیشمار میبرند.


( مثال خوب آن اکنون در ایران است که نفاق و برادر کشی را تحریک و تشویق میکنند. مگر بسیجی و یا پاسدار و یا ماموری انتظامی و نظامی فرزندان همین ملت نیستند؟  مگر ترک و فارس عرب و لر و بختیار و کرد همه جز آحاد و سلولهای بدن ایران ما نیستند؟ مگر سنی  و شیعه  یهودی و مسیحی و بهایی جز تن ایران نیستند؟ آیا فکر نمیکنید که با تفرقه و جنگ عملا آب به آسیابان دشمن خیالی خود ریخته اید؟

دشمن های فرضی و حمله بهم و گلو پاره کردنها بر ضد همدیگر به نفع چه کسی میتواند باشد؟ مگر در آمریکا هم احزاب ضد هم و یا مردیم که با هم موافق نیستند با دشنه و چاقو بجان هم میافتند و همدیگر را میکشند؟ آیا فکر نمیکنید که این همه نفاق همه برنامه ریزی شده است که تا ایران مار یکبار دیگر ضربه های کاری بزنند ویا یک دیوانه دیگر نظیر صدام را تحریک کنند که به ما حمله بفریاید؟  آیا باز همه تقصیر ها متوجه تنها دولت است و حکومت؟ مگر حکومت میگوید دزدی کنید و سرهم را کلاه بگذارید و به هم خیانت بفرمایید و اگر کسی بشما کمک کرد دمارش را در بیاورید و او را بخاک سیاه بنشایند؟ 

درست است که یک دادگستری بی تفاوت و یک لشگر قاضی و باز پرس بمن چه گویان ها و یک تعدار کلانتری بیهوده و بی مصرف راه را برای دزدان و دیگران باز گذارده اند ولی آیا این خود ما نیستم که بهم خیانت میکنیم و اگر کسی بما اعتماد کند همه زیر و روی اموال وی را غارت مینماییم آیا این هم تقصیر رییس جمهور مثلا بی تفاوت ماست؟ )

صدمانی که از ظلم و حرص مردم به اجتماع میرسد هم در خور توجه است. آیا دیگر بس نیست؟ و باز هم اجتماع بایست دیوان دجن تربیت کند؟  و مردم را وحشی و بدون تعلیم و تربیت رها کند و آنان براحتی بتوانند با در دست گرفتن قدرت و شهرت به مردم ظلم کنند فساد نمایند و انتقام بگیرند. هیتلر و نظیر او که در تاریخ بسیارند  انتقامی وحشتناک از اجتماع و مردم گرفتند و چه خونهایی ریخته و چه ضربه هایی  که برای این کوته فکریهای جامعه توسط هیتلر به اجتماع زده نشد؟ 

خونهای بی گناهانی که هیتلر روان کرده بود بالاخره خودش را هم در این دریای خون غرق ساخت. ولی چه فایده که مردم بهایی گران برای کارهای او پرداختند. گرچه ظلم و بیداد همیشگی نیست و نا پایدار است ولی ضربه هایی که بر پیکر اجتماع میزند سهمگین است. چه میلیونها نفر انسان بی گناه که در اردوگاههای مرگ هیتلری کشته و نابود نگشتند و چه خرابیها که نشد و همه اینها در اثر تربیت ناقص و نادرست یک انسان بود که در حق او بی انصافی شده بود و او میرفت که از همه مردم انتقام بکشد.

بعضی ها اگر ظلم میبینند میبخشند و میگذرند ولی هیتلر اهل گذشتن و بخشش نبود او میخواست که از همه مردم انتقام بکشد. آنهم با نهایت درجه سفاکی و بی رحمی  و با نهایت درجه فساد و بی انصافی و قساوت. او تشنه خون و خرابی وانتقام بود. برای او فرقی نمیکرد که اگر خودش شکست بخورد تمامی مردم آلمان هم کشته شوند چون لیاقت دیکتاتور ابله نظیر او را نداشتند.


هیتلر مرد شماره یک آلمان در زمان جنگ بین الملل دوم  یکی از بزرگترین نمونه های بود که از مقام کارگری به رهبری و پیشوایی دیکتاتور آلمان و نیمی از اروپا رسیده بود. مولد او همان اجتماعی بود که او را آنطور تربیت کرده بود. اجتماع و مردم اطراف بودند که هیتلر را تبدیل به دیوانه ای خون آشام کردند.


شما اگر حق کارگری را غارت کنید ممکن است که او شب از دیوار خانه تان بالا برود و دزدی کند تا بتواند اموال غارت شده اش را پس بگیرد. و اگر باز هم آزرده تر شود ممکن است به قتل و دزدیهای بزرگتر دست بزند. و با کینه مزدهای غارت شده خود را پس بگیرد. همانطوریکه اگر در اجتماع به کودکی و جوانی زیاد ظلم کنند و اورا ناراحت وعصبی نمایند در موقعی که قدرت به دست گرفته است چرا که انتقام نگیرد؟

کسی که از اجتماع و مردم ناراحت است و به او ظلم هایی زیاد شده است ممکن است که از اجتماع و مردم در جایی که بتواند انتقامهایی سهمگین بگیرد. انتقامهایی موحش و ترسناک همانطوریکه اگر خانه شخصی را به زور از دستش بگیرند اگر او قدرت داشته باشد خانه را بر سر ظالمان خراب خواهد کرد. ( نظیر کارهایی که اکنون در عراق میشود.) برای همین است که ما بایست قانونهای انسانی داشته باشیم. وقتی فردی در اجتماع توسری میخورد در وقتی هم که میتواند توسری بزند خواهد زد. و در وقتی که او هم بزرگ و برجسته شده است برای همان اجتماع ممکن است خطرناک و انتقامجو باشد. اگر جلوی گربه ای را بگیرید و نگذارید که فرار کند پنج خواهد کشید واز خودش با نهایت از خود گذشتگی دفاع مقدس خواهد کرد. همین طور هم اگر جلوی انسانی با لیاقت را سد کنند و نگذارند بحق خود برسد  و ترقی کند آن شخص اگر لایق باشد و ترقی بسیاری کند مسلم است که از گذشته خود و مردمی که به او ظلم کرده بودند انتقام خواهد گرفت. وی ممکن است که اول افسرده شود ولی بعد خطرناک و کینه جو خواهد کشت.

مثلا اگر هیتلر زیر دست پدری مهربان وخوب و مادری دانا تربیت میشد و اجتماع و مردم هم اورا آزار نمیدادند. شاید نه تنها مضر جامعه نمیشد که ممکن بود شخصی خوب و مفید هم برای مردم از آب در بیاید.

او باعث شده بود که فرمانده داستان ما هم هلن بینوا را آزار بدهد. هلن ولی توانست برای مردم مفید باشد.( نمونه آن نلسون ماندلا است که بجای انتقام کشی و کشت کشتار به نیکی و خوبی با مردم گنه کار برخورد کرد و آنان را بخشید و عفو فرمود. ایکاش هیتلر هم از او درس میگرفت.)


Share/Save/Bookmark

more from Sahameddin Ghiassi