غروب يك طلوع زيبا


Share/Save/Bookmark

غروب يك طلوع زيبا
by Red Wine
13-Apr-2009
 

دو روز بيشتر نيست كه از پرو بازگشته ام. سرزمين سرخپوستاني كه هزاران سال قبل از اروپائيها در تمدني بزرگ فرمانروائي ميكردند.سرزميني كه به دست دجالان اسپانيولي به خاك و خون كشيده شد و هنوز بعد از گذشت از پانصد سال , درد و اوارگي پرو را در احاطه دارد.

اسپانيوليها باعث ريشه كنده شدن نژادهاي مختلف شدند.به بهانه وحشي بودن, انان را ظالمانه به زير تاخت و تاز مذهب و كليسا بردند و غارت كردند و كشتند و صليب عيسي را بر روي ارامگاه هاي سلاطين اينكا علم كردند و هنوز هر سال , دوازده اكتبر را جشن ميگيرند و هنوز تمدن و تاريخ پرو و ديگر سرخپوستان را به بازي و مسخره ميگيرند.

در پرو و در هر كشور امريكاي لاتين, كريستوفر كلمب با نفرين به ياد ميشود و او را كمتر از شيطان نميدانند و در مراسمهاي متعددي او به بدي ياد ميشود و مجسمه اي از او ميسازند و او را به اتش ميكشند.

همينطور هم براي هرنان كورتز و پيزارو
و ديگر دجالان اسپانيولي و پرتغالي و فرانسوي مراسمي خاص دارند و به اينگونه ارواح جنگ جويان خود را احظار ميكنند و انان را به نبرد با ارواح خبيث اين جلادان فرا ميخوانند.

اين جريان براي ما ايرانيان غريبه نيست. سرزمين ما,ايران زمين ما هم به همين سرنوشت گرفتار شد.اعراب باديه نشين كشور ما را زير يوغ خود بردند و مذهب سست خود را در سرزمين ما زرين كردند و فرهنگمان لكه دار.

ننگ بر تمام متجاوزين باد. ننگ بر ملتشان , فرزندانشان باد.

---

بازديد از مناطق قديمي تمدن پرو بيشتر از ان چيزي كه فكر ميكردم طول كشيد.به خاطر مريضي كه دارم, تنفس براي من سخت بود و اكثرا ماسك اكسيژن به دهانم بود و در بيشتر مواقع تنها به يادداشت نويسي و نت برداري مشغول بودم ولي به يكي از اروزهايم رسيدم...يك خال كوبيدم به روش قديمي و به دست يكي از هنرمندان اوكاجالي.

تعداد خالها به پنج رسيد.

پيورا,تاكنا,لامباجكه,اريكا را ديدم.ديدن ماچوپيچو و اعجاز كوه اند در انجا مرا سخت در تاثير قرار ميداد.

هر روز,اگر هوا خوب بود و متغير نبود,سر غروب به بيرون ميامدم و مينشستم و سعي ميكردم با تمام قدرت كلماتي زيبا از انچه كه ميديدم سرهم كنم و بنويسم.

غروب اند زيباست...

شبهاي دير وقت سرخپوستان ارهكيپا برايمان ساز ميزدند و داستانهاي زيبا از گذشته تعريف ميكردند.از بزرگانشان و از ارواح كوه اند كه كاخلو باشد ميخواندند و ما هم در شادي زيباي انها شريك ميشديم و به سلامتي انها پيسكو ميخورديم و من عاشق شراب انجير اينكا شدم.

---

سفر ما كه از اطراف ليما و كاجائو با يك طلوع زيبا و سرد اند شروع شده بود,با غروبي دلانگيزي در تاكنا, در نزديكي شيلي به پايان رسيد.

---

نوشته و صحبت هنوز بسيار است و من هنوز در خلسه ان جام شرابي هستم كه ان غروب زيبا خورده ام...

 


Share/Save/Bookmark

more from Red Wine
 
Red Wine

...

by Red Wine on

ماندا جان...عزيزم ممنون از حرفات.شما تشريف بيارين،شرابش از ما.

فدات.


Monda

دوستان بجای ما!

Monda


شراب انجیر در غروب زیبا...به به ..جای ما رو خالی کردین اخه؟!


Red Wine

...

by Red Wine on

مريم جان شما لطف داريد.خوشحال ميشم كه اين تجربيات مورد استفاده همه قرار بگيرد.

سمسام جان .كارت درسته به خدا.دمت گرم.


SamSamIIII

دستت درست

SamSamIIII


 

دستت درست همره و دوست . اگرچه در پرو يه دوازده اکتبر و جشن کنکيستادور ميگيرن  و بيک ايران هر روزش گواهی پيروزی يورشگران قادسيه , گويش و فرهنگ و يادگار و تخم و ترکشونه . در پرو, سرخ پوست امرينيدی کمه کمش ميتونه راه و روش فرهنگ و گويش گذشتگانش رو گرامی داشته و پيروی کنه  و بيک در ايران سخن از ايران وفرهنگ راستين و بابک و خسرو فردوسی و کورش  همون  و واق واق توله سگهايه مدرن سعد ابن وقاص و قادسيه العرب  که پاچتو ميگيرن پيشکشت . اينم ولکام سرودت


گر که در شمران و تهران يادگار دوست  نيست
من دهم سرخي شرابش مژده و پندی ز يار
چند دمی مومنت که ديدارت ز ايران دور نيست

فرٌت زياد 
ميشه همون عزت زياد خودت :}

//www.iranianidentity.blogspot.com/

//www.youtube.com/user/samsamsia


Maryam Hojjat

Welcome back!

by Maryam Hojjat on

Red wine,

 I am glad you are back & writing your beautiful, sad experiences.

I enjoyed this one too.

Payandeh IRAN & Iranians