سرزمين ازادگان


Share/Save/Bookmark

سرزمين ازادگان
by Red Wine
11-Dec-2008
 

چند روز طول كشيد تا بالاخره ليبي ويزا داد.مطمئنم كه اگر باز زمان شيراك بود، نوكران قائد بزرگ مثل سالهاي قبل اجازه مسافرت، تهيه فيلم و گزارش نميدادند.

در سفرهاي قبلي،از طريق كشورهاي نيجر و مالي توانسته بوديم از اين سرزمين ازادگان، توارقها، يك سري فيلم و مطلب تهيه كنيم ولي ناتمام و ناكافي بود.علت اصلي، جنگ بين القبيله ائي و جنگ مرزي بود كه متاسفانه هنوز ادامه دارد.

دلالان اسلحه حضور پابرجائي در اين مناطق دارند و اين ناادم ها، ناجوانمردانه بين قبايل را به هم ميزنند، انچنانكه برادر كشي باب روز است و دزدي سرقت از كاروانها،عياري و طياري به حد وفور ديده ميشود.

امريكائي نديدم ولي روس و انگليسي فراوانند كه محترمانه رل محقق بازي ميكنند و با روباه بازي اسلحه ميفروشند.اكثرا مترجم به همراه دارند ولي سر قيمت كه ميرسند ،خوب بلدند به زبان صحرا،تاماشق ،چانه بزنند.

براي وارد شدن به سرزمين اهاگار (يا ال احقر) از مرز ليبي وارد الجزاير شديم. در اينجا ، در اين قسمت از دنيا ، هيچ جاده نميبيني ، هيچ راه مشخص و يا حتي كاروانسرائي نميبيني.راهنمايان و رانندگان بربر نژادند و مهربانتر از سربازان ليبيائي و الجزايري هستند.

با ديدن پاسپورت فرانسوي ، ترش ميكنند.به تامانقاست كه ميرسيم ، عين صالح را از جلو لمس ميكنيم و يكي پس از ديگري، شهر و قصبه، واحه ها را ميبينيم تا به كوه هاي تامازيق، ادرار ، ميرسيم.انجا مقصد ماست.مهمان قبيله ائي از طوايف توارق تومبوكتو خواهيم بود.

طوارقها از هيچ دولتي فرمان نميبرند.قوانين انان از طرف صحرا ،به وسيله بزرگانشان وضع شده است.نقشه نميشناسند و از اداب و رسوم چيزي به نام تكنولوژي كاملا بيخبر هستند ولي عده ائي بودند كه حسين اباما را ميشناختند و من سخت در تعجب.

شب كه ميشود ،صحرا من را ميگيرد...به روي شنهاي گرم كه كم كم در حال سرد شدن هستند مينشينم و به افقي دوردست و تاريك خيره ميشوم.

اينجا همه تنها به روز امروز دلخوشند،روز ديروز فراموش شده و روز فردا دور از در دسترس...شايد اگر در صحرا بيشتر بمانم ،دلتنگيهايم كمتر شوند.شايد از توقف زمان،رنج تنهائيهايم كمتر شود.شايد گرماي خورشيد تنها شادي دستهاي سردم باشد.شايد...

اينجا، مردم به خودشان وابستهاند.چوپانها در تمام طول سال چشم به امدن باران دارند و از بودن با انان لذت بردم.زنان وظيفه دفاع از خيمه و چادر دارند.ايشان خيلي دليرند و فداكار.در نبود همسرانشان، نظم و امنيت خانواده را عهده دارند.بهترين نان زندگيم را بعد از نان ايراني ، از دست يكي از اين زنان خوردم و دست خسته و پر چروكش را با احترام فشار دادم و او با لبخندي دل انگيز، من را بيشتر مفتخر كرد

.مردان طوارق، برحسب رسم و رسومات قبيله و بر حساب ثروتي كه دارند، چند همسر اختيار ميكنند كه انان در كمال ارامش با هم زندگي ميكنند اما زن اول انست كه هميشه فرمان ميدهد و بقيه خاموشند.

در اين منطقه برده داري و برده فروشي، مجددا رونق پيدا كرده است.قبايل صلح قديم را با جنگي نابرابر عوض كرده اند.دلم ميسوزد از اينكه اينجور صحرا مورد تاخت و تاز نابخردان قرار گرفته و در اروپا كه باني اين بدبختيها هست، هيچ كاري صورت نميگيرد.

مثل هميشه اين مردم هستند كه بايد تقاص بدي عده ائي را پس دهند...هيچ فرقي بين اينان و مردم ايران نميبينم.همه قرباني ديگران هستيم و داريم در سياهي استبداد جان ميدهيم.

.سفرمان در باماكو به پايان ميرسد

 قلبم همچنان سرگردان است و بيقراري ميكند...دلم از اينجا دل نميكند ،حتي نخلهاي سوخته از اشعه خورشيد و چشمهاي خسته دختركان باديه نشين از خاطرم نميروند.چه غريبه هستم در احساسات خودم.گفتم...قلبم همچنان سرگردان است و من در عذابم.

و من با سرزمين ازادگان خداحافظي نميكنم ،او را به خدا ميسپارم و ميگويم...به اميد ديدار.


Share/Save/Bookmark

more from Red Wine
 
Monda

Dear Redwine

by Monda on

You sound like one fortunate soul. Loved this piece.


Maryam Hojjat

Red Wine Jan!

by Maryam Hojjat on

I Admire you for all your appreciation for human beings particularly those women in that primitive society.


Manoucher Avaznia

باری شراب سرخ؛

Manoucher Avaznia


زیبا نوشته ای

این داستان عشق:

بی مرز و بی مکان،

گم گشته در زمان،

جاریّ جاودان:

آزاده گی ز بند.

 

زورت زیاد باد؛

پایت به راه کوچ؛

خوش خامه ات روان؛

ذهن تو نکته سنج.


bajenaghe naghi

redwine jan

by bajenaghe naghi on

a beautiful story beautifully told. as usual loved it!

 


Hajminator

‫رد واین عزیز

Hajminator


خیلی زیبا توانستم صحنه هایه نگارش شده را مصور کنم، سپاس


Souri

What a great story !

by Souri on

Dear Redwine, your "memory" remind me of the movie "the English Patient" !

It would be nice to attach some picture with the text too. Any way, I love the story and your love for the human being is much appreciated.