پاییزان در شمیران


Share/Save/Bookmark

پاییزان در شمیران
by Red Wine
15-Oct-2009
 

به روی میز کارم نگاه می‌کنم...۱۰۸۰ عکس قدیمی‌ از سالهای ۳۰،۴۰ و اوایل ۵۰ ! خان بابا مثل همیشه به قولش وفا کرده و عکس‌ها را برایم فرستاده است.خداوند سایه ایشان را از سر بنده حقیر و فقیر کم نکند.

عکس هایی میبینم از دوران طفولیت بنده،سال‌های پأییزی،اواسط سال‌های چهل شمسی‌.به خداوندی خدا ،به آن پیر با صفا ،قسم که دوران با شکوهی بود و جای دوست بر سر ما و محل دشمن به دور !

***

به نام آنکه خالق سپهر و نجوم ظاهر است، عالم الغیب و داننده سرأیر است و باطنست، اول است و آخر است.

وقتی‌ که سال به اواخر مرداد ماه میرسید، نسیم می‌وزید و کم کم خبر آمدن پاییز را به ما میداد.

رنگ باغ عمارت سبز ما عوض میشد و برگ ریزان آغاز میشد.به هر کجا که خیره می‌شدی،به هر جا که قدم میگذاشتی، تو... تو بنده کوچک،تنها لطف پروردگار را در رنگ‌های مختلف میدیدی،تو تمنای بنده را برای دانستن میدیدی که چطور دنیا پوست می‌‌اندازد و چطور تو احساس حقارت میکردی.

***

ایام پأییز سر آغاز سر کشی‌ خان والا به عمارت بود که ایشان لطف میکردند و با کبکبه و دبدبه،قدم رنجه میفرماندند و در عمارت و دل‌ ما، جا خوش میکردند.

اهل فامیل،دوست و آشنا ، برای دیدن ایشان به عمارت می‌ آمدند و سرای ما هیچ وقت عاری از ملک و رعیت نبود ! اگر این نبود،حتما آن بود و اگر آن نبود،این با آن حتما بودند.

چو عمارت بزرگ بود و همچنان دل‌ ما سبز و هوای پائیزی شمیران رسوا از گرما،به معمول نزدیکان طایفه،اهل نزدیک حرم و خانواده، برای برگزاری جشن عروسی و ختم، پا تختی و شب هفت به عمارت می‌‌آمدند و و همه جور محفل در آنجا برگزار میشد.

***

ایام پاییزی در شادی و پایکوبی..

از جشن بله و برون آغاز میشد.عمارت را چراغانی میکردند و پایین ،در اندرون سرسرا نسوان مینشستند و در بیرون هشتی، مردان و بزرگان.

۳ سماور نفتی‌ و یا شاید زغالی از سماور‌های دوره آخر تزاری،از صبح تا پاسی از شب در کناری از مطبخ روشن بودند و خلق الله هنوز ننشسته،چای خوران مشغول دعا به حضرت والا بودند.

آن وقت که روز به میان میرسید، ابوالحسن خان بزرگ که از منجمین و آشنایان حضرت والا بود، اظهار خشنودی میکرد که فال به نام حق گرفته است و جشن بر میمنت و خوشی‌ خواهد بود.آن زمان که این خبر میپیچید، تو زنان را میدی که چطور قیه کشان شادی میکردند و مردان پایکوبی !

عروس خانوم را در کناری از خواهران شوهر آینده ،ترگل ورگل،زیبا میدیدی و کم کم صدای مطربان را میشنیدی که بشکن زنان،شادی کنان به جمع زنان میپیوستند و آنان را به رقص فرا میخواندند.

دخترکانی را میدیدی که مجمع‌های بزرگی‌ از نان و پنیر و سبزی،تبرک شده از دعای حضرت والا به میان مجلس میاوردند و زنان برای تبرک،از خوردن آن پیشی‌ نمیجستند و جیغ میزدند و عروس خانوم مات و مبهوت به کناری میرفت تا خود را برای عقد آماده کند.

در آن زمان چند جور مطرب بود.

مطربان رو حوضی‌ و مطربان مجلسی.

مطربان رو حوضی‌،نمایش هم نشان میدادند و بیشتر مسائل روز و جریانات را با یک شعری ساده میخواندند و همه گان را سرگرم میکردند.

در آن زمان، پری خانوم با دخترانش آن چنان معروف بودند که در هر مجلسی بدان آنها کلی‌ شاهی‌ و تومان نقره میدادند و دختر بزرگ تبسم خانوم ضرب میزد و پسته خانوم کمانچه و پری خانوم که تنومند بود و رو از کس نمیگرفت،میخواند ! اینان بیشتر از مردم بودند و بیشتر از اهل محل میخواندند.

اما مطربان مجلسی شیوه جدا از مطربان رو حوضی‌ و کوچه باغی‌ داشتند و بیشتر موسیقی را از دانسته‌های علمی‌ میدانستند و بدان معروف بودند.

آقا جلال خان که از اهل خود شمیران بود،با گروهی فراوان،سر شب تا صبح میزدند و لودگی میکردند و گاهی‌ که مجالس سرد میشد،لطیفه تعریف میکردند و مهمانان را سرگرم!

آن زمان چنان باغ عمارت ما از خوشی‌ دیگران خوش بود که تو هیچ گمان نمیبردی که آن ایام دیگر تکرار نخواهند شد و تو در حسرت تکرار آن خواهی‌ بود.

***

پائیزی طلائی در میان مجالس غم و روضه خوانی.. 

و آن بار که محرم و یا رمضان به دوره پاییزی می‌‌افتاد،مجالس روضه خوانی ، خصوصی و یا عمومی خانواده ما آغاز میشد.

در زمان رضا میر پنج ،این مراسم مقدور به شکل گیری نبود،اگر هم بود ،فقط در خانه بود و برای اهل حرم و مردان خاص !

آنگاه که محمد رضا آمد، دوران عوض شد و بازار شیخ و آخوند پر رونق ! هر خانواده روضه خوان خود را داشت و هر محلی آخوند خود را !

حضرت والا از مذهبیون نبود،ولی‌ سخت پایبند به اینجور مراسم بود و همیشه مفصل آنرا برگزار میکرد.

از بین آنانی‌ که به یاد داریم،ا میرزا شیرازی، آقای ادیبی، ا سید جواد ذبیحی از محبوبین خانواده ما بودند که همواره همه گان ارادت خاصی‌ بدان عزیزان داشتیم.

آقای ذبیحی صدای رسا و شیرینی‌ داشت، با آنکه کودک بودیم و نادان از صدای ایشان مدهوش میشودیم و علاقه ما به موسیقی اصیل ایرانی از همان زمان آغاز شد.نیایش و دعا‌های ایشان هنوز در گوشمان زنگ میزند و عجب با احساس میخواند.

***

 

کم کم که پأییز به پایان میرسید، اهل خانه کم می‌شدند و همه گان در انتظار زمستان شمیران بودند. حضرت والا از آنجا میرفتند و عمارت همچنان سبز باقی‌ میماند.

دیگر آن دوران تکرار نشدند و آن مراسم و آن مجالس به دست فراموشی سپرده شدند و تنها یاد خاطراتش به ما که در مملکت غریب هستیم،اندکی‌ لبخندی از شادی دهد که غیر از این کاری از دست ما بر نیاید و همچنان دلمان افسرده از این دوری و از این همه شکوه و گلایه.

***


Share/Save/Bookmark

more from Red Wine
 
Red Wine

...

by Red Wine on

Old times, were good times .. Thank you for your comment Jahanshah jan .


Jahanshah Javid

Delangiz

by Jahanshah Javid on

I loved it. So bitter-sweet. Would I like to go back to those times? I'm not sure.


Red Wine

...

by Red Wine on

Happy to see you again Ari Jan :=) .


Ari Siletz

Delicate pen

by Ari Siletz on

An autumn sigh in words.

Red Wine

...

by Red Wine on

MPD Jan, thank you for your attention and for your nice words ... God bless you :=) .


Multiple Personality Disorder

Reading your blog inspired me to write a poem about Autumn

by Multiple Personality Disorder on

I enjoyed reading your blog.


Red Wine

...

by Red Wine on

مونا جان ...

 

ما هم امید واریم، یعنی امید به درگاه حق داریم که یک روزی همه گی به وطن باز گردیم و در آنجا شاد و خرم به زندگی‌ ادامه دهیم.

خداوند دعای آدمیان خوب را زود مستجاب کند...

خوش و موفق باشید.

 


Red Wine

Proud_To_Be_Anonymous

by Red Wine on

دوست عزیز ... سایه شما بلند باشد و طول عمر فراوان.

خوش باشید.

 


Mona 19

...

by Mona 19 on

آقای شراب ارغوانی ...

قلم لطیف و زیبا شما همیشه سبز.دیدار دوباره شمیران را برای شما هم
میهن عزیز آرزو می‌‌کنم.پیروز باشید و آخر هفته خوبی را‌ داشته باشید.

مونا


Proud_To_Be_Anonymous

Damet garm

by Proud_To_Be_Anonymous on

Thank you for taking time to respond to evrybody individually.  Lotfet paayandeh.


Red Wine

...

by Red Wine on

البرز جان، از فرمایشات شما هم وطن گرامی‌ عمیقا سپاسگزاریم.

اگر ایزد منان خواهد و این دنیای فانی بد نخواهد، کاش بشود که به ایران بازگردیم و دور هم نشسته،شعر بگوییم و بزمی ملکوتی به راه اندازیم.

عزت زیاد.

 


alborz

رد واین گرامی‌،

alborz


برای من که سالهاست در غربت به سر میبرم، در خواندن نوشتار شما یا باید به محتوا توجه کنم و یا به نثر زیبای آن.  در این حال است که به محدودیت خود پی میبرم.

ارادتمند،

البرز


Red Wine

...

by Red Wine on

ابی جان ،برادر بزرگوار ما ... آن شراب هنوز برای شما محفوظ است و ایمان داریم که روزی رسد که دور هم جمع شویم و به سلامتی شما،جام را بالا گیریم و بنوشیم.

آخر هفته خوبی را برای شما و خانواده معزم و مکّرم آرزو می‌کنیم.

سایه حضرت عالی‌ از سر ما کم نشود.

 


Red Wine

...

by Red Wine on

دوست عزیز ، مازیار جان .. ممنون که اینجا آمدی...

 

بهنام جان از دیدن مجدد حضرت عالی‌ بسی‌ خوش حال شدیم... امید داریم روزی فرصت شود و زیر کرسی شینیم و قلیان بکشیم و از محفل ساقیان ماه رو لذت بریم و ۲ کلام با هم دیگر اختلاط کنیم.

موفق باشید.

 


Red Wine

Proud_To_Be_Anonymous

by Red Wine on

دوست عزیز ... عکس‌ها خانوادگیند و نیاز به اجازه بزرگتر‌ها !

قصد داریم در آینده اگر پروردگار یاری کند، در کتابی مجزا آنها را به چاپ برسانیم.

 


Red Wine

...

by Red Wine on

اننیموس جان لطف کردی سری به کلبهٔ ما زدی برادر... خوش باشی‌ همشهری .

با جناق جان، قدم رنجه فرمودی عزیز ... من کلی‌ فدات .


ebi amirhosseini

Redwine aziz

by ebi amirhosseini on

شازده عزیز؛باز که داغ دل ما رو تازه کردی!

دست مریزاد.شاد باشی.

Ebi aka Haaji


maziar 58

foto........

by maziar 58 on

vassf-o-l eysh nesf -o- aleysh.

But still aksha ra roo kan   babam jan.   Maziar


default

ممنون از خاطرات قدیم

Behnamjan (not verified)


جناب شاهزاده ردواین

بهنام


Proud_To_Be_Anonymous

Pictures?

by Proud_To_Be_Anonymous on

Can you post some of the pictures you are talking about?  I am bacheh shemroon myself and probably from the same generation as yours.


bajenaghe naghi

Red Wine jan

by bajenaghe naghi on

Your beautiful story took me back. Way way back. Thank you.


Anonymouse

Good read. I like the hot korsis, in cold weather michasbe!

by Anonymouse on

Everything is sacred.