خاطرات نوش آفرین مادر «رضا خان(١)»


Share/Save/Bookmark

خاطرات نوش آفرین مادر «رضا خان(١)»
by Noosh Afarin
12-May-2009
 


رضا در ۲۴ اسفند  ۱۲۵۵  ه.ش  در روستای آلاشت از توابع سوادکوه مازندران به دنیا آمد . شوهرم عباسعلی معروف به داداش بیک، افسر قزاق سوادکوه بود.  من  نوش‌آفرین مهاجری از گرجستان بودم ولی از اهل تهران و تا مرگ داداش بیک ساکن آلاشت بودم. مرگ شوهرم در چهل روزگی تولد رضا اتفاق اوفتد، اختلافات خانوادگی زیاد موجب شد که من  تصمیم به عزیمت به تهران بگیرم. لذا پس از مدتی  رضا که نوزاد شش ماهه بود  را برداشتم و راه تهران را در پیش گرفتم. در این سفر رضای نوزاد در راه سخت میان مازندران و تهران به شدت بیمار شد و با رسیدن به گردنه و کاروانسرای گدوک، نوزاد یخ زد و همسفران وی را مرده اعلام کردند. بنابراین او را از من جدا نموده و برای دفن در روز بعد، او را در کنار چارپایانشان گذاشتند. گرمای محیط موجب شد تا رضا مجددا جانی بگیرد و اطرافیان را متوجه خود کند. رضا و من در محله سنگلج در نداری و تهیدستی زندگی می‌کردیم.  و در خانه برادرم  ساکن شدیم. رضا دوران کودکی و نوجوانی خود را زیر نظر دایی‌اش ـ که خیاط قزاقخانه بود ـ سپری کرد و به توصیه و وساطت او ،‌در سن چهارده ، پانزده سالگی وارد بریگاد قزاق شد و به عنوان نظامی ساده، مشغول به کار گردید.

نخستین منصب رضا در قزاقخانه، سمت وکیل باشی «گروهان شصت تیر» بود که بعدها به فرماندهی آن رسید و به «رضا خان شصت تیر» شهرت یافت. او در این زمان، به رسم جاهل‌ها و بزن‌بهادرها ، با بستن گذرها، قمه‌کشی می‌کرد و به خودنمایی می‌پرداخت. توانایی و تنومندی جسمانی و سخت‌گیری و تحمل شدید  در انجام مأموریت‌های نظامی اندک اندک درنظر برخی صاحب منصبان و متنفذان ، او را از دیگران متمایز کرد. از جمله، عبدالحسین میرزا فرمانفرما ـ که از شاهزادگان بنام و قدرتمند ننگ اور قاجاری بود‌ـ به او توجه تمام نشان داد و مسؤولیت اسلحه جدیدش ـ مسلسل ماکسیم ـ را به او سپرد. از این رو ، رضا خان در میان خانواده فرمانفرما، «رضا ماکسیم» نیز نام گرفت. پس از این، رضا  به مرور مراتب ترقی را طی کرد و در انجام مأموریت‌های مختلف، همچون سرکوب نهضت آزادی‌خواهانه میرزا کوچک خان در گیلان، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت. زندگی رضا خان تا میانسالی در بی‌سواد ی گذشت و حتی پس از آن که خواندن آموخت، در نوشتن کلمات و عبارات ، دچار اشتباهات زیای می‌شد. رضا  ترقی خود را مدیون حمایت صاحبان ثروت و قدرت، انضباط خشک نطامی و قساوت و بی‌رحمی خود میدانست؛ ‌اما از معلومات شایان و تفکر نظامی چندان بهره‌ای نداشت. با این همه ، به دلایل متعدد، مورد توجه انگلیسی‌ها قرار گرفت و سرانجام یک ژنرال بریتانیایی به نام «ادموند ایرونساید» ضمن دیدار و گفت‌وگویی که با او داشت، وی را شایشته اجرای طرح کودتایی یافت که نافع کشورش در ایران و شبه قاره هند را تأمین می‌کرد.

رضا  بعدها نزد بعضی از بزرگان اعتراف کرد که انگلیسی‌ها او را سرکار آوردند؛‌ اما او انگیزه‌اش را از اقدام به کودتا، ‌وطن‌خواهی خود قلمداد کرد. این کودتا در ۳ اسفند ماه سال ۱۲۹۹ ه.ش . به وقوع پیوست و رضا  در اعلامیه مشهوری که با عنوان «حکم می‌کنم» منتشر کرد،،‌خود را رییس کل قوا خواند و پس از اندکی، از سوی « احمد شاه قاجار» با لقب « سردار سپه» به بالاترین درجه نظامی (سردار سپهی) دست یافت.

رضا  سردار سپه در کابینه کودتا به نخست وزیری سید ضیاءالدین طباطبایی ـ عامل انگلیسی‌ها ـ ‌عهده‌دار پست وزارت جنگ شد و این منصب را در دولت‌های دیگر نیز در قبضه قدرت خود گرفت، و با ادغام یگان‌های متفرق نظامی قشون متحدالشکلی به وجود آورد و به مرور از این طریق، زمینه‌ نفوذ و استیلای خود را در امور سیاسی و اجرایی کشور فراهم ساخت.

این جریان موجب اعتراض جناح اقلیت مجلس و برخی از روزنامه‌نگاران شد؛ اما مخالفت اقلیت مجلس  مدرس به جایی نرسید و قتل و ضرب و شتم و تهدید کسانی همچون «میرزاده عشقی» ، شاعر جوان ، «حسین صبا» مدیر روزنامه ستاره ، «ملک‌الشعراق بهار» نماینده مجلس ، تقریبا صدای معترضان را خاموش کرد. سردار سپه در این هنگام، به تجدید نفوذ و قدرت حاکمان محلی اقدام نمود و شماری از آنان را به مرکز جلب کرد یا از میان برداشت تا در آینده نیروی مخالفی در داخل کشور نداشته باشد. در این اوضاع و احوال،(در آبان ۱۳۰۲) تصمیم احمد شاه برای رفتن به فرنگ، زمینه ریاست وزرایی سردار سپه را آماده کرد.

رضا  سردار سپه، رییس الوزراء، که از این پس هیچ گونه مقام و قدرتی را مانع پیشرفت خود نمی‌دید، با اتخاذ ترفندهای خاص و با استفاده از موقعیت اجتماعی و سیاسی موجود، تحت حمایت نامرئی آورندگانش و یاری اطرافیان خود، پله پله نردبان ترقی را پیمود تا سرانجام به حکمرانی قاجاریه پایان داد و مقام سلطنت را در (۲۳ آذر ۱۳۰۴) به دست آورد.  و رسما به عنوان پادشاه ایران و در  (۴ اردیبهشت ۱۳۰۵)با رعایت تشریفات ویژه تاجگذاری کرد  . بدین ترتیب، رضا  به دوره سوم زندگانی خود گام گذاشت. این دوره نسبتا طولانی که تا شهریور ۱۳۲۰ تداوم یافت، عصر رضا شاهی، از سیاست‌های فردی،‌ اخلاق تندروانه او  چالش روحانیت و شاه را به وجود آورد. در همه این اعمال، فرنگی مآبی، رنگی آشکار داشت و چون با ایران گرایی و باستان ستایی همراه بود، به تقلید و انفعال و خود بزرگ‌بینی منجر شد.

متأسفانه خلق و خوی دیکتاتوری رضا,  مجال و امکان شکوفایی علمی و فرهنگی فراخور عصر را هم از مؤسسه ‌های تازه تأسیس گرفت و نهادهای مدنی ـ چون مجلس و دولت ـ را از انجام وظایف فانونی‌شان بازداشت. آنچه چشم‌گیر‌تر از هر پدیده‌ای این دوره را از ماقبل آن متمایز می‌کند، آبادانی شهرها و عمران راه ‌ها بود که البته این توسعه ظاهری هم فقط به گسترش شهرنشینی انجامید و نه تنها به صنعت و تجارت رونقی نداد؛‌ بلکه اقتصاد کشاورزی و دامداری سنتی ایران را هم ضایع کرد.

در دوران بیست ساله حکومت رضا ، بدبینی و خود رأیی روز افزون او که معمولا با خشم و کینه‌جویی همراه بود، نه تنها مخالفان را به دام زندان و کام مرگ انداخت؛ که حتی کسانی چون داور، تیمورتاش،‌ فروغی و ... را ـ که از یاران و یاریگران او بودند ـ بی‌نصیب نگذاشت. مجموع این اعمال که ناشی از اراده ملوکانه رضا بود، به مرور تحمل موافق و مخالف را به آخر رساند و به همین دلیل، با ورود متفقین به ایران، به اندک مدتی رژیم رضا خانی از هم پاشید و تبعیدش به جزیره‌ای دور از ایران، با خوشحالی مردم مواجه شد.

دوره چهارم و آخرین مرحله زندگی او ، از تبعید تا مرگ است. 

بهانه ظاهری و تا حدی جدی متفقین در ورود به ایران ،‌حضور پرشمار و چشمگیر آلمانی‌ها در کشور بود. در جریان جنگ جهانی دوم، خوشحالی مردم و دولت ایران از پیروزی آلمان‌ها بر روس و انگلیس، به نوعی آلمان دوستی و‌ آلمان گرایی دولت ایران جلوه کرد و این امر با منافع متفقین سازگار نبود. در نتیجه، در ساعت چها ر روز ۳ شهریور سال ۱۳۲۰، سفیران کشور انگلیس و شوروی طی یادداشت‌های جداگانه‌ای، اعلام کردند که ارتش‌های کشورهای متبوعشان وارد خاک ایران شده‌اند. رضا شاه دچار هراس شد و برای حفظ ظاهر ، ستاد جنگی تشکیل داد. این تساد در روز ۴ شهریور، اولین و آخرین اعلامیه‌ جنگی خود را که در آن از مردم! خواسته شده بود در مقابل قوای متجاوز ایستادگی کنند ، منتشر کرد. روز ۵ شهریور ماه، دولت منصور استعفا کرد و فروغی با پشت‌گرمی و هدایت انگلیسی‌ها مأمور تشکیل کابینه شد.

روز ۶ شهریور دولت به عنوان پیروی از نیات صلح‌جویانه رضا !‌دستور ترک مقاومت نیروهای نظامی را صادر کرد. نا گفته نماند که پیش از صدور این دستور، فرماندهان نظامی واحدهای خود را ترک کرده و به تهران گریخته بودند. به این ترتیب، پادگان‌ها از سربازان و نظامیان خالی شد و بسیاری از سلاح‌ها به دست ایلات و عشایر افتاد و سربازان پیاده و پراکنده و گرسنه و تشنه، راهی شهر و دیار خود شدند. این سرانجام ارتشی بود که رضا  به وجود آورد و ایجاد آن، بخش‌های هنگفتی از در‌آمد کشور را بلعید. از این روز تا ۲۵ شهریور ، ـ یعنی قبل از ورود متفقین به تهران ـ وقایع ریز و درشت دیگری به وقوع پیوست تا آن که رضا  با توصیه و الزام سفارت انگلیس، از سلطنت کناره‌گیری کرد و متن استعفانامه‌اش را محمدعلی فروغی نوشت و به جای او خواند.

رضا  در مسیر خروج از ایران در اصفهان همه اموال منقول و غیر منقول خود را که طی بیست سال ،‌به زور و تهدید از صاحبان آنها گرفته بود، به فرزند و جانشین خود بخشید و روز ۵ مهر ماه وارد بندرعباس شد، و به اتفاق خانواده خود، به وسیله یک کشتی باری، آب‌های ایران را ترک کرد. اما به جای هند، انگلیسی‌ها ، او و همراهانش را به افریقای جنوبی بردند و در جزیره «موریس» پیاده کردند. در این جریان هم موضوع حمل جواهرات سلطنتی به وسیله رضا  به خارج ، مورد توجه محافل داخلی و خارجی قرار گرفت و برخی نمایندگان مجلس، به این موضوع پرداختند. جزیره موریس جای مناسبی برای رضا  نبود، به همین دلیل، پس ازمدتی در نتیجه اقدامات فراوان پسرش به یوهانسبورگ که موقعیت و آب و هوای مناسب‌تری داشت، انتقال داده شد و سرانجام در روز ۴ مرداد ماه ۱۳۲۳ خسته و شکسته، خود را به دست مرگ سپرد و به آنچه کرده بود، گرفتار گشت.
 
در قسمت بعدی از تعداد زنان و بچه های رسمی او برایتان تعریف میکنم.

ایران احتیاج به شاه الله هان نوکر یا خر خمینی پرستان حزب الله ندارد.
«مرحم زخم ایران و ایرانیان ازادی است» 


Share/Save/Bookmark

more from Noosh Afarin
 
Farah Rusta

Thanks JJ

by Farah Rusta on

Whenever I get deleted the emptiness of Nothing is Scared is once again proven to be the case. Thanks for vindicating me JJ.

FR

ps - Fish: it is uncouth not uncooth :o)


Fish Here

Please Delete

by Fish Here on

My comment was a reply to another comment which has now been deleted.  To respect the discussion on this thread, I have removed my text and ask that this comment be deleted now.  Thank you.


capt_ayhab

سپاس گذارم

capt_ayhab


خانم نوش افرین عزیز:

با کمال تشکر از زحماتتون در درج کردن منابع. میدونم که از وقت گران بهاتون مایه گذاشتین. به این وسیله افرادی که در صحت و یا عدم صحت نکات تاریخی شک دارند میتوانند به منبع رجوع کنند که شاید مقداری از فحاشی دست برداشته بشه.

با تشکر فراوان
ی.ط.

-YT


Noosh Afarin

هموطن عزیز:capt_ayhab

Noosh Afarin


 

به درخواست شما؛ اسامی تعدادی از منابعی که من اطلاعات خود را از انها تهیه کرده ام را میتوانید در اینجا ملاحظه  کنید ، ولی تمام اطلاعات، امروز بر روی انیترنت در دسترس علاقمندان است. در ضمن متذکر شوم ، که من به پژوهشهای« دکتر محمد قلي مجد»  بسیار احترام میگذارم. و از طرفداران کارهای پژوهشی ایشان هستم.
 

 ( اقای مجد، چند جلد کتاب به عناوین:  (سیاست تقسیم اراضی محمدرضا پهلوی) ---(ایران دوران رضاشاه)---(قحطی بزرگ و نسل‌کشی در ایران،1919 تا1917). که  فاجعه دوران رضاخان رابا وسواس بسیار مو شکافی و تحقیق کرده, و با مدارک و شواهد تاریخی،  جائی برای بازگشت باقیمانده گان رضا خان به ایران نگذاشته است؛ فقط سرسپردگان ان خانواده منفور  خود را به کوری و کری میزنند).  شما و دیگر علاقمندان میتوانید مقدار البته، کمی از تحقیقات دکتر مجد را در اینجا >>//www.azadtribun.net/x41.htm >> مطالعه فرمائید.

فهرست منابع:
1- کتاب زنان ذي نفوذ در خاندان پهلوي؛ نگارش نيلوفر کسري
٢- کتاب رضاشاه؛ خاطرات سليمان بهبودي به اهتمام غلامحسين ميرزا صالح
٣-کتاب  رضا شاه ؛ نگارش عباس رمضانی
٤-سی سال با رضا شاه در قزاقخانه و قشون؛ صادق ادیبی
٥-جامعه ایران در دوران رضا شاه - احسان طبری.
٦-آخرین روزهای رضاشاه <ریچارد.ا.استوارت>
٧-رضا شاه و شکل گیری ایران نوین <استفانی کرونین>
٨- داور و عدلیه. دکتر باقر عاقلی
٩-شکست شاهانه.< ماروین زونیس>
١٠-فوزیه. خسرو معتضد
٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠
١١- سیاست تقسیم اراضی محمدرضا پهلوی؛ محمدقلی مجد
١٢-ایران دوران رضاشاه؛ محمدقلی مجد
١٣-قحطی بزرگ و نسل‌کشی در ایران، 1917-1919محمدقلی مجد
 

 

ایران احتیاج به شاه الله هان نوکر یا خر خمینی پرستان حزب الله ندارد.
«مرحم زخم  ایران و ایرانیان ازادی است»


capt_ayhab

request

by capt_ayhab on

خانم روستا
من عقیده ام اینه که شما عوض فحاشی واهانت های کودکانه, اگر سندی در دست دارید که نوشتهای خانم نوش افرین را رد میکند را درج کنید که همه بتوانند استفاده کنند.
در غیر این صورت فحاشی واهانت در شان یک انسان با شخصیت نیست.

خانم نوش افرین
با کمال تواضع خواهشمندم اگر امکان داره منابع خودتون را بدهید چون این نوشته شما برای من خیلی جالب  است.
با تشکر فراوان

-YT


Noosh Afarin

همزبانان و هموطنان عزیز!

Noosh Afarin



بعضی از ما ایرانیان در وهم و خیالات زندگی میکنیم هیچ، بلکه، بت پرست نیز هستیم. بت خود را بدون انکه اطلاعاتی راجع به ان داشته باشیم، چنان در دنیای خود  بزرگ کرده،  که خود در مقابلش احساس کوچکی و ناتوانی میکنیم. وانتظار داریم ان بت ما را  به سر منزل دلخواه سوق دهد، و یا اینکه راه را برایمان صاف و هموار کند. در طول تاریخ این اتفاق بارها بر سر ایران زمین امده. ما همشیه بدنبال دست غیب میگردیم تا چاره کار کند. مردم ممالک دیگر را معمولا به جرم اینکه بی سواد هستند و سیستم تحصیلی درستی ندارند به باد مسخره گرفته که چرا راجع به اینکه ما ایرانیان عرب نیستیم و به زبان عربی حرف نمیزنیم و شتر سواری را نمیداننم، و اینکه تاریخ چندین هزار ساله ما را نمیشناسند.مسخره میکنیم.  و همانند کپک که سرش را به زیر برف فرو برده و بیخبر از حال  بیخبر خود از چماقدارانی چون خاندان  بی حرمت رضا خان،و بعد خمینی خونخوار، خدایان کوچکی میسازیم.که راجع به انها هیچ نمیدانیم.  اگر از همین دستمال بدستان در رابطه با خاندان قاجار سوال کنید؛ بیش از یک جواب ندارنند و ان این استکه؛ بدترین دوره تاریخی ایران دوره قاجار بود.

 تهیه این اطلاعات بدان منظور است که وقتی بت پرستی میکنیم، کمی نیز راجع به بت خود بدانیم. در دوره انقلاب، همه «خمینی جانی» را
درماه دیده بودنند و بدون هیچگونه شناخت سینه چاک چاک میکردنند و همان شیفتگان امروز خجالت میکشند که بگویند ؛ بله من هم طرفدار امام بودم و در پشت سر او و احمد گریان راه میرفتم و چابلوسی میکردم. همانهایی که انروز فدایی  امام بو گندو  بودنند امروز فکر میکنند که شاه بهتر بود و شاید پسر الدنگ و مفتخور  او که دوره ی افسردگی طولانیش به خاطر  نداشتن ارتباط نزدیک عاطفی با والدینش در دوران  کودکی هنوز تمام نشده، میتواند معجزه بکند.

 جهانشاه؛ چرا<Plagiarism >؟؟؟  سلولهای تاریخ دارای« DNA » خود  است، هیچکس قادر به عوض کردن یا بهره بردرای شخصی  از ان نیست. میتوان قسمتی از انرا برای منافع کشوری، مدتی پوشاند و یا طوری دیگر نشان د اد. (همانطوریکه ایرانیان وطن پرست در دوره انقلاب سعی کردنند که نسل نو پای انروز را شستشو ی مغزی بدهند و  یک اخوند ٥ تومنی را  به  جای روح خدا به مردمی که بی اطلاع و زود باور بودنند،  قالب کنند) و ایرانیان خدا ترس را به دنبال او  روان کنند.(و یا اینکه کثافت کاریهای تک تک فرزندان رضا خان و ظلم و ستم انها را بر مردم بپوشاند )، ولی هانطور که خورشید پشت ابر پنهان نمیماند؛  همه چیز رو شد. و انها  به درک واصل شدند.

  هیچکس دیگر قادر به دستکاری تاریخ  نیست جز مزدوران و خائنن یک کشور که در راس کار هستند. نمیدانم که چطور این کلمه به ذهن شما خطور کرد.؟؟؟استفاده از  واژه Plagiarism را  از شما توقع نداشتم. زیرا هیچ نوع بهره برداری به نفع خود نکردم. [ از شما توقع  عذر خواهی در رابطه با این اهانت را دارم ]. من  هرگز  جزء حزب الله و یا شاه معدوم  نبودم.   این مطالب را جزء دستاورد شخصی خود اعلام نکردم. وگرنه در کوشه ای درج میکردم که از  آن من است. تاریخ هر کشور به تک تک افراد ان کشور تعلق دارد و هر کدام از ما حتی بصورت بسیار کوچک در ان نقشی را ایفا کرده ایم. تاریخ حق مالکیت فردی ندارد. ما »همه» با هم تاریخ کشور خود راساختیم، میسازیم و خواهیم ساخت. هنوز همه اطلاعاتی را که من در دسترس دارم، فکر نمیکنم که خیلی از ایرانیان داشته باشند. (چون در خارج از کشور و در زمانی که  اتفاق میافتاد)،  تعدادی از دست اندر کاران غیر ایرانی به ان پرداخته اند.  ولی، اگر مقدور بود برایتان لیستی تهیه خواهم کرد. 


 پس از مشاهده  کوچک شمردن مردان ازاد اندیش ایران زمین(از طرف روستا بی ابروی، دون  ) (هر چند که ابرو یا شرافت برای اینگونه افراد معنای خود را از دست داده است)،  مرا بر ان داشت که نسخه ای از (مقالاتی راکه از  سالهای پیش از منابع مختلف ایرانی وغیر ایرانی شروع به جمع اوری کرده بودم را برای افرادی که هنوز  نمیدانند سر سپرده چه  کسانی هستند)را  بصورت  یک مجموعه در اورم. برای مثال من اطلاعاتم را درمورد غزه از Israeli J T N,  یا America CNN  نمیگیرم.  بلکه سعی میکنم < حتی> ازمراجعی که بر علیه ان دسته و گروه هستند نیز استفاده کنم. و  با دیگر جمع اوریها مقایسه میکنم ، تا سندیت ان برایم محکم باشد. تاریخ دوره رضا خان انقدرها هم دور نیست. همانطوری که در بالا متذکر شدم؛  تمامی اطلاعاتیکه درج شد، همراه با تاریخ ان ضمیمه شده که [  روز و ماه وسال]  « DNA »ان  است، را سندیت میدهد.  من تاریخنویس نیستم، ولی سر سوزنی ازتاریخ ایران باستان و ایران معاصر میدانم. قسمت نوش افرین هر وقت وارد بازار شد ،علاقمندان از ان با خبر میشوند. هنوز بازماندگانی از انها به جای مانده  که از ماجراهای بسیاری، داستانهای جالبی برای  گفتن دارنند که تاکنون جرعت بیان انرا نداشتند. جالب است که شاه خواهان، فقط شاه میخواهند، و به تاریخچه انها کاری ندارند.

اینکه روستا  خواست  نشان دهد تا چه حد سرسپرده است وچقدر فقدان اربابش عرصه را بر او تنگ کرده. برایم خنده دار بود. «روستا؛ ملیجک»ادامه بده! تو هم مثل «شعبان جعفری بی مخ »مدالی یا مغازه ای بدست خواهی اورد. (البته اگر اربابت در امریکا و یا در اروپا کمی سر کیسه را شل کند). انها  خرجین گدائیشان  بسیار بزرگ است.

و در اخر اینکه،  غرض از اینکار کل کل کردن نیست، فقط جنبه تلنگر زدن به خواب خرگوشی بعضی از هموطنان را دارد. بیش از اینکه من دراینجا این مطالب  را درج کرده ام، اطلاعات در دسترس ماست. که میتوان به راحتی به انها دسترسی پیدا کرد.
 ایران مهم است  و فردای فرزندان ان سرزمین، نه ایرانفروشان و نوکران بیگانه ان.


 
ایران احتیاج به شاه الله هان نوکر یا خر خمینی پرستان حزب الله ندارد.
«مرحم زخم  ایران و ایرانیان ازادی است»


Manoucher Avaznia

کاشف السلطنه ی گرامی؛

Manoucher Avaznia


خانم روستا، درست است که در فرنگستان درد بیسوادی بر بنده سایه افکنده ولی هر کس مروری دوهفته ای بر رژیم  رضاخان سوادکوهی داشته باشد میتواند به روشنی در یابد چیزهایی که در وجیزه خانم نوش آفرین آمده است معتبر و درستند بجز مواردی که ذکر کردم. سلسله مراتب وقوع حوادث هم به همان نحو در زمان پهلوی به فرموده در مدارس به دانش آموزان درس داده می شد.  حالا بگذریم که بنده به اقتضای تحصیل واینکه در زمان پهلوی بزرگ شده ام پیوسته با  خاندان جلیله سر و کار داشته ام و بیشتر از وزن حضرت علیه در زمان خود شاه درباره خاندان جلیل کتاب خوانده بودم.  جای شما خالی که ببینید در زمان دبیرستان در باره بیسوادی رضاخان و چیزهایی مانند آن معلمان تاریخ را می پیچاندم.  ممنون که به من نشان دادی به این اسناد می توان از طریق رایانه دست یافت.  بنده نیازی هم به یک صفحه ونیم سند مرکزاسناد جمهوری اسلامی ندارم که برمبنای آن در باره رضاخان و امثلهم داوری کنم.  چرندیات آریا مهری درباره ی حمایت های غیبی در مأموریت برای وطنم موجد است. و کسی هم از من طلب گواهی ننموده بود که بنده به پشتیبانی بر خیزم که سرکار کشف بفرمایید و  اعلامیه صادر بفرمایید. از چهره ی همایونی وحشت نکن. مثل بنده شما هم فیضش را ببر وکتابهایش رابخوان.  من هم مأموریت را خوانده ام و هم پاسخ به تاریخ را. انقلاب سفید و بسوی تمدن بزرگ را هم اگر گیر بیاورم خواهم خواند. کتابهای اشرف و فرح را هم خوانده ام. تازه مگر هر چیز که از آن مرکز اسناد بیاید بی اعتباراست؟  هنوزهم خدمت سرکار عرض می کنم که نوشته ی خانم نوش آفرین معتبراست.  برای راحتی خاطرمبارک یادآور می شود که دههاخاطرات و مصاحبه و گزارش و کتب تاریخی منتشر شده که بر همان اسخوانبندی کرونولوژیکی استوارند.  حضرت علیه هم مانند بنده و دیگران با صدای بلند از خانم نوش آفرین می خواستید منبع کارش را مشخص کند و به ایشان فرصت پاسخگویی می دادید.     

 


Souri

Out of fairness, look what I wrote here

by Souri on

"این خانم هم زحمت بیخودی کشیده، خوب حالا دلش رو خوش کرده که بیاد راجع به رضا خان اینطوری صحبت کنه، و دق و دلیش رو خالی‌ کنه، ولی‌ باور کنید که هیچ کس الان واسش مهم نیست که رضا خان کی‌ بوده و از کجا اومده بوده.
در واقع دعوای شما و  اینها در حال حاضر حکایت ملا نصرالدین و لحاف ملاست
"


default

Re: Souri

by Anonymous1a (not verified) on

I agree with you. But what you said applies to this article too.

If as you said, reza shah, mohamad reza shah are dead and as we say in farsi, haft kafan poosidan, and reza II is irrelevant, then why all the BS, such as this one, spewed at this family?

Is it an uncontrollable complex/hatred, or is it something else?

Out of fairness, we should complain at both sides of this issue, not just one.


Fish Here

Uncooth

by Fish Here on

It seems some brand new users cannot even bring themselves to respect the publisher of the very site they are using to voice their opinions!

And it seems that some other users think they have discovered a niche in which they can be contrary and obnoxious to everyone in every single post and somehow bring themselves recognition and respect this way! 

There is a difference between being critical and being pacheh var maleedeh, I'd just like to point out.

These users should know that by now as readers we are able to identify all the characteristics of an internet troll.  Be as obnoxious as you want to be.  This site might be bi dar o darvazeh, but its users are not nearly as gullible as you think them to be!

Uncooth is uncooth no matter how hard he or she tries to appear as an educated and literate individual.  Manners, on principle, are a pretty good thing to have!


Souri

مرسی‌ خانم، در ضمن یک سوال خارج از دستور

Souri


خانم روستا، شما که سلطنت طلب هستید، حتما این برنامهٔ اقای سکویی رو در تلویزیون آریامهر نگاه میکردید؟

خانم این برنامه عاقبت چی‌ شد؟ این آقا کجا رفت؟ اینهمه دستک و تنبک که
راه انداخته بودند و اون همه فحش هایی که به همه (به همه) میدادند، عاقبت
به کجا کشید؟

باور کنید که من، اغلب واسه خنده هم که شده این برنامه رو نگاه می‌کردم.

در آخرین برنامه ها، در حالی‌ که هنوز عکس رضا پهلوی بالای سر این دکتر
سکویی بود و پرچم شیر و خورشید هم همه جا این ور اون ور پر بود، این آقا
شروع کرد از رضا پهلوی انتقاد کردن،  که چرا نمیاد هیچ اقدامی بکنه؟ چرا
نمیاد از ما که سلطنت طلب هستیم پشتیبانی بکنه و اعلام سلطنت بکنه؟ چرا
فرح پهلوی،رفته تو فیلم یک دختری بازی کرده که همه میدونند
کمونیسته؟....الله و بلله

یک خانمی که گویا سلطنت طلب دو آتیشه بود به دکتر سکویی تلفن زد و
پرسید: آیا اقای رضا پهلوی میدونن که شما دارید این حرف‌ها را میزنید و
آیا اصولا ایشون اصلا با حرف‌ها و ایدئولوژی شما موافق هستند و آیا شما
رو تایید میکنند؟

و دکتر سکویی که همیشه هم خیلی‌ عصبانیه در جواب گفت: نکنه خانم، تائید
نکنه، اصلا ما به ایشون کاری نداریم، ما برای عقیده خودمون داریم میجنگیم،
ایشون میخواد موافق باشه، میخواد نباشه!!!

حالا منم سوالم از شما همینه خانوم روستا، حالا که صاب الله رفته، شما دارین واسه چی‌ و واسه کی‌ میجنگین؟

(پی‌ اس پائین صفحه: اون برنامه دکتر سکویی و تلویزیون آریامهر دیگه
الان یکی‌ دو  ماهیه که تعطیل شده و دکون ایشون هم بسته شده....شمام فکر
خودتون باشید. ببینید اصلا هدفتون چیه و سعی‌ کنید که به آینده بنگرید،
وگرنه گذشته سالهاست که مرده)


Farah Rusta

Since you asked politely ...

by Farah Rusta on

you are dignified with a reply:

 

//us.macmillan.com/iranandtheriseoftherezasha...

 

FR


Souri

خانم روستا

Souri


شما هم اگر منابع و مدارک محکمی دارید که خلاف
نوشته‌های زیر رو ثابت میکنه، لطفا رو کنید. خانم جان اینکه دیگه نیاز به
عصبانیت و فحاشی به این اون نداره که خانم عزیز.

اولا که این بابا سالهاست که مرده و پسرش هم مرده و نوه ش هم که الان
زنده هست در صحنهٔ سیاسی ایران کاره ی نیست. خانم روستا، من میدونم که شما
به این اشخاص احترام میگذارید ولی‌ باور کنید که اصل و نصب آقای رضا خان،
دیگه الان برای ایرانی‌ها امروز هیچ فرقی‌ نمیکنه.

این خانم هم زحمت بیخودی کشیده، خوب حالا دلش رو خوش کرده که بیاد راجع
به رضا خان اینطوری صحبت کنه، و دق و دلیش رو خالی‌ کنه، ولی‌ باور کنید
که هیچ کس الان واسش مهم نیست که رضا خان کی‌ بوده و از کجا اومده بوده.
در واقع دعوای شما و  اینها در حال حاضر حکایت مولا نصرالدین و لحاف ملاست.

شنیدین که میگن : دعوا سر لحاف ملا بوده؟


Farah Rusta

متقلب و اینقدر ناشی‌؟

Farah Rusta


از روباه پرسیدن شاهدت کیه گفت دمم. حالا اینجا هم مگر استاد عوضی‌ نیا صحه بر نوشتجات نوش آفرین خانم بگذارند!

این متقلب ناشی‌ حتی نکرده جملات کپی شده را قدری پس و پیش کند. برای
مثال جمله ذیل را در گوگل فارسی‌ جستجو کنید تا از منبع دزدی شده نوش
آفرین اطلاع حاصل فرمایید:

متفقین در ورود به ایران ،‌حضور پرشمار و چشمگیر آلمانی‌ها در کشور بود

//www.irdc.ir/fa/calendar/135/default.aspx

مرکز اسناد انقلاب اسلامی

استاد عوضی نیا دست شما بد طوری رو شد جناب!


Manoucher Avaznia

البته در

Manoucher Avaznia


اینکه کار معتبریست؛ بجز تکه ای که نویسنده خودش را حضور می دهد، تردیدی وجود ندارد؛ ولی منابع را معمولا در پایان مفاله می آورند.  شاید نوش آفرین به پایان مقاله نرسیده است.  در هر صورت،  تقاضای نظر دهنده گان معتبر است.


capt_ayhab

Ms. Noosh Afarin

by capt_ayhab on

This is an interesting article however as JJ and Souri jun have mentioned, you need to produce your resources. You references will give credibility to the article.

Kindly list your references and resources for further reading.

Regards

-YT


Souri

Plus........

by Souri on

We don't know who you are, so it's not easy to trust what you say here.

But we may know your sources and then we decide if we want to trust them or not! You brought a work here, so you must be the first one who respect the time and the contribution of the researchers and also your time and your own contribution.

If this is not so important to you, how would you expect this work, to have a value and credit in the eye of the readers?


Jahanshah Javid

Plagiarism

by Jahanshah Javid on

The people who wrote the original text spent a long time researching and writing about this history. You don't think they deserve credit when you take their work and present it as your own?


Noosh Afarin

  تاریخ

Noosh Afarin


 

 تاریخ ایران احتیاج به منبع مشخصی نداره. و در سترس خیلی ها هست. این گذشته که قسمتی از اکتشافات کسی نیست که مبدأ ثبت را تقدیم کنم.

 

ایران احتیاج به شاه الله هان نوکر یا خر خمینی پرستان حزب الله ندارد.

«مرحم زخم ایران و ایرانیان ازادی است»


Jahanshah Javid

Sources?

by Jahanshah Javid on

It appears that this piece is not original and largely taken from other sources. Please list them.