دیدم

nilofar
by nilofar
10-Apr-2008
 

دیشب تمام شب
می رقصیدم
با مردی به دار آویخته

تاب می خورد پاهایش
درتاب دامنم
روی شانه ام سرش نهاده به لطافت
می خواندم آخرین زمزمه هایش را
درحلقه دستهایش بالایم می برد 
   تا چلچراغها، روی هوا که دور می زدیم
دور نسیم موسیقی 

تنها هنگام که گم کردم پیش از سحر

 آوازش را، بر گلویش
زیر چینهای یقه اش، سپید
دیدم
بوسه کبود بدرود را.

پس لغزیدم
افتادم، اما اومیان چینهای والس
روی پاشنه های شفافش
هنوز می چرخید.


Share/Save/Bookmark

Recently by nilofarCommentsDate
پاهایم به زمین نمی رسد
1
Apr 10, 2008
نمی دانم
5
Apr 06, 2008
Alive
9
Apr 01, 2008
more from nilofar