آفتاب آمده است


Share/Save/Bookmark

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
21-Oct-2008
 

صبح تابستان باز

از افق تا به افق گسترده ست.

 آسمان سرشار است.

چاشتگاهی نگران استاده است.

با لب بسته باد

نرم نرمک گوید:

بیکران آمده است

بامدادی خسته

و امیدی نومید

و سیاوش در سوگ

و فروغی بی رنگ

و نبرد سهراب:

با بهار آمده و

با زمستان رفته.

 

هر یک از زاویه ای می نگریست

بر گیاهان سبز؛

"سایه های بی لک"

و بلندای سپهر؛

خلق و خوی مردم.

 

هر کس از زاویه ای سایه آن عنقا دید؛

دام خامی گسترد.

هر کس از روزنه ای گوش بدان آوا داد.

 

فصل تابستان است.

گل به مهمانی باران و گیاه آمده است؛

و دم تند جوانی جاریست

در تن و جان و رگ ثانیه ها.

 

آفتاب آمده است.

از لب بام چمن می گوید:

بی گمان می آید

بامدادی پویان

و امیدی سرشار

و سیاوش خندان

و فروغی روشن؛

سایه هایی بیدار.

 

زندگی را باری

در رگ گرم زمان باید یافت.

 

آفتاب آمده است.

خامه ای بر گیرید.

کاغذی وام کنید.

چند گامی به شاباش مبارک قدمش رنجه کنید.

 

تاستان 1387

اتاوا

 


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
Manoucher Avaznia

Souri Jaan;

by Manoucher Avaznia on

I wish you the warmth of joy in this: "Naajavaanmardaaneh Sarmaay'e Zemestaanee".


Manoucher Avaznia

Aarash Jaan;

by Manoucher Avaznia on

Thank you.  My warm wishes for you as well.


Souri

Thank you

by Souri on

Beautiful and warming, as always. Even in this  " najavanmardaneh sarmaaye sakht" your poem brings a ray of hope and joy to us.


Arash Monzavi-Kia

Just lovely

by Arash Monzavi-Kia on

Dear Manucher, 

Thanks for this ray of sun shine from the now almost forgotten summer. Hope that it will always be warm and bright in your heart. 

Arash M-K