زبان سحر

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
09-Jun-2008
 

با زبان سحر اندر گوش من

قصه گوید بر هُش و بیهوش من

یار من در یاد  آوردی مرا

جام لبریزی که دادی دوش من

بعد از آن باگوشۀ چشمان خود

پاک بردی از دماغم هوش من.

خوش پیامی بر دل جان خواندمی

از لب استاد دُردی نوش من.

همرهان؛ یاد از جوانی آیدم

یادگار آتش خاموش من

شحنه های دهر را آگه کنید:

لاله زاری خفته در آغوش من

من به راه عشق جان افشان کنم

پس کجا شد شمر جوشن پوش من؟

دامن صحرا زحلّاجان پراست

تشنگان شرب نوشا نوش من.

چهریا؛ دودت برون ناید دگر

چون خُم افتاده ای از جوش من.

 

دهم جولای 2005

اتاوا


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia