احوالجو

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
06-Sep-2009
 

سالها از دلربایی پرس و جویی داشتیم

زآفتاب صبح رویش آرزویی داشتیم

تا که از نوش دهانش قطره ای طالان کنیم

حلقه ای در گوش جان؛ درکف سبویی داشتیم

در امید طرفه حظی از جناب آن لطیف

قلب و گوش و دیده را هر لحظه سویی داشتیم

زاری مرغ چمن دیدیم در محراب عشق

کاش، گفتیم، ما گل خوش رنگ و بویی داشتیم

شایدش بینیم سرایی در تک یک کوچه باغ

گاه و بیگه اوبه ای در کوه و کویی داشتیم

آفتابا؛ بی محابا بر سرخاکم بتاب

تا بدانندم جهان احوالجویی داشیم

خوش شنیدم واژه ای دلکش که آن دلدار گفت:

از زبان خار و خارا گفتگویی داشتیم.

چهریا؛ اندیشۀ نامت نباشد همچو تو

در میان شهروندان آبرویی داشتیم.

 

شانزدهم شهریور 1388

اتاوا

 

 


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia