روشنای بامداد

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
28-Jun-2009
 

ماه روح انگیز من چون نقره بارد بر زمین،

با فسونش می کند نخجیر یکصد کیش و دین.

چون که پنهان می کند در پرده روی روشنش،

صورت گیتی شود از هجرتش تار و حزین.

رنگ و رخ افسرده بودیم روزگارانی دراز

پرتو یاری عطا فرموده شوقی آتشین.

شب-شهابی که چنین استاره-جویان خیره کرد،

عقل و دل را می رباید، جان من؛ خوشترازین.

تیزتاز من که حال شهریاران زار از اوست،

بین چه افتاده خرامد چون رفیقی راستین.

سینه چاکان بلای عشق جانانیم، هان،

جز وصالش آرزو هرگز نداریم؛ نازنین.

بر سر ذوق آمده است ،چهری؛ صبا از نظم تو

روشنای بامداد دادت هزاران آفرین.

 

هشتم تیرماه 1388

اتاوا


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
Manoucher Avaznia

ایراندخت گرامی؛

Manoucher Avaznia


سپاس.


IRANdokht

برسر ذوق آمده است ،چهری؛

IRANdokht


بسیار عالی‌ بود

مرسی‌