برون از پرده

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
28-May-2009
 

بامدادا؛ رخ نما تا روی زیبا بینمت

چون رخ خورشید و مه رند و فریبا بینمت

قامت افرازی نما بر دشت و بر پهنای کوه

تا میان سنبلستان راست بالا بینمت

پرتوی سیمین فشان بر دامن دیجور من

تا درون سینه ام چون مه پریسا بینمت

گفته بودندم جهان یک جلوه از دندان اوست

تا بن دندان ازین رو عالم آرا بینمت

ذره ها تا کهکشان بی تاب لبخند تو اند

جمله شیدای تواند آنسان که شیدا بینمت 

آفتاب آمد ز مشرق؛ آینه، آن سو نگر

تا زلال روشنی بی گَرد رؤیا بینمت

ای خنک آن دم که چهری از میانه ورجَهَد

تا برون از پرده ی خود نیک و یکتا بینمت.

 

راست بالا : سرو   

هفتم خردادماه 1388

اتاوا

 


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
Manoucher Avaznia

مهمان گرانمایه؛

Manoucher Avaznia


تا قطره ای از این شراب؛ در هم بریزد خواب و تاب؛

تا سرسرای عشق ناب؛ هرگز نه مهمانانه شو 

 

سپاس


Manoucher Avaznia

البرز جان؛

Manoucher Avaznia


البرز در ایرانم رود؛ آرش از آن آنجا دود؛

تا تیر آرش افکنی؛ شیدای آن کاشانه شو

 

سپاس


Manoucher Avaznia

هان ای شراب سرخ

Manoucher Avaznia


هان ای شراب سرخ ناب؛ از روی یارم رخ متاب؛

در سلک درویشان در آ؛ در خانه اش دزدانه شو

 

سپاس


Manoucher Avaznia

ابی جان؛

Manoucher Avaznia


چهری اگر جان می کَنی؛ گر دم ز جانان می زنی؛

پیکار تو پیروز باد؛ از خویش و تن بیگانه شو

گر ققنسی اخگرنگر؛ سیمرغی ار سودا به سر؛

در جستجوی قاف شو؛ ای جان من، افسانه شو

اسقندیار رویین تن است؛ گر رستمت شیراوژن است؛

سهراب یل پیر تو شد؛ در رزم بیباکانه شو

دریا و گردابش ببین؛  یار و می نابش ببین؛

درکش دو سه جامی و پس؛ در موج بیصبرانه شو

 

سپاس


Mehman

عارفا! چهری!

Mehman


 

عارفا وصفی کنی از شور عشق

در عجب مانم ز پیچ و تاب عشق

هفت شهر عشق را دانی ز بر

ای تو شیدا از فراوانی عشق


Manoucher Avaznia

ایراندخت عزیز؛

Manoucher Avaznia


نه درشتیهای ره ازخاطرم روبد ترا

چون که در خار ره و الفاظ زیبا بینمت

 

سپاس


Manoucher Avaznia

مهرناز گرامی؛

Manoucher Avaznia


گرچه ام همراه باشد دیده نا بینا کنون

همره شب می روم تا صبح فردا بینمت 

 

سپاس


alborz

ممنون از توضیحی که دادی، منوچهر جان!

alborz


 

و همونطوری که همه گفتن خوشا بحال شما!

البرز


Red Wine

...

by Red Wine on

چند بار شعر را خواندم و هر بار بیشتر از قبل لذت بردم ...

این شعر را میشود حتا در دستگاه دشتی خواند و لذت برد ...

واقعا سپاسگزارم و به سلامتی‌ شما لب تر خواهم کرد و شرابی‌ خواهم خورد ...

 یا حق !

 


ebi amirhosseini

منوچهر جان

ebi amirhosseini


 

حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو

و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو

هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن

وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو

 

Ebi aka Haaji


IRANdokht

Jaleh said it best!

by IRANdokht on

khosh behaletoon Manoucher jan

What a beautiful poem. 

Thank you

IRANdokht


MEHRNAZ SHAHABI

منوچهر عزیز

MEHRNAZ SHAHABI



قامت افرازی نما بر دشت و بر پهنای کوه

تا میان سنبلستان راست بالا بینمت

با سپاس فراوان دوست عزیز

 

ژاله جان سلام! 


Manoucher Avaznia

ژاله جان؛

Manoucher Avaznia


سپاس از لطف شما


Manoucher Avaznia

Souri Jaan;

by Manoucher Avaznia on

دیجور : تاریکی

دامن دیجور : پهنه ی تاریک 

سپاس


Jaleho

منوچهر عزیز،

Jaleho


 

 

ما با کپی‌ کردن حافظ و سعدی و مولانا حال می‌کنیم، شما از حال آنها الهام گرفته و میرین باهاشون حرف میزنید! خوش به حال شما.

 

در ضمن، من شعر قشنگ قبلی‌ شما را تازه دیدم و یک کامنت در آن نوشتم، لطفا یک نگاهی‌ به آن بیندازید. مرسی‌.

 

 

 

//iranian.com/main/blog/manoucher-avaznia-163#comment-179148


Souri

Very beautiful poem

by Souri on

I loved that one Manouchehr jan. Again, one beautiful poem. It is great to wake up in the morning and reading such a great velvety poem!

Thanks for posting this.

PS: What means "Daman dijour" ? 


Manoucher Avaznia

البرز جان؛

Manoucher Avaznia


این حالات تحت کنترل من نیست. گاهی در این حالات است که دنیای بیکرانی در چکامه های حافظ یا مولوی می بینم.  در حالیکه در حالات عادی تنها آنها را با آهنگ شعری می خوانم و تلاش می کنم درک معقولی از آنها داشته باشم.  این  شعر در لحظه ای پیش آمد که آرزوی فنا در ذات احدیت و نیل به آرامشی مطلق در من زبانه کشید و حس کردم که خود حجاب خویشم و پرده دار و شحنه نیز؛ و باید گام بر دوش گذارم و زلال سیمابی زایش پرتوی درونی را به تماشا بنشینم. 

دیگر نمی دانم.

سپاس


alborz

منوچهر جان، بسیار زیبا و عرفانی!

alborz


اگه می‌شه میتونی‌ توضیح بدی که چی‌ شد که این شعر را نوشتی؟

ممنونم،

البرز