روزهایی بس سپید

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
04-Jan-2009
 

مژده ای دل کآفتاب اینک رسید 

از ستیغ رأس مارون بر دمید

از شعاع روشن انوار او

بردمیده بر جهان صبحی سپید

دامن آن ظلمت دژخوی را

با صلای روشنایی در درید.

روزگار یأس و حرمان در گذشت

از زمین روییده گلهای امید.

روزهای شادمانی می رسد

گرچه بر خاک اوفتاده صد شهید

گرچه سفاک است و خونریز این عدو

ناتوان افتاده اینک این پلید.

در ازای مشت خنجر می خورد

دم به دم از دست این خلق رشید.

خلق رادی گشته اینک سر بلند

پیش روی احمد آمد روسپید.

چون که روز فتح از ره در رسد

سجده کن بر رب سبحان حمید.

از قبال لطف آن بالا بلند

چشم دشمن تلختر روزی ندید.

کز شکوه و هیبت آورد او

خصم دون می لرزدهمچون برگ بید. 

سست بنیان گشته بیت العنکبوت

کو نمودی یک زمان سدّی سدید.

کی توانی کرد اشمار ای پسر

کارسازیهای استاد مجید؟

 

2006

اتاوا

 


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
Manoucher Avaznia

پرتوان بادا

Manoucher Avaznia


پرتوان بادا چنین خلق خدا

بامداد نصر او فرخنده عید.

اینهمه از مهر توحید آمده

ورنه روزی اینچنین هرگز که دید.

عسکر خون و قبیله رخت بست

لشکر ایمان روشن در رسید.

پرده های جهل و ظلمت پاره شد

شد جهان روشن ز خلاق وحید.

از پی سلاخیی خصم جهول

مردم اینک یکدلی را برگزید.

از پی آورد این رزم آوران

روزها خواهد رسیدن بس سپید.


default

سوری جان

ابوالفضل معزی (not verified)


انگار که خار غربت هنوز به چشمت ننشسته است و امیدوارم هیچ وقت ننشیند. منوچهر خوب می گوید و همیشه به جا.من هم دلم گرفته بود که گله کردم. قصدم شکستن جام کسی نبود. امیدوارم منوچهر از من به دل نگیرد. هر چه باشد، آواره باید قدر آواره را بداند. دم همه شما ها گرم. به امید تمام شدن زمستان .


Souri

Dear Abolfazl

by Souri on

I'm also sad as well. I know how you feel. We are desperate. But I believe Manouchehr is pointing to the force of a nation who is now standing up against the oppressor. We hope this would lead to the victory. It's as to say :

be sarnegounie shab

konoon setareh damid....


default

کدام بهار؟ کدام روز سپید؟

ابوالفضل معزی (not verified)


دوستان خوش سخن لطفا بروید پنجره را باز کنید و ببینید که نه بهاری در کار است و نه روز سپیدی در انتظارمان. منوچهر جان مثل همیشه خوش گفتی و چه آرام بر دلم می نشیند ولی تقویم را اشتباهی باز کردی. بگذار برایت نشانه های زمستان را بگویم: غزه در آتش می سوزد....زندان ها پر از آبرومندان است...در باغ عسل و شیر کودکان گرسنه می خوابند....حرف از گلو نیامده بیرون خفه می شود....بخار روی شیشه پنجره هم دیگر از سرما نیست...آه بی کسان است....یکی دیگر بنویس منوچهر جان.دستت طلا!


ebi amirhosseini

منوچهر جان

ebi amirhosseini


باز به پا کرد نوبهار، سرادق

بلبل آمد خطیب و قمری ناطق

طبل زد از نیمروز لشکر نوروز

وز حد مغرب گرفت تا حد مشرق

لشکر دی شد به کوهسار شمالی

بست به هر مرز برف راه مضایق

رعد فرو کوفت کوس و ابر ز بالا

بر سر دشمن ز برق ریخت صواعق

غنچه بخندد به گونه‌ی لب عذرا

ابر بگرید به سان دیده‌ی وامق

سنگدلی بین که چهر درهم معشوق

باز نگردد مگر ز گریه‌ی عاشق

از می فکرت بساز جام خرد پر

جام خرد پر نگردد از می رایق

هرکه سحرخیز گشت و فکر کننده

راحت مخلوق جست و رحمت خالق

چون گل خندان، پگاه، روی فرو شوی

جانب حق روی کن به نیت صادق

غنچه صفت پرده‌ی خمود فرو در

یکسره آزاد شو ز قید علایق

خیز که گل روی خود به ژاله فروشست

تا که نماز آورد به رب مشارق

خیز که مرغ سحر سرود سراید

همچو من اندر مدیح جعفر صادق

حجت یزدان که دست علم قدیمش

دین هدی را نطاق بست ز منطق

راهبر مؤمنان به درک مسائل

پیشرو عارفان به کشف حقایق

جام علومش جهان‌نمای ضمایر

ناخن فکرش گره‌گشای دقایق

از پی او رو، که اوست هادی امت

گفته‌ی او خوان، که اوست ناصح مشفق

راه به دارالشفای دانش او جوی

کوست طبیبی به هر معالجه حاذق

ای خلف مرتضی و سبط پیمبر!

جور کشیدی بسی ز خصم منافق

خون به دلت کرد روزگار جفاکیش

تا تن پاکت به قبر گشت ملاصق

پرتو مهرت مباد دور ز دلها

سایه‌ی لطفت مباد کم ز مفارق

مدح تو گفتن بهار راست نکوتر

تا شنود مدح مردم متملق

کیش تو جویم مدام و راه تو پویم

تا ز تن خسته روح گردد زاهق

بر پدر و مادرم ز لطف کرم کن

گر صلتی دارد این قصیده‌ی رایق

چشم من از مهر برگشای و نگه دار

گوهر ایمان من ز پنجه‌ی سارق

 

بهار

 

 

Ebi aka Haaji