فکر حادثه


Share/Save/Bookmark

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
09-Dec-2008
 

الا ای خفته ی پویان که می جویی گذرگاهی بسوی بامداد نقره فام روشن فردا؛

سلامی برتو و بر راه تار پر خم و پر پیج.

توانت بیش.

سلام و پرشسی از چونیی احوال رهپویان این وادی.

 

چه می دانی ز حال و روزگار رهسپارانی که نستوهند

ز رنج راه و ناپیدایی آن خانه ی آرام؟

ترا از روشنای آن سحرخیزان بیداری

چه حاصل آمداست امشب؟

برین دیواره ی سنگیّ بی روزن

چه می سایی کنون این دستهای گرم؟

چه می جویی ازین شبهای بی ساحل؟

ازین سرمای فکرت سوز بی حاصل؟

چراغ راه پنهان است.

و نجوایی دگر در خون سرد این بیابان است.

 

دگر آن کاروان رفته است.

آنچه برجا مانده است میراث جاویدان

صدای تکنواز زنگ لوک کاروانسالار بیدار است

به پژواکی میان پرده های دور یک خنیا.

لرزش این تن از آن خوش نغمه ی دور است.

 

کنون استاد راهی بایدت غمخوار.

نگاه مهربان کوکبی می بایدت رهیاب.

کنونت گرمی یک باده باید تا کند بی تاب.

هلا در فکر پاپوش و عصا و توشه ی ره باش.

هلا فانوس راهی بر گزین سوزان.

هلا فکر دلیرحادثت فرمای.

 

هیجدهم آذرماه 1387

اتاوا


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
Manoucher Avaznia

Souri Jaan;

by Manoucher Avaznia on

Thank you for the comment.  Please, send it to anyone you like. 

Sepaas


Souri

another chakaameh

by Souri on

As Jaleho rightfully said. this is another fantastic daily dose of beautiful poetry. As Abaramard said, you have absolute control over weight and rhymes...what can I say more ? I am amazed by its meaning too.

If I may, I would like to offer this poem to Samsam as a gift :-)

 


Manoucher Avaznia

ابوالفضل جان؛

Manoucher Avaznia


اگر می نالی از این غربت سوهانی و بیدادگر امروز؛

وگر خواهی بخوانی نغمه ی آوارگیها را؛

اگر داد سخن از ناتوانی می دهی اینسان؛

نشان زندگانی می نمایی دوست.

نشان هستی پیکارگر اینجا ست

نهان در کنه گفتارت.


default

دمت گرم و سرت شاد

ابوالفضل معزی (not verified)


منوچهر جان: در غربتی که مثل سوهان تا استخوان را می خراشد، خواندن شعرهایت مثل مرهم است. بازهم بگویم که دستت طلا و دمت گرم. خسته نباشی عزیز جان. برای آنهایی که می خواهند بگویند ولی عاجزند، نوای خوشی داری. بخوان به اسم غربت. بخوان به اسم آوارگی!


Manoucher Avaznia

Abarmard Jaan;

by Manoucher Avaznia on

Thank you for the comment. Certainly I will let frieds know.


Abarmard

beautiful

by Abarmard on

I also thought of Akhavan. You have absolute control over the weight and rhymes. It's just great. Let me know when your book is out.

Thanks


Manoucher Avaznia

Jaleho Jaan;

by Manoucher Avaznia on

سلام گرم من بر تو.

دلت شاد و توانت بیش.

ذهن تو بیدار و دوراندیش.


Jaleho

Thanks Manoucher

by Jaleho on

For another FANTASTIC daily dose of beautiful poetry.

This one was reminiscent of Akhavan Sales, your hamshahri.

ravnat garm va delat shad.