مجموعه ی زیر افزون بر فرش ، واژه های قالی و قالیچه را نیز در بر می گیرد
ز تخت و ز خرگاه و پرده سرای
ز فرش و ز آلات و از چارپای : فردوسی
بگسترد فرشی ، ز دیبای چین
که گفتی مگر آسمان شد زمین : فردوسی
در منزل غم فکنده مفرش ماییم / وز آب دو چشم دل پر آتش ماییم
عالم چو ستم کند ستمکش ماییم/دست خوش روزگار ناخوش ماییم
رودکی
فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگسترد
دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات را در مهد زمین بپرورد
دیباچه ی گلستان : سعدی
فضل خدای را که تواند شمار کرد؟
یا کیست آنکه شکر یکی از هزار کرد؟
آن صانع قدیم که بر فرش کائنات
چندین هزار صورت الوان نگار کرد
ترکیب آسمان و طلوع ستارگان
از بهر عبرت نظر هوشیار کرد
بحر آفرید و بر و درختان و آدمی
خورشید و ماه و انجم و لیل و نهار کرد
الوان نعمتی که نشاید سپاس گفت
اسباب راحتی که نشاید شمار کرد
آثار رحمتی که جهان سر به سر گرفت
احمال منتی که فلک زیر بار کرد
از چوب خشک میوه و در نی شکر نهاد
وز قطره دانهای درر شاهوار کرد
مسمار کوهسار به نطع زمین بدوخت
تا فرش خاک بر سر آب استوار کرد : سعدی
گر آزاده ای بر زمین خسب و بس
مشو بهر قالی زمین بوس کس : سعدی
پار از ره اندرآمد چون مفلسی غریب
بی فرش و بی تجمل و بی رنگ و بی نگار : فرخی سیستانی
چو یزدان بگسترد فرش جلالت
تو اندر جهان فرش نیکی بگستر : ناصرخسرو
تنگ بر تنگ جامه دارم و فرش
بدره بر بدره سیم دارم و زر : مسعودسعد سلمان
بر سر آن بتان حورسرشت
فرش و تختی چو فرش و تخت بهشت : نظامی
فرش انداختند و تخت زدند
راه صبرم زدند و سخت زدند : نظامی
ای دل به ساز عرش اگر گوش می کنی
از ساکنان فرش فراموش می کنی
گر نای زهره بشنوی ای دل بگوش هوش
آفاق را به زمزمه مدهوش می کنی
چون زلف سایه پنجه درافکن به ماهتاب
گر خواب خود مشوش و مغشوش می کنی
عشق مجاز غنچه عشق حقیقت است
گل گوشکفته باش اگر بوش می کنی : شهریار
من با این اوضاع سازشی ندارم
یاد قالیچه ی حضرت سلیمان افتادم
اگر این قالیچه را داشتم ، روی آن می نشستم و در یک چشم به هم زدن
خودم را به آسمان پر ستاره ی خودمان می رساندم
این جا ستاره زیاد نیست ، من باید برگردم
زندگی من بدون ستاره و بوی اقاقیا چیزی کم دارد
سهراب سپهری
از میان جمع یاران من چه تک افتاده ام
قطره ی اشکم که از چشم فلک افتاده ام
هرجا باشم مهر وطن باهامه
عشق وطن همیشه تو صدامه
قالیچه ی حضرت سلیمان ، منو ببر به آسمان ایران
از اون بالا نگاش کنم ، محبوبمو صداش کنم
طفلی دلو شادش کنم ، از قفس آزادش کنم
بابک راد منش
قطعه ی زیبا ی زیر از شاعره ی انگلیسی زبان "خانم کارد ول" است که ایشان آنرا احتمالا بر اساس افسانه ی قالیچه ی حضرت سلیمان سرود ه اند
Come with me and take my hand, upon this carpet ride
Ascending to the skies above and on the breezes glide
Peace is what we need to find, no cities filled with noise
Laughter is the sound we’ll hear of happy girls and boys
Through candy cotton clouds we fly until we spy the land
To listen to the ocean while toes wriggle in the sand
To touch down in a meadow green, upon a mountain slope
And run bare foot through grasses tall, fills the heart with hope
To float upon a river wide, fast flowing to the sea
Birds flying high above us, so beautiful and free
This carpet’s not a magic one, it’s there for all to use
It’s called your imagination, once tried, it cures the blues : Sue Cardwell
وطنم زنده بمونی وطنم/ وطنم تنها نمونی وطنم
کی میگه میشه فراموشت کرد؟/ با غم و غصه هم آغوشت کرد
تا که خون در رگ ما جاریست/ نام ایران به خدا باقیست
حرف ما بر لب ما صوت جمیع / وطنم یار تو مولای علی
وطنم تاج بزرگون خراسونت هست
قالی کرمونو کاشی صفاهونت هست
بوی گل توی نارنجستون شیرازت هست
تو دل ها خاطره ی رستم دستونت هست
وطنم نام تو باقی می مونه/ مثل کارون تو جاری می مونه
حسین سرفراز
زبانحال قالی کاشان :کاشان، نه، اهل گوشه ای از آن حوالی ام
یعنی که هم جنوبی ام و هم شمالی ام
در تار و پود خاطره های ام نشسته است
گرد و غبار کودکی و خردسالی ام
من مادری نداشتم اما شنیده ام
فرزند دست های زنان اهالی ام
کارم همین که نقش ترا صبح تا غروب
می بافم عاشقانه به " دار" خیالی ام
جای غذا به دست تو، پا خورده ام عزیز
پس طعم درد عشق شده خوب حالی ام
بر من لگد بزن که من آدم نه می شوم
تا با صدای پا ندهی گوشمالی ام
موها، نه ریشه ها، به تن ام راست می شود
چون می کند هوای تو، حالی به حالی ام
اصلا به من نیامده عاشق شوم، به خند
امشب به سرنوشت من و خوش خیالی ام
روزی به روی "دار" به دنیا چو آمدی
عمری به گوش خویش بخوانی، که قالی ام ...
لاله ایرانی
کاش می شد ، روزگارا ن ، شاد بود / یا که انسان ، همچنان آزاد بود
یا ستمگر ، سنگر قا نون نداشت / وين جها ن ،کا نون عدل و د اد بود
کا ش می شد ، طعم سر خ عشق را/از لبا ن گر م معشو قی چشید
یا د ر آ غوش صبا ، با یک نسیم/سوی گل ها ی شقا یق ، پر کشید
کا ش می شد زور قی سرگشته را / ازتلا طم های توفا ن در رها ند
با سلا مت تا کرا نه ، ره گشود/ وند ر آ نجا ، فرش شا دی گسترا ند
کا ش می شد ، نعره ی حلا ج را / کو کشید جا نا نه پای چو ب د ا ر
با ز پس می داد آ خر ، آ سما ن / آ ن ا ما نت ، ما ند ه د وش روزگا ر
کا ش می شد ، ا ین کهن فر خ د یا ر/ا یمن و آ سود ه ا ز بید ا د بود
وين جها ن ، کا نون عدل و داد بود/کا ش می شد روزگا را ن ، شا د بود
دکتر منوچهر سعادت نوری
برگرفته از مجموعه سروده های زنجیرها
xxx
Recently by M. Saadat Noury | Comments | Date |
---|---|---|
برای نسرین ستوده : در زنجیری از سرودهها | 11 | Dec 01, 2012 |
ای دوست : در زنجیر اشاره | 1 | Dec 01, 2012 |
آفریدگار | 7 | Nov 04, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Dear "All-Iranians"
by M. Saadat Noury on Fri Jan 28, 2011 11:50 AM PSTThank you for the poem; please accept this in return:
//fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%A7%D9%84%DB%8C
Dear Anahid
by M. Saadat Noury on Fri Jan 28, 2011 11:47 AM PSTThank you for your very kind comment; please accept this in return
فرشی فکنده دشت پر از نقش آفرین
تاجی نهاده باغ پر از در افتخار
عمعق بخارایی
A figurative-literary piece of "Farsh"
by All-Iranians on Fri Jan 28, 2011 10:44 AM PSTدر عرش و فرش ، شادی و شور و شعف بپاست
با ر سفر به بسته غم و را هی فنا ست
در عرش ، عرشیان همه در شور و شادی اند
جبریل ، شاد و شاکر و در حـمد و درثـناست
در فرش ، فرشیان همه شادان نشسته اند
بر منزلی که ساحل و سرچشمه ی بقاست
هر جا که بگذری سخن از شور و شادی است
هر سر که بنگری همه در سجده ی خداست
علی اسماعیلی
dear Ostaad Noury, thanks. I like figurative use of "farsh"
by Anahid Hojjati on Fri Jan 28, 2011 09:46 AM PSTDear Ostaad Saadat Noury, From your collection, I much prefer the ones where Farsh is used not in the literal sense of the word but figuratively. Yours is like that and few other ones. thanks for sharing.
درباره ی سلیمان و انگشتر و قالیچه ی او
M. Saadat NouryThu Jan 27, 2011 06:25 PM PST
١ - درباره ی حضرت سلیمان و انگشتر او نگاه کنید به این نوشتار
٢ - درباره ی قالیچه ی حضرت سلیمان نگاه کنید به این نامه
Dear Divaneh
by M. Saadat Noury on Thu Jan 27, 2011 12:17 PM PSTبا سپا س ، سروده ای ازفردوسی تقدیم می شود
درم دارد و گنج و دینار نیز
همان فرش دیبا و هرگونه چیز
فردوسی
بر مفرش خاک خفتگان میبینم
divanehThu Jan 27, 2011 11:09 AM PST
از این مجموعه دلکش و بخصوص شعر خود شما بسیار محظوظ شدیم دکتر جان. این هم یک رباعی از خیام.
بر مفرش خاک خفتگان میبینم
در زیرزمین نهفتگان میبینم
چندانکه به صحرای عدم مینگرم
ناآمدگان و رفتگان میبینم
(خیام)
Dear All-Iranians
by M. Saadat Noury on Thu Jan 27, 2011 09:59 AM PSTبا سپا س ، سروده ای از خا قا نی تقدیم می شود
جای و علفش نه زین کهن فرش
از خوشه ٔ چرخ و گوشه ٔ عرش .
خاقانی (تحفةالعراقین ، از فرهنگ فارسی معین )
Dear Mash Ghasem
by M. Saadat Noury on Thu Jan 27, 2011 09:57 AM PSTبا سپا س ، سروده ای از نظا می تقدیم می شود
شنیدم که بالای این سبز فرش
خروسی سپید است در زیر عرش
نظا می
لحظه هاي شاد با شعرم فرش شادي گسترت بودم
All-IraniansThu Jan 27, 2011 09:29 AM PST
لحظه هاي شاد با شعرم فرش شادي گسترت بودم
غم كه مي آمد سراغ تو ، شاعر چشم ترت بودم
تو كتاب هستي ام بودي ، داستان مستي ام بودي
بس كه خواندم جمله هايت را واژه واژه از برت كردم
آسمان تا آفتابي بود، شيشه گل خانه ات اما
آن زمان كه سنگ مي باريد، سقف بالاي سرت بودم
بس كه در اوقات بيداري، بود ديدار تو رويايم
خواب هم وقتي كه مي ديدم، باز هم دور و برت بودم
هديه ام گاهي به تو گل بود، حرف هايم گاه يك نامه
گاه لاي گيسويت پنهان، گاه لاي دفترت بودم
مهدي عابدي
قصهی دخترای ننه دریا
Mash GhasemThu Jan 27, 2011 08:22 AM PST
..................................................................................
دخترای ننهدریا! دلِمون سرد و سیاس
چِشِ امیدمون اول به خدا بعد به شماس.
اَزَتون پوستِ پیازی نمیخایم
خودِتون بسِمونین، بقچه جاهازی نمیخایم.
چادرِ یزدی و پاچین نداریم
زیرِ پامون حصیره، قالیچه و قارچین نداریم.
بذارین برکتِ جادوی شما
غم، بره گریهکنون، خونهی غم جابمونه...»دِهِ ویرونه رو آباد کنه
شبنمِ موی شما
جیگرِ تشنهمونو شاد کنه
شادی از بوی شما مَس شه همینجا بمونه
//www.shamlou.org/index.php?q=node/84