سروده هایی پیرامون واژه ی وصل


Share/Save/Bookmark

M. Saadat Noury
by M. Saadat Noury
12-Nov-2011
 

 

 

١
لب ، چه وجدانگیز دارد بوسه ای
یاد بود_ لحظه ی دیدار_ تو
لایه های لب پر از ذرات عشق
آرمان_ ذره ها ، رخسار_ تو
تا نمودی نوش من جام لبت
"وصلت" هر بوسه ، ایمانم گرفت
راحت عمر مرا دادی به باد
آتش_ عشقت ، همه جانم گرفت
دیدگان تو به وقت بوسه باز
وادی_ چشم تو منزلگاه عشق
سایه ی مژگان تو ،امواج مهر
تارک ابرو ، مسیر_ راه عشق
دولت_ بوسه ز تو پایندگی
گوهر لب ها، بلور آئینه هاست
روح و جان ، آذین ازین تابندگی
چشمه ی بوسه ، درون سینه هاست


٢
بشنیدن حرف _آری از تو
امید _ من و تبار_من شد
آن گفت _ قشنگ _آری_تو
آرام _ دل و قرار_من شد
مدهوش_تو ما ندم عاشقا نه
کاغوش_تو درکنا ر_من شد
آن "وصل"_ معطر _شبا نه
فصل _ خوش _ نو بها ر_من شد


٣
خوش درآنشب چه بوسه ها کرد یم
خیمه ی "وصل" را به پا کرد یم
تن ، در آغوش_ هم رها کرد یم
یکد گر را ، ز جا ن صدا کرد یم


٤
خواهم ترا به سینه بیفشا رم
سر را به را ه عشق تو بسپارم
پا در حریم "وصل" تو بگذ ا رم
آن پرده را ز فاصله بردارم


٥
روزی من از كرانه ی دريا ها
پر گيرم و به سو ی تو بازﺁيم
بر روی موج شادی فرداها
سرمست و خوش به كوی تو بازﺁيم
يك روز بامداد من آنجايم
مسحور عشق تست سرا پايم
آنجا در آسمان فرحنازی
خورشيدی از سرور برافروزی
يا صد هزار جلوه به پا سازی
بر من رسوم عشق بياموزی
آنجا دوباره چشم به هم دوزﻳﻡ
دل ها درون سينه ی ما لرزان
لب های تشنه را به هم آميزيم
دستان به دور گردن هم لغزان
پيمانه ی "وصال" بياشاميم
آغوش ِ هم، چه تنگ بیفشاریم
در اوج لذتيم و چه آراميم
وقتی كه نام هم به زبان آريم
تا عمر باقی است من آنجايم
مسحور "وصل" تست سراپايم


٦
چلچراغی ز سقف دل آ ویخت
با د ه ی عشق را به ساغر ریخت
درسرا پرد ه ی حریر "وصا ل"
جا ن ما را به عطرخویش آ میخت
 
دکتر منوچهر سعا دت نوری

مجموعه ی گل غنچه های پندار


Share/Save/Bookmark

more from M. Saadat Noury
 
M. Saadat Noury

دیوانه ی فرزانه

M. Saadat Noury


با سپاس و در پاسخ ، سروده ای از حافظ تقدیم حضور می شود

مکن از خواب بیدارم خدا را
که دارم خلوتی خوش با خیال اش
چرا حافظ چو می‌ترسیدی از هجر
نکردی شکر ایام وصال اش


divaneh

راحت عمر مرا دادی به باد

divaneh


درست می فرمایید استاد جان، راحتی و عاشقی با هم جور در نمی آید. با سپاس از این مجموعه زیبا.

دریغا عهد آسانی که مقدارش ندانستم
ندانی قدر وصل الا که درمانی به هجرانی

سعدی 


M. Saadat Noury

وصله ٔ ناجور

M. Saadat Noury


همه ی ایرانیان گرامی
با سپاس و در پاسخ وصله های شما ، سروده ای از عارف قزوینی  تقدیم می شود

همدم بیگانگان مباش و بپرهیز
عاقبت از جنس بد، ز وصله ٔ ناجور


All-Iranians

شعر هزارتا وصله ی ناجور

All-Iranians


نه كتيبه اي تراشيديم
و نه ستوني به زيرِ سقفِ  گذشته هايمان زديم
نه كشور گشايي كرديم
و نه به فكر زخم زبانِ غريبه ها بوديم
از سر هايمان مناره ميسازند و ما
به فكرِ "جدايي نادر از سيمينيم"
قهرمانان ما تكّه تكّه مي شوند و ما به فكر كادوي ولنتاينيم
"همتي" كو كه از پيچ و خم اين "دوران" گذر كنيم
ما بي هنرترين مردمان تاريخيم... شعر ی از : همت
//hamin.blogdoon.com/1390-01.aspx


All-Iranians

وصله

All-Iranians


تا که رختم به بر جامه بران خواهد بود
از پی وصله دو چشمم نگران خواهد بود.
نظام قاری


M. Saadat Noury

که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد

M. Saadat Noury


همه ی ایرانیان گرامی
با سپاس و در پاسخ ، سروده ای از سعدی تقدیم می شود

شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن
که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد
دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی
که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد
قدمی که برگرفتی به وفا و عهد یاران
اگر از بلا بترسی قدم مجاز باش باشد : سعدی


All-Iranians

تمنای وصال

All-Iranians



M. Saadat Noury

بوی وصال

M. Saadat Noury


همه ی ایرانیان گرامی
با سپاس و در پاسخ ، سروده ای از سعدی تقدیم می شود
این باد بهار بوستان است
یا بوی وصال دوستان است؟
دل می‌برد این خط نگارین
گویی خط روی دلستان است ... : سعدی


M. Saadat Noury

عید وصال

M. Saadat Noury


انگلوفیل گرامی
 با سپاس و در پاسخ ، سروده ای از مولوی در زمینه ی وصال تقدیم حضور می شود

ای خواجه نمی‌بینی این روز قیامت را
این یوسف خوبی را این خوش قد و قامت را
ای شیخ نمی‌بینی این گوهر شیخی را
این شعشعه نو را این جاه و جلالت را
ای میر نمی‌بینی این مملکت جان را
این روضه دولت را این تخت و سعادت را
این خوشدل و خوش دامن دیوانه تویی یا من
درکش قدحی با من بگذار ملامت را
ای ماه که در گردش هرگز نشوی لاغر
انوار جلال تو بدریده ضلالت را
چون آب روان دیدی بگذار تیمم را
چون عید وصال آمد بگذار ریاضت را
مولوی


All-Iranians

دولت وصل سعدی

All-Iranians


من که در هیچ مقامی نزدم خیمه انس
پیش تو رخت بیفکندم و دل بنهادم
دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ
یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم

 


anglophile

با اجازه جناب استاد نوری

anglophile


 

یک قطعه شعر ناب از مولوی تقدیم می‌‌گردد

 

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد

گمان مبر که مرا درد اين جهان باشد

براي من مگرياي و مگو دريغ دريغ

به دام ديو درفتي دريغ آن باشد

جنازم اگر چو بيني مگو فراق فراق

مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد

مرا بگور سپردي مگو وداع وداع

که گور پرده جمعيت جنان باشد

فرو شدن چو بديدي بر آمدن بنگر

غروب شمس و قمر را چرا زيان باشد

کدام دانه فرو رفت در زمين که نرست

چرا به دانه اي آشنايت اين گمان باشد

ترا چنان بنماييد که من به خاک شدم

به زير پاي من اين هفت آسمان باشد



 


M. Saadat Noury

در حریم وصال

M. Saadat Noury


همه ی ایرانیان گرامی
با سپاس و در پاسخ ، سروده ای از حافظ تقدیم می شود

من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد ... : حافظ


M. Saadat Noury

شب وصال و وصله ی دل

M. Saadat Noury


ناقد ادبی آگاه و ارجمند

با سپاس و در پاسخ ، سروده ای از شهریار در زمینه ی شب وصال و وصله ی دل تقدیم حضور می شود

مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد
تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد
نه بلای جان عاشق شب هجرتست تنها
که وصال هم بلای شب انتظار دارد
تو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانی
که شراب ناامیدی چقدر خمار دارد
نه به خود گرفته خسرو پی آهوان ار من
که کمند زلف شیرین هوس شکار دارد
مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کن
که هنوز وصله دل دو سه بخیه کار دارد ... : شهریار
//ganjoor.net/shahriar/gozidegh/sh38/


All-Iranians

تا کی به تمنای وصال تو یگانه

All-Iranians



Literary Critic

امید وصال

Literary Critic


به روی آب توان دید نقش روی تو را

 

لیک امید وصال تو نقش بر آب است

 

 

شاعر - پدرم