نامردمی ها و نامردی ها


Share/Save/Bookmark

M. Saadat Noury
by M. Saadat Noury
03-Dec-2009
 

 زنجیر نا مردمی ها و نا مردی ها

چو آمد بدر بیژن خسته دل/ ز خون مژه پای مانده بگل/ همی گفت اگر بر سرم کردگار/ نوشتست مردن ببد روزگار/ ز دار و ز کشتن نترسم همی/ ز گردان ایران بترسم همی/ که نامرد خواند مرا دشمنم/ زناخسته بردار کرده تنم :  فردوسی

این جو که تراست هر کسی جویان نیست/ هر چرخ ز آب جوی تو گردان نیست
هرکس نکشد کمان کمان ارزان نیست/ رستم باید که کار نامردان نیست : مولوی

نشنیده‌ای که زیر چناری کدو بنی/ برجست و بر دوید برو بر به روز بیست/ پرسید از چنار که تو چند روزه‌ای/ گفتا چنار عمر من افزون‌تر از دویست/ گفتا به بیست روز من از تو فزون شدم/ این کاهلی بگوی که آخر ز بهر چیست/ گفتا چنار نیست مرا با تو هیچ جنگ/ کاکنون نه روز جنگ و نه هنگام داوریست/ فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان/ آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست : انوری

ناز را رویی بباید همچو ورد/ چون نداری گرد بدخویی مگرد/ یا بگستر فرش زیبایی و حسن/ یا بساط کبر و ناز اندر نورد/ زر ز معدن سرخ روی آید برون/ صحبت ناجنس کردش روی زرد/ کی کند ناخوب رابیداد خوب/ چون کند نامرد را کافور مرد : سنایی

بداندیش مردم بجز بد ندید/ بیفتاد و عاجزتر از خود ندید/ همه شب ز فریاد و زاری نخفت/ یکی بر سرش کوفت سنگی و گفت:/ تو هرگز رسیدی به فریاد کس/ که می‌خواهی امروز فریادرس؟/ همه تخم نامردمی کاشتی/ ببین لاجرم بر چه برداشتی : سعد ی

نشتر از نامردمی ، در پرده‏ی چشمم شکست/ از ره هر کس ، به مژگان خار و خس برداشتم/ گر چو خورشید به خود تیغ زنم، معذورم/ طرفی نیست درین عالم نامرد مرا: صائب تبریزی

آفتاب رخ تو پنهان نیست/ لیک هر دیده محرم آن نیست/ هر که در عشق ذره ذره نشد/ پیش خورشید پای‌کوبان نیست/ ذره می‌شو ، هوای جانان را/ که به جانان رسیدن آسان نیست/ مرد جانان نه‌ای مکن دعوی/ زانکه نامرد ، مرد جانان نیست : عطارنیشابوری

روشنانی که به تاریکی شب گردانند/ شمع در پرده و پروانه ی سر گردانند/ خود بده درس محبت که ادیبان خرد/ همه در مکتب توحید تو شاگردانند/ تو به دل هستی و این قوم به گل می جویند/ تو به جانستی و این جمع جهانگردانند/ عاشقانراست قضا هر چه جهانراست بلا/ نازم این قوم بلاکش که بلاگردانند/ اهل دردی که زبان دل من داند نیست/ دردمندم من و یاران همه بی دردانند/ بهر نان بر در ارباب نعیم دنیا/ مرو ای مرد که این طایفه نامردانند : محمدحسین شهریار

ترس بود و بالهای مرگ/ کس نمی جنبید چون بر شاخه برگ از برگ/ سنگر آزادگان خاموش/ خیمه گاه دشمنان پر جوش/ باغهای آرزو بی برگ/ آسمان اشک ها پر بار/ گر مرو آزادگان دربند/ روسپی نا مردمان در کار : سیاوش کسرایی

نشسته ا یم و به  مرگ_ بها ر می نگریم / به نا سپا سی_ ا ین روزگا ر می نگریم
زمان، زمانه ی نامردمی و نامردی است/ چوما به گردش پیرار و پار می نگریم : پیرایه یغمایی

بغض_ زمین چواشک ، ببارد ز آسما ن/ نامرد ی و ریا ، شده سرمشق و آرمان
اندوه ، مانده بر دل_ انبوه_ مرد مان/ انسان ، به سوگ عشق نشسته ست این زمان : منوچهر سعا دت نوری

 Read More on The Chains


Share/Save/Bookmark

more from M. Saadat Noury
 
M. Saadat Noury

Dear Rad, Parsa & Souri

by M. Saadat Noury on

Thank you for your comments and feedbacks.


Souri

Not sure but I think this one is from Kaaro (?)

by Souri on

خداوندا
خداوند!
اگر روزی بشر گردی
زحال بندگانت با خبر گردی
پشیمان می شدی از قصه خلقت
از اینجا از آنجا بودنت !
خداوند!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر به تن داری
برای لقمه ی نانی
غرورت را به زیر پای نا مردان فرو ریزی
زمین و آسمان را کفر می گویی نمی گویی؟
خداوند
اگر با مردم آمیزی
شتابان در پی روزی
ز پیشانی عرق ریزی
شب آزرده ودل خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین آسمان را کفر می گویی نمی گویی؟
خداوند
اگر در ظهرگرماگیر تابستان
تن خود را به زیر سایه ی دیواری بسپاری
لبت را بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف ترکاخ های مرمرین بینی
واعصا بت برای سکه ای این سو و آن سودر روان باشد
و شاید هر رهگذر هم از درونت با خبر باشد
زمین و آسمان را کفر می گویی نمی گویی؟
خدایا خالقا بس کن جنایت را تو ظلمت ر!
تو خود سلطان تبعیضی
تو خود یک فتنه انگیزی
اگر در روز خلقت مست نمی کردی
یکی را همچون من بدبخت
یکی را بی دلیل آقا نمی کردی
جهانی را چنین غوغا نمی کردی
دگر فریاد ها در سینه ی تنگم نمی گنجد
دگر آهم نمی گیرد
دگر این سازها شادم نمی سازد
دگر از فرط می نوشی می هم مستی نمی بخشد
دگر در جام چشمم باده شادی نمی رقصد
نه دست گرم نجوائی به گوشم پنجه می ساید
نه سنگ سینه ی غم چنگ صدها ناله می کوبد0
اگر فریادهایی از دل دیوانه برخیزد
برای نا مرادی های دل باشد
خدایا گنبد صیاد یعنی چه ؟
فروزان اختران ثابت سیار یعنی چه ؟
اگر عدل است این پس ظلم ناهنجار یعنی چه؟
به حدی درد تنهایی دلم را رنج می دارد
که با آوای دل خواهم کشم فریاد و برگویم
خدایی که فغان آتشینم در دل سرد او بی اثر باشد خدا نیست ؟!
شما ای مولیانی که می گویید خدا هست و برای او صفتهای توانا هم روا دارید!
بگویید تا بفهمم
چرا اشک مرا هرگز نمی بیند؟
چرا بر ناله پر خواهشم پاسخ نمی گوید
چرا او این چنین کور و کر و لال است
و یا شاید درون بارگاه خویش کسی لب بر لبانش مست تنهایی
و یا شاید دگر پر گشته است آن طاقت و صبرش
کنون از دست داده آن صفتها را
چرا در پرده می گویم
خدا هرگز نمی باشد
من امشب ناله نی را خدا دانم
من امشب ساغر می را خدا دانم
خدای من دگر تریاک و گرس و بنگ می باشد
خدای من شراب خون رنگ می باشد
مرا پستان گرم لاله رخساران خدا باشد
خدا هیچ است0
خدا پوچ است0
خدا جسمی است بی معنی
خدا یک لفظ شیرین است
خدا رویایی رنگین است
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
و گنجشک از لبان شهوت آلوده ی زنبق بوسه می گیرد
من اما سرد و خاموشم!
من اما در سکوت خلوتت آهسته می گریم
اگر حق است زدم زیر خدایی !!!
عجب بی پرده امشب من سخن گفتم
خداوند
اگر در نعشه ی افیون از من مست گناهی سر زد ببخشیدم
ولی نه؟!
چرا من روسیه باشم؟
چرا غلاده ی تهمت مرا در گردن آویزد؟
خداوند
تو در قرآن جاویدت هزاران وعده ها دادی
تو می گفتی که نامردان بهشتت را نمی بینند
ولی من با دو چشم خویشتن دیدم
که نامردان به از مردان
ز خون پاک مردانت هزاران کاخها ساختند
خداوندا بیا بنگر بهشت کاخ نامردان را
خدایا ! خالقا ! بس کن جنایت رابس کن تو ظلمت را
تو خود گفتی اگر اهرمن شهوت بر انسان حکم فرماید تو او را با صلیب عصیانت مصلوب خواهی
کرد
ولی من با دو چشم خویشتن دیدم پدر با نورسته خویش گرم میگیرد برادر شبانگاهان مستانه از
آغوش خواهر کام میگیرد نگاه شهوت انگیز پسر دزدانه بر اندام مادر می لرزد قدم ها در بستر فحشا
می لغزد
پس...قولت!
اگر مردانگی این است
به نامردی نامردان قسم
نامرد نامردم اگر دستی به قرآنت بیالایم !

.


Ali A Parsa

Thanks for the poetry

by Ali A Parsa on

Dear Dr. S. Noury,

I admire your unique talent in digging out out our Persian literature and spoon-feed us with some of the most wonderful doses that is beyond the talent of most of us. I wonder if you read about a similar attempt in on this site in which I called such wonderful pieces of Persian poetry "Literary tranqulizers." I still believe that is what they are. Keep up the good work of enlightening us.

 

khody


Rad Lanjani

...

by Rad Lanjani on

...


Rad Lanjani

Good Collection

by Rad Lanjani on

Thank you.