دعواهای آخر شب زن و شوهر


Share/Save/Bookmark

دعواهای آخر شب زن و شوهر
by KamRan201
05-Dec-2009
 

یك شب كه من و همسرم توی رختواب مشغول ناز و نوازش بودیم. در حالی كه احتمال وقوع حوادثی هر لحظه بیشتر و بیشتر می‌شد یك دفعه خانم برگشت و به من گفت: "من حوصله‌اش رو ندارم فقط می‌خوام كه بغلم كنی."

چی؟ یعنی چه؟

و اون جوابی رو كه هر مردی رو به در و دیوار می‌كوبونه بهم داد:

تو اصلاً به احساسات من به عنوان یك زن توجه نداری و فقط به فكر رابطه‌ی فیزیكی ما هستی!

و بعد در پاسخ به چشم‌های من كه از حدقه داشت در می‌اومد اضافه كرد:

تو چرا نمی‌تونی من رو بخاطر خودم دوست داشته باشی نه برای چیزی كه توی رختواب بین من و تو اتفاق می‌افته؟

خوب واضح و مبرهن بود كه اون شب دیگه هیچ حادثه‌ای رخ نمی‌ده. برای همین من هم با افسردگی خوابیدم.

فردای اون شب ترجیح دادم كه مرخصی بگیرم و یك كمی وقتم رو باهاش بگذرونم. با هم رفتیم بیرون و توی یك رستوران شیك ناهار خوردیم. بعدش رفتیم توی یك بوتیك بزرگ و مشغول خرید شدیم.

چندین دست لباس گرون قیمت رو امتحان كرد و چون نمی‌تونست تصمیم بگیره من بهش گفتم كه بهتره همه رو برداره. بعدش برای اینكه ست تكمیل بشه توی قسمت كفش‌ها برای هر دست لباس یك جفت هم كفش انتخاب كردیم. در نهایت هم توی قسمت جواهرات یك جفت گوشواره‌ای الماس.

حضورتون عرض كنم كه از خوشحالی داشت ذوق مرگ می‌شد. حتی فكر كنم سعی كرد من و امتحان كه چون ازم خواست براش یك مچ‌بند تنیس بخرم، با وجود اینكه حتی یك بار هم راكت تنیس رو دستش نگرفته‌بود. نمی‌تونست باور كنه وقتی در جواب درخواستش گفتم: "برشدار عزیزم."

در اوج لذت از تمام این خرید‌ها دست آخر برگشت و بهم گفت: "عزیزم فكر كنم همین‌ها خوبه. بیا بریم حساب كنیم."

در همین لحظه بود كه گفتم: "نه عزیزم من حالش و ندارم."

با چشمای بیرون زده و فك افتاده گفت:"چی؟"

عزیزم من می‌خوام كه تو فقط كمی این چیزا رو بغل كنی. تو به وضعیت اقتصادیه من به عنوان یك مرد هیچ توجهی نداری و فقط همین كه من برات چیزی بخرم برات مهمه."

و موقعی كه توی چشماش می‌خوندم كه همین الاناست كه بیاد و منو بكشه اضافه كردم: "چرا نمی‌تونی من و بخاطر خودم دوست داشته‌باشی نه بخاطر چیزایی كه برات می‌خرم؟"

خوب امشب هم توی اتاق‌خواب هیچ اتفاقی نمی‌افته فقط دلم خنك شده كه فهمیده "هرچی عوض داره گله نداره."


Share/Save/Bookmark

more from KamRan201
 
KamRan201

جز ج..ق زدن کار دگر نگزینی.

KamRan201


از زیدی که سن خر پیره را پیدا کرده بود پرسیدند که چرا زن نمیگیرد. زید ضمن نشان دادن انگشت های دستانش  گفت که او  ده تا زن مطیع و وفادار دارد که در مواقع لزوم همیشه در خدمتش هستند. زن هایش نه خرجی مخواهند و نه  افاده و ناز دارند و نه مادر دارند و از همه مهمتر تنگی و گشادی آنهم دست خودش است


divaneh

gullible

by divaneh on

Did she never think that if you wanted to spend that much, you could have gone for someone completely new?


Shazde Asdola Mirza

Excellent, but now you have to follow our greatest poet Saadi:

by Shazde Asdola Mirza on

ای مرد اگر با خرد و تمکینی،

جز ج..ق زدن کار دگر نگزینی.

چه بهتر از آن بود که هنگام جماع،

تا خ..یه فرو کنی‌، سرش را بینی‌!