در دفاع از حقوق انسانی هموطنان بهایی


Share/Save/Bookmark

freenet
by freenet
17-Jan-2010
 

طالبان ایران بار دیگر در ادامه پروژه های ضد انسانی خود برای تشدید جو خفقان و “حفظ نظام” در تدارک پروژه بخش “اعترافات” از هموطنان بهایی، چند روزنامه نگارو فعال مدنی و معترضین به سرکوب های اخیر هستند. این در حالی که است که رژیم “جمهوری” اسلامی کوچکترین مسئولیتی در قبال  جنایات  مرتکب شده درششماه  گذشته را برعهده نمیگیرد. مجلس فرمایشی، مرتضوی را  ظاهرا بجرم تجاوز و جنایت در کهریزک محکوم میکند. اما فردای آنروز احمدی نژاد او را به ریاست سازمان مبارزه با مواد مخدر منصوب میکند!  صدا و سیما ی ولایت فقیه برای منحرف کردن افکار عمومی از جنایات نظام “مقدس” و تلاش برای جلو گیری از رشد اعتراضات مردمی مناظره سیاسی برگذار میکند ولی در همین فاصله صدها فعال دانشجویی دستگیر میشوند و باز یک جوان کرد، یک زندانی سیاسی دیگر بوسیله همفکران و همکاران مرتضوی، در قتل گاهی در کردستان اعدام میگردد.

اتهام جاسوسی و “ایجاد اغتشاش” به هموطنان بهایی به پوچی ادعای وابستگی جنبش آزادی خواهی و میلیونها ایرانی آزادی خواه به امریکا و انگلیس و اسراییل و  از جنس سناریوهای ساختگی در رابطه با قتل ندا است. طرح اتهامات جاسوسی به هموطنان بهایی که بیشتر از یکسال پیش دستگیر شده بودند و ارتباط دادن آن به اعتراضات مردمی در روز عاشورا  تنها از مغزهای معیوب و روانپریش شکنجه گرانی چون حسین شریعتمداری برمیاید.

اما در رابطه با این  موضوع لازم است به زمینه های فرهنگی و سیاسی که باعث اعدام هموطنان کرد ویا اعدام هموطنان بهایی و محکوم شدن آنان به زندان های طولانی مدت به واهی ترین بهانه ها  بپردازیم.  تاکید من در این نوشته بیان برخی زمینه های  فرهنگی مذهبی برای سرکوب هموطنان بهایی مان است.

غلبه فرهنگ استبدادی در کشور ما فقط در رابطه با دیکتاتوری سیاسی چهره وحشتناک خود را نشان نمیدهد. فرهنگ استبدادی، ظلم و زور گویی را در هر نوع رابطه قدرت و رابطه بین “ضعیف” و “قوی” نشان میدهد. از ظلم علیه  نیمی از جمعیت کشورمان،  زنان گرفته  تا انواع تجاوزات به حقوق فرهنگی و سیاسی هموطنان کرد و بلوچ  و  …. از ظلم علیه کارگران بدون اتحادیه و سندیکا گرفته تا کودکان بی سرپرست خیابانی،  تا سرکوب ابتدایی ترین حقوق انسانی اقلیت های دینی.

یکی از بزرگترین عوامل باز تولید فرهنگ استبدادی حاکمیت سیاسی است. بخصوص حاکمیتی مانند نظام ولایت فقیه که نقشی فعال و همه جانبه در بازتولید  فرهنگ استبدادی از طریق نظام آموزشی اش؛  تبلیغات گسترده رسانه ای  و انواع خرافه دارد.  این تبلیغات به درجات مختلف بر تفکرات و عقاید اقشار مختلف  در جامعه بطور مستقیم و غیر مستقیم تاثیر میگذارند و در مغز ما ریشه میدوانند.  یکی از خصوصیات این فرهنگ عدم تحمل  عقاید مخالف یا متفاوت است.  بقول زنده یاد مختاری  ما نمیتوانیم بدون مدارا  و درک حضور دیگری به آزادی و دمکراسی برسیم.

او میگوید:

مدارا با تمکین تفاوت دارد. مدارا  درک و به رسمیت شناختن حضور دیگری است. اما تمکین نوعی همکاری با دیگری است. تمکین حتی در معنای لغوی بیانگر قادر و مسلط گردانیدن کسی بر چیزی است.  مدارا که بنیاد فرهنگ دموکراسی است، بر این حقیقت استوار است که انسان ها در اساس با یکدیگر متفاوت هستند و این تفاوت باید به رسمیت شناخته شود. از سوی دیگر اما دولت های تمامیت گرا این تفاوت ها را به رسمیت نمی شناسند و از این طریق منافی تکثر و تفاوت انسان ها هستند.  بیگانه ستیزانی هستند که حضور دیگری را تنها به شرط تمکین و همکاری یا انفعال او می پذیرند. از این منظر مدارا یک مفهوم منفعل و یک طرفه نیست، بلکه فرایندی از تفکر انتقادی است. تفکر انتقادی در همه چیز شک می کند و خدا، پیغمبر و شاه و رهبر را به باد پرسش می گیرد. تفکر انتقادی بنیاد تجددگرایی (مدرنیته) است و شاید بتوان گفت با ایمانوئل کانت به جد در فلسفهء غرب آغاز می شود. نام سه کتاب مشهور کانت نیز هر سه با کلمهء “نقد  شروع می شود. به هر حال این نگاه انتقادی یک آموزهء مدرن است و مدارا فرایند چنین آموزه ای است. کسی که به خرد انتقادی معتقد است، باید تحمل شنیدن حرف مخالفش را هم داشته باشد. کانت می گفت “بکوش در بکارگیری فهم خویش”. اساس این نگرش این ارزش است که هر انسان می تواند خودش فکر کند، تصمیم بگیرد و انتخاب کند. اما باید این حق را برای همه قائل باشد. کسی برده یا ارباب دیگری نیست. کسی بالا و کسی پایین نیست. همه برابرند. همه آزادند. مدارا یعنی این حقوق را برای همه به طور یکسان بپذیریم. خود را فراتر یا فروتر از دیگری نبینیم. اجازه ندهیم کسی به جای ما فکر کند یا تصمیم بگیرد. عادل باشیم. نظر خودمان را به دیگران تحمیل نکنیم. (1)

چنین تفکری از اساس با خصایص فکری و “اندیشه های امام راحل” منافات دارد. یکی از این خصوصیات تمامیت خواهی محض است.  این خصیصه در اول انقلاب خود را بصورت اخراج و سرکوب تمامی همراهان انقلاب از جبهه ملی گرفته تا سازماتهای چپ گرا نشان داد. بعد نوبت “انقلاب فرهنگی” شد و دانشگاهها برای “پاک سازی” بمدت دو سال تعطیل گردیدند. سپس گروه گروه، افراد و جریانهای مختلف از حاکمیت اخراج شدند. بطوری که بعد از سی سال، اصول گرایی که خود برای هشت سال نخست وزیر همین نظام بوده، ملقب به عامل امریکا و اسراییل میگردد.

تفکری که پایه گذار حکومت اسلامی و نظام ولایت فقیه شد ولی به اجبار و بخاطر شرایط، نام

سراپا متناقض “جمهوری” اسلامی برخود نهاد دارای چند خصوصیت محوری دیگر نیزهست. یکی از این خصوصیات . ضدیت بیمارگونه بنیادگرایان اسلامی با هموطنان بهایی است.  شاید دلیل تاریخی این ضدیت، اندیشه های اصلاح طلبانه  ونقد منتقدانه به بعضی آموزه های سنتی اسلامی در آیین بهایی،  قبل از انقلاب مشروطیت بود که باعث گردید، بنیاد گرایان اسلامی و سنت گرایان که اساسا با هر ایده تغییر و به چالش کشیده شدن عقاید خود مخالف بوده و هستند  با این آیین مذهبی از در دشمنی در آیند.  ارتجاع دینی و بخش عمده روحانیت که تشکیل دهنده  یکی از دو پایه اصلی فرهنگ استبدادی (روحانیت و سلطنت) در ایران بوده و هستند یکی از مهمترین عوامل به شکست کشاندن یا محدود کردن دستاوردهای جنبش های ملی و مدنی در 150 سال اخیر بوده اند. از اخوند مجلسی گرفته تا میرزا آغاسی. از شیخ فصل الله  نوری گرفته تا کاشانی. و بالاخره بزگترین قاتل آزادی خواهان در تاریخ معاصر ایران. “امام” راحل.

قصد من در این نوشته دفاع از عقاید دینی هموطنان بهایی نیست. هدف  دفاع از حق آزادی عقیده و آزادی مذهب است که در حکومت دینی با انواع توجیهات شرعی و تبعیضات قانونی پایمال میگردد.  قوانین حکومت دینی  و فقر فرهنگی  موجب سرکوب  و نفی ابتدایی ترین حقوق انسانی هموطنان بهایی در سی سال گذشته گردیده. از جمله اعدام صدها هموطن بهایی ، غارت اموال آنها

و زندانی کردن فعالین مدنی بهایی بجرم تبلیغ دین شان. از نظر قانونی هموطنان بهایی، بزگترین اقلیت مذهبی، در ایران حق استخدام در ادارات دولتی، حق پروانه کسب برای ایجاد آموزشگاه و حق رفتن به دانشگاه را ندارند. آنها بطور مکرر مورد تعرض و تحقیر چماقدران و سرکوب گران قرار میگیرند. تجربه تلخ هموطنان بهایی ما در سی سال گذشته دلیل دیگری بر این ادعاست که حکومت بر مبنای فرامین دینی بطور اجتناب ناپذیری غیر دمکراتیک می شود.(2)

یک هدف جنبش آزادی خواهیمبنا قرار دادن اعلامیه جهانی حقوق بشر بعنوان معیار های حاکم بر حقوق شهروندی است و نه ملاحضات عقیدتی خاص یا مذهبی خاص.  ایرانیان دمکرات و آزادی خواه از حقوق هموطنان خود مستقل از قومیت، عقیده مذهبی یا سیاسی دفاع مینمایند .

 

باید به ۳۰ سال محرومیت پایان داد. این بزرگترین سرشکستگی برای ایران است که بزرگترین اقلیت مذهبی در آن از کوچکترین حقوق اجتماعی برخوردار نباشند. این توهین به فرهنگ چند هزارساله ماست. جوانان بهایی باید بتوانند در کنار سایر جوانان ایران به دانشگاه بروند. مردان و زنان بهائی باید اجازه اشتغال داشته باشند و بتوانند دوشادوش برادران و خوهرانشان آینده ایران را بسازند.

تصور کنید درجه گستاخی نظام “مقدس” را که   بجای لغو این محدودیت های ضد انسانی در این شرایط برای زهر چشم گرفتن از جنبش آزادی خواهی به اعدام مظلومترین هموطنانمان در کردستان و متهم و زندانی کردن اعضا  مظلوم ترین اقلیت دینی در کشورمان میپردازند!

یک وظیفه آشکار هر سیاست مدار مدعی رهبری جنبش آزادی خواهی محکوم نمودن تجاوزات روزمره به ابتدایی ترین حقوق انسانی هموطنانی است که بخاطر تبعیضات دینی و ملی گرایی افراطی  تحت ستم مضاعف قرار دارند. براستی دلیل سکوت “رهبران” سیاسی در مورد ممنوع تحصیل بودن فرزندان بزرگترین اقلیت دینی در کشورمان بخاطر اعتقاد دینی پدران و مادرانشان چیست؟
چرا این “رهبران” در برابر سیاست های وحشیانه طالبان ایران در 30 ساله گذشته سکوت کرده اند؟

در نظام جمهوری ایران. ایرانی که خواهیم ساخت؛ وظیفه دولت انتخاب و دفاع از یک مذهب خاص و یا رسمی یا غیر رسمی اعلام نمودن مذاهب نیست.  وظیفه دولت دفاع از حقوق ملت از جمله دفاع از آزادی بیان، آزادی عقیده؛ آزادی دین و آزادی اجتماعات و احزاب  است.

هر ایرانی دمکرات و آزادی خواهی از حقوق تضییع شده هموطنانش دفاع میکند. حالا چه حقوق اقلیت دینی باشد، چه حقوق خواهر،همسر ،دختر و یا مادر برای آزادی پوشش و برابری حقوقی و چه حقوق هموطن کرد و آذری و بلوچ و فارس و مازندانی و گیلانی و… تک تک انسانهایی که در این سرزمین زندگی میکنند.
هر چقدر که ارتجاع دینی و شوونیسم ناسیونالیستی حقوق گروهی از هموطنان ما را نفی نماید، بیشتر باید بر علیه آن تبعیض مبارزه کرد. در غیر اینصورت تمامی حرفهای زیبا در باره حقوق ملت در حد شعار باقی خواهد ماند.

هموطنان عزیز مظلوم و درد کشیده بهایی:  به امید روزی که در ایرانی آزاد و دمکراتیک تلافی این همه زورگویی و اجحافی که به شما عزیزان شد را در بیاوریم.

به امید تلاش روزافزون ما برای ساختن ایرانی آزاد و دمکراتیک.  ایرانی آباد و آزاد برای همه ایرانیان.

1. محمد مختاری و فرهنگ استبداد ی به مناسبت نهمین سالگرد قتل های زنجیره ای

 

2. آیا تحول دمکراتیک در چهارچوب نظام ” جمهوری” اسلامی امکان پذیر است

بیژن پوینده

16 ژانویه 2010


Share/Save/Bookmark

more from freenet