صدای شکستن


Share/Save/Bookmark

Ali Ohadi
by Ali Ohadi
19-Jun-2011
 

آقامحمود، رفیق پیاده روی های من، آدم خوش مشربی ست. می گوید؛ باور نمی کنی، دو روز است تلفن به دست، روی خط دانمارک – شیراز کار می کنم. مادر حاضر نیست به عروسی دختر خاله برود. فامیل به من متوسل شده اند اما پیرزن پا در یک کفش کرده که از خانه بیرون نمی روم. آخر چرا؟ می گوید؛ بخاطر آن میهمانی و تجاوز و... می گوید کار من از "تجاوز" گذشته، ولی تحمل دیدن "تجاوز" به دیگران را هم ندارم. می گویم؛ انگار این همانی ست که حکومت می خواهد، نه؟ آقامحمود با ناباوری نگاهم می کند؛ طوری حرف می زنی که انگار همه چیز از پیش برنامه ریزی شده... می گویم؛ جمع و خنده و رها شدن از فشار مشکلات روزانه، آخرین دلخوشی های آن مردم است. این موجودات حقیر اما همین "حداقل" را هم بر آن ملت نمی پسندند. دنبال خط "توطئه" نمی گردم، ولی از خودت می پرسم، اگر به فرض محال، همین الان "پنه لوپه کروز" که اینقدر خاطرخواهش هستی، وسط این خیابان ظاهر بشود و بگویند اجازه داری به او تجاوز کنی، چقدر وقت لازم داری؟ غش غش خنده ی آقامحمود فضای خلوت صبحگاهی پارک را پر می کند؛ در هوای آزاد؟ پیش چشم جماعت؟ می گویم؛ ولی اجازه داری، پس بی تشویش و نگرانی دست به کار شو! چقدر وقت می خواهی؟ می گوید تشویش هم که نباشد، بالاخره آنقدر تمرکز حواس لازم دارم تا پیش این همه چشم، این "بی صاحب شده" را سر پا نگه دارم، شوخی که نیست! می گویم ولی تجاوز حضوری به آن همه زن که بظاهر "اجازه"ی قانونی هم ندارد، به تمرکز و انرژی بیشتری نیاز دارد، قبول نداری؟ ریختن به خانه ی مردم و مردها را جمع کردن و در یک اتاق حبس کردن و تجاوز به زنها و بعد، سر فرصت فرار کردن، هیچ هم که وقت نگیرد، یک ساعتی طول می کشد. گیرم هیچ تنابنده ای هم این یورش را ندیده و به "مقامات انتظامی" خبر نداده باشد. مهاجمین اگر اسلحه ی گرم هم نداشته اند، چاقو و چماق که داشته اند. بالاخره اسمش "میهمانی"ست! ده مرد و ده زن هم که بوده باشند، مقاومتی می کنند، هان؟ وقتی مردم در وسط خیابان با بسیجی و لباس شخصی که همه جور وسیله و اختیار مطلق برای کشتن و دریدن دارند، درگیر می شوند و مشتی و لگدی می پرانند، فکر می کنی مردها در آن مهمانی به راحتی زن هاشان را در طبق اخلاص گذاشته اند و تقدیم مهاجمین کرده اند؟ این کشمکش ها وقت می برد، برادر. میمون هم که باشی، تجاوز به زنانی که مقاومت می کنند، جیغ می کشند، التماس می کنند و... زمان می برد. لابد می گویی نیروی انتظامی سرگرم مراقبت از "حصر" مخالفین بوده مبادا بی بی سی با آنها "مماس" شود. در این صورت می پرسم اگر در طول همان یک ساعت، کسی میلش می کشید روی همان دیواری که آنطرفش مهمان های "بد لباس" و غیر "علیه السلامی"، متجاوزیده می شده اند، یک شعار یک کلمه ای بنویسد؛ مثلن "آزادی"، تا دستگیر بشود و زیر لگد و مشت چند بسیجی استخوانش نرم شود، فرصت نوشتن چند حرف از این کلمه ی ساده را می داشت، هان؟ "آزادی"! یک کلمه و تمام.

اگر مثل همه از کثرت وقایع انحرافی و هو و جنجال دعواهای زرگری رژیم، به بیماری "آلزایمر" دچار نشده باشی، باید واقعه ی قیامدشت در آبان ماه گذشته در خاطرت مانده باشد. بیش از ۲۰ هزار نفر نیروهای انتظامی و بسیجی و کوفت و ماشرا تهران را زیر چکمه داشتند تا هیچ مخالفی نفس نکشد. آن وقت چند نفر زنی را می دزدند، و نه در بیابان و نه در روستا و نه دور از شهر، که در یکی از خیابان های ام القرای اسلامی، در اتومبیلی به او تجاوز می کنند. این دیگر شاهکار "امنیت" در تاریخ است، آن هم در "مردمسالاری دینی" که ادعای اخلاق و "تقوا" دارد. لابد آن زن بی دفاع هم فاحشه ای بیش نبوده که "رعایت شئونات اسلامی" را نکرده و سبب تحریک "آقایان" شده است. رییس پلیس "امنیت اخلاقی" در توجیه این "افتضاح"، مدعی شد که واقعه ی قیامدشت در روز ۱٣ آبان، یعنی روزی که این همه "عمله ی امنیتی" در خیابان ها ولو بوده اند، اتفاق نیفتاده. لابد روز ۱۴ آبان اتفاق افتاده بوده و رسانه های "جمهوری رمالان" یک روز زودتر واقعه را گزارش کرده اند! خنده ندارد، جایی که همه ی اخبار از مردم دزدیده می شود و چون توسط رسانه های خارجی بر ملا می شود، "نظام"، خبر را به شکلی تحریف شده، همراه با ده ها توجیه مسخره تف می کند، لابد می شود خبری را هم زودتر پخش کرد، نه؟ مثل تبریک "مقام معظم رهبری" به برنده ی انتخابات، پیش از شمارش آراء؟ در حالی که رییس مجلس جمهوری، یک ساعت قبل از آن، پیروزی در انتخابات را، تلفنی به کاندیدای دیگری تبریک گفته است.

آقامحمود کمی به فکر فرو می رود و می گوید؛ من مانده ام معطل که این "تجاوز" چرا همیشه از سوی مرد است. چرا ما هیچ وقت نمی شنویم که یک زن، یا عده ای زن به مردی تجاوز کرده باشند! فکر می کنم دارد شوخی می کند. اما آقامحمود با قیافه ای جدی، منتظر جواب است. چه بگویم؛ واژه ی تجاوز در همه ی فرهنگ ها چیزی معادل "تخطی" توام با "خشونت" معنی می دهد؛ به نوعی حریم دیگری را غصب کردن، عبور خشن از محدوده ی دیگران و غیره. زن هم که "مال" و مایملک آقایان است، پس تجاوز به زن، حساس ترین نقطه ی مالکیت آقایان را هدف قرار می دهد. از طرف دیگر چون بچه ها هم مورد "تجاوز" قرار می گیرند، قاعدتن واژه ی "تجاوز" تنها به مردان می چسبد. در سرزمین های غربی بارها شنیده ایم که زنی پسربچه ای یا پسربچه هایی را مورد "سوء استفاده"ی جنسی قرار داده، پس یکی از عناصر کارساز "تجاوز"، باید قدرت باشد. اینجا این واقعیت جا افتاده که با عمل تجاوز، این "متجاوز" است که سرشکسته از ماجرا بیرون می آید، حتی اگر زن تجاوز شده، فاحشه ای باشد که با لباسی فریبنده، کنار خیابان گرم دلربایی بوده. زن در مقابل، توهین شده و مظلوم به حساب می آید، تحت مراقبت پزشکی و پوشش روان درمانی و استمالت روحی و غیره قرار می گیرد. با این همه خیال می کنم یک بعد فیزیکی هم در این امر دخیل است. چون در عمل تجاوز، عضوی از بدن مرد، وارد عضوی از تن زن می شود، بی آن که خواسته باشد، انگار انگشتی را به زور، در دهان کسی فرو کرده باشی، حس کراهتی در زن بیدار می شود؛ به نوعی خود را "تحقیر شده" تلقی می کند. اگر دقت کرده باشی در فیلم ها هم زن تجاوز شده، احساس نوعی "نجسی" و "ناپاکی" می کند و معمولن پس از رهایی، مدت ها زیر دوش می ماند و با صابون و شامپو خود را می سابد تا این حس "ناپاک" را از تن بیرون کند، درست مثل مسلمانی که سگ به او شاشیده باشد. نمی دانم این فکر من تا کجا سبب خنده ی اهل قضا می شود اما هر بار که خبر یک تجاوز را شنیده ام، خیال کرده ام بهترین مجازات برای مرد متجاوز، این است که زن را وادارند، در حضور قاضی و چند شاهد، باتومی روغن زده را چندین بار به هرچه نه بدتر "آقا" فرو کند و... خنده هم دارد، به احتمالی هیچ زن تجاوز شده ای حاضر نیست با قیافه ی نحس مرد متجاوز رو در رو شود، چه رسد به این که تن به چنین عملی بدهد. شاید هم مرد متجاوز از این عمل خوشش بیاید ... با این همه "خیال" است دیگر، می تواند تا ورای مرزهای قانون و مقررات و واقعیت، بپرد. با این همه اگر نشنیده ایم زنی به مردی تجاوز کند، در فرهنگ ما قابل دفاع است. وقتی برای تبرئه ی مرد متجاوز، زن تجاوز شده را فاحشه می خوانند، کدام زنی به فکر تجاوز می افتد؟ با این وجود اگر نه در واقعیت، در داستان ها و افسانه هامان که داریم؛ زلیخا، سودابه ... حتی پژوهشگران و اندیشمندانمان هم امثال زلیخا و سودابه را "بدکاره" می خوانند. همان سودابه ای که در عشق به کاووس، به پدر پشت می کند و برای این خیانت به پدر و پشتیبانی از شاه ایران، نشان شجاعت و پاکدامنی و غیره از ما دریافت می کند، کام ناگرفته از عشق به سیاوش اما، بدکاره و هرجایی می شود، تنها به جرم پاره کردن یک پیراهن. پس در قصه هامان هم اگر زنی عاشق "ما" بشود، بدکاره نیست، مهم این است که مثل تهمینه با پای خود به گور بیاید، آرزومندانه به خوابگاه "ما" وارد شود و از حضرت "ما" خواهش کند مرحمت فرموده به ایشان تجاوز کنیم، تا "پاکدامن" بماند! یعنی تجاوز "مرضی الطرفین"!

در "مردسالاری دینی" اما زن ها از مقوله ای دیگر اند. این "نابکاران" فقط یک هفته با انقلاب راه آمدند. هشت روز بعد از ۲۲ بهمن، اولین تظاهرات در "مردسالاری دینی" را همین "ناشزه"ها علیه فرمان حجاب اجباری "آقا" به راه انداختند. در حالی که ما "مرد"ها در پیاده روهای خیابان پاستور به تماشا ایستاده بودیم، یک مشت لمپن عربده کش به رهبری "هادی غفاری" که حالا "آیت الله" شده، هرچه از دهن پاره شان در می آمد نثار زنان تظاهر کننده می کردند که در میانه ی میدان فریاد می زدند "مرگ بر دیکتاتوری". تا همین پیش پای ما هم، پیوسته همین زن ها "سر درد" این "نظام" بوده اند. اگر روزی ترازوی "برابری" در آن جمهوری از زیرزمین های خاک گرفته و نمور، بیرون آید و بکار افتد، و "تابو"ها برداشته شود، نه گمانم که زن ها در این سی و چند ساله، از "چپ" و "راست"، از مجاهد تا اقلیت و پیکار و چه و چه، کمتر از مردها "شهید" داده باشند. با این تفاوت که در مورد زن ها باید علاوه بر کشته ها، تجاوز شده ها و "رسوا شده و رها شده"ها را هم جزو شهداء بحساب بیاوری. اما دریغ از یک کوچه ی بن بست که به نام شهید زنی شده باشد، چه رسد به خیابان و بزرگراه و میدان و غیره. این هم از ویژگی های فرهنگ "لاتی"ست که میل ندارد اسم ناموسش بر ملا شود؛ ننه حسنی، مادر بچه ها، ام سلمه، منزل، و هر کوفت دیگر جز اسم خانم! آن لطیفه را که شنیده ای؛ همسر آقا شکوه می کند که این "احمد" را من زاییده ام، چطور این همه شاهراه به اسم "یادگار امام" است اما یک خیابان به اسم من نیست؟ آقا می فرمایند؛ خفه! اگر از فردا مردم کنار یک خیابان بایستند و با فریاد، به تاکسی و مسافرکش بگویند؛ "دربست تا ته بتول، دو تومن"، چه خاکی بسرمان بریزیم؟

آقامحمود می گوید؛ شنیده ای امام جمعه ی ... خمینی شهر گفته؛ آنها (زنها در میهمانی کذا) هم آدم های علیه السلامی نیوده اند؟ می گویم؛ انتظاری از امام جمعه ی خمینی شهر نمی رود! احمد خاتمی که مثلن ویترین نظام است، چه پخی ست که امام جمعه ی خمینی شهر باشد. وقتی محسنی اژه ای "دادستان" کل جمهوری به خانواده ها توصیه می کند؛ از اقداماتی که موجب خدشه دار شدن عفت عمومی می شود، خودداری کنند. یعنی به زعم ایشان هم "برخی از تعرضات به دلیل کوتاهی های اولیه است"! یعنی مثلن "مهمانی" نروید، یا زن ها ریش و سبیل بگذارند و با هیات مردانه، شاید هم با عبا و عمامه به میهمانی بروند، چون چادر و روسری و مانتو و غیره هم در جمهوری اسلامی سبب "تحریک" مردان می شود. یا بسیاری دیگر از "حضرات" که علت فاجعه را "پوشش نامناسب" زنان تلقی کرده اند. ملاحظه می فرمایید که دستگاه امنیتی جمهوری، تا پشت دیوار مردم، ماتحت خانم ها را هم "رصد" می کند مبادا مویی بیرون افتاده باشد، اما همین دستگاه امنیتی از "رصد" کردن متجاوزان که طی یک برنامه ریزی حسابشده، انگار که به سرقت بانک "چیس منهاتان" نیویورک می روند، ۱۴ نفری به یک میهمانی یورش می برند و مردان را حبس می کنند و به زنان تجاوز می کنند و ... عاجز است. لابد حجت الاسلام و المسلمین موسی سالمی خود را "سالم" و "علیه السلام" می دانند! مسخره تر این که فرموده اند؛ "اینجا (خمینی شهر) نود درصد (مردم) به محمود احمدی نژاد رای داده اند، اما در عوض خیری ندیده اند". این روزها مد شده اگر آهنگری در بلخ "صدای مشکوکی" از خود صادر کند، قضیه را به ریش احمدی نژاد و مشائی ببندند، اما به راستی "رای دادن به احمدی نژاد" چه ربطی به شقیقه دارد؟ نتیجه ی اخلاقی فرمایشات ایشان آن است که اگر به احمدی نژاد رای داده اید، و "خیری" ندیده اید، اجازه دارید به زنان مردم تجاوز کنید. فکرش را بکن اگر نتیجه ی اعلام شده ی انتخابات تقلبی، حتی نزدیک به واقعیت هم بود، تکلیف زنان ایران با ۲۵ میلیون رای دهنده به احمدی نژاد به کجا می کشید! از این هم نامربوط تر، این که ایشان این کار را "نقشه ی دشمنان" دانسته اند. باید گفت دشمنان جمهوری از مقامات جمهوری هم عجیب و غریب تر و ابله تر اند که برای تخریب "نظام"، نقشه ی تجاوز به زنان می کشند و برای "عمل" به این نقشه ی مشعشعانه، این همه شهر و روستا و "باغ" را که لب مرزهاست، رها می کنند و یک کاره، می روند خمینی شهر(همایون شهر سابق که قبلنا اسمش "سده" بود)! یا رئیس آگاهی اصفهان که گفته؛ "آنها (زنان در میهمانی) اگر لباس مناسب داشتند، شاید اینطوری نمی شد". شاید! باید تحقیق کرد تا معلوم شود این "رییس آگاهی" لباس "آنها" را کجا "رصد" کرده بوده؟ "قبل از عمل"؟ یعنی لباس خانم های شرکت کننده را پیش از میهمانی "وارسی" کرده، یا "بعد از عمل"، وقتی آش و لاش و تکه پاره کف اتاق ها افتاده بوده اند!

تمام قانون اساسی و مقررات "امنیتی" جمهوری را که ورق بزنی، هیچ جا ماده قانونی نیست که حتی به تاویل یا تفسیر شخصی هم چنین معنا بدهد که آقایان می توانند "فلان" به دست، در بدر بدنبال زن یا زنانی بگردند که رعایت شئونات اسلامی را نکرده اند و همانجا کف خیابان آنها را مجازات کنند! خنده هم ندارد، چون بحساب فرمایشات امام جمعه ی "خمینی شهر" (هردمبیل شهر؟) اگر در این شهر، کسی فریاد زده بود؛ "مرگ بر اصل ولایت فقیه"، لابد دامن بنیانگذار جمهوری اسلامی لکه دار می شد و بجرم توهین به "مقدسات"، از تخم آویزانش می کردند. اما تجاوز به زنان، آن هم دسته جمعی، سبب افتخار امام جمعه ی شهر شده است! به راستی که نام آن سرزمین هم به تاسی از نام این شهر، باید به "خمینی سرزمین" تعویض شود. راست می گوید خانم شادی صدر که در این سخنان، "پیام بسیار خطرناکی" نهفته است؛ "به روشنی گفته می شود که اگر زنی پوشش اش مطابق تعاریف جمهوری اسلامی نباشد، حتی در محدوده خصوصی خانه خودش، تجاوز کردن به او جایز است... در این شرایط اگر به زنی تجاوز شود ... نیروی انتظامی و دستگاه قضایی (هم) پیگیری چندان جدی نخواهند کرد". ترسناک تر از همه این که دادستان اصفهان فرمان تشکیل یک پرونده ی "ویژه" و "فوق العاده" داده اند. یعنی به زودی شاهد خواهیم بود که چند تن از متجاوزین به مقامات بالا منصوب شوند، یکی دو نفر نماینده ی مجلس بشوند، یکی شان فیلمساز شود، بقیه هم یا معاون وزیر یا یک کاره ی دیگر. ما در این سال ها تجربه کرده ایم که تشکیل یک پرونده ی "ویژه" و بررسی "فوق العاده"ی یک پرونده، یعنی "مالاندن" و "ماستمالی" واقعه. چند پرونده ی ویژه و فوق العاده را در این سال ها بشماریم که پشت جنجال های ساختگی گم و گور شده اند؟

غرض فرهنگ "مردسالار" از "فتنه ی زن" چیست؟ و چرا برای توجیه ضعف خود در مقابل زن فهیم، به عوامل پایین تنه ای متوسل شده تا به تحقیر و توهین، زن را در صندوق خانه نگهدارد تا پایه های تسلط و قدرتش حفظ شود. واقعه ی دو سال پیش در لواسان که یادت هست؟ به زن سرایداری در مقابل فرزندانش تجاوز کردند! ولی اگر همین زن به اختیار، با یکی از این حیوانات متجاوز خوابیده بود، به جرم زنا سنگسار می شد و آن جانور هم پس از صد تازیانه، مرخص می شد. تفاوت در کجاست؟ اینجا زن زنده است و هر روز چندین ده بار نگاهش با فرزندانش تلاقی می کند، یعنی چندین مرگ در هر روز. در صورت دوم اما، زن یک بار برای همیشه می میرد و از تکرار شکنجه ی هر روز، جان به سلامت به در می برد. به این می گویند "قوانین مشعشع اسلامی"! به قول خانم صدر؛ "این زنان یک بار از نظر جسمی مورد تجاوز قرار گرفته اند" و جسم و روحشان آزار دیده و "حالا بارها و بارها از سوی مقامات مختلف" روح و جسم و "شرافت و حیثیت انسانی شان مورد تجاوز قرار می گیرد"! بنابراین تکلیف پرونده ی "ویژه" با توجه به این که مجلس و دولت و نظام در این دو ساله، مشغول "فتنه" و نفوذ "اجنه" در دستگاه دولت بوده است، با کرام الکاتبین است. دستگاه امنیتی جمهوری که جاسوسان را از وقتی میان خشت می افتند، در هرجای جهان که باشند، تعقیب و دستگیر می کند، و ده ها "فدایی نفوذی" در سازمان های اپوزیسیون و دولت های "دشمن" دارد، و با امام زمان و خدا و رسول و آسمان و زمین، پیوسته در ارتباط است و "ئی میل" رد و بدل می کند و از اسرار غیب خبر دارد و... از "رصد" کردن متجاوزین به مال و ناموس مردم عاجز است. راست گفته اند که؛ "چاقو دسته اش را نمی برد"! شیخ اجل حکایتی دارد به این مضمون که؛ منجمی به خانه در آمد، یکی مرد بیگانه را دید با زن او به هم نشسته، دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب برخاست. صاحبدلی که برین قصه واقف بود، گفت؛

تو بر اوج فلک چه دانی چیست که ندانی که در سرایت کیست

یکی از شگفت آورترین اظهارات، بیانات دادستان دادگستری اصفهان است که متجاوزین را "هنجار شکن" خوانده. پس خیال نکن اگر این همه را به مادرت بگویی، چیزی از واهمه ای که در جانش نشسته، بکاهد. بهتر است به دادستان استان اصفهان تلفن کنی و از ایشان بپرسی در قاموس شما "هنجار" چیست، و "ناهنجار" کدام است. از فرمایشات حضرات، چنین بر می آید که پوشیدن لباس مهمانی، حتی در پشت دیوارها و در حریم خصوصی افراد، یک "ناهنجاری" قلمداد می شود. دزدیده نگاه کردن به زندگی داخلی مردم، و مردم را به بهانه ی حفظ امنیت زیر ذره بین گذاشتن که چه پوشیده اند یا نپوشیده اند اما، "هنجار" است. دروغ، تظاهر، فسق، و در کل، وقاحت و بی شرافتی "هنجار" اند، پس راست گفتن، صریح بودن، به مال و ناموس و حریم دیگران تجاوز نکردن، احترام دیگران را رعایت کردن و شریف بودن، "ناهنجاری تلقی می شوند؛ جابجا کردن علت و معلول! تمام خیابان ها را می بندند، هزاران نیروی بسیج و سپاه و انتظامی و لباس شخصی و غیره، با کارد و چماق و هر وسیله ی لات بازی دیگر، در خیابان ها بی افسار، رها می کنند و ... لگد می زنند، پاچه می گیرند، دستگیر می کنند، زندان می برند، شکنجه می کنند، تهمت می زنند، تجاوز می کنند، می کشند، ... آن وقت مردم که کم کم از ترس این همه جانور افسار گسیخته در خیابان ها، از رفتن به تظاهرات پرهیز می کنند، می گویند؛ اینها چند نفری فریب خورده بودند که حالا فهمیده اند که سر نخ این فتنه دست دشمن اسلام است! هنجار و ناهنجاری را ملاحظه می فرمایید؟ این حضرات مدعی "فرهنگ سازی" هم هستند! یعنی جا انداختن "ناهنجاری"ها بجای "هنجارها"! اگر کسی بگوید "مرگ بر دیکتاتور"، "هنجار شکن" است اما هزاران تهمت بی پایه و بنیاد به مخالفین زدن، "هنجار" تلقی می شود. جامعه ای که در آن زن شما "علیه السلام" است و ناموس دیگران "لعنت الله علیهم اجمعین"! حالا اگر واقعن می خواهی "نظریه ی توطئه" ام را بدانی، بهتر است نام صاحب یا برگزار کننده ی آن میهمانی را به من بدهی تا پیدا کنم اگر "مخالف" نیست، طرفدار منتظری یا موسوی یا کروبی نیست، یا در این روزها حرفی به طرفداری احمدی نزاد و مشائی نزده، به رییس "لاتخانه"ی بسیج بدهکار نبوده، یا دخترش را به یکی از عربده کشان جمهوری نداده و و و ... کجا کدام حرف را زده است که به مذاق امثال حجت الاسلام موسی سالمی امام جمعه ی خمینی شهر، خوش نیامده، و لاجرم این بلا بر سر او و میهمانانش آمده است. "پیدا کنید پرتقال فروش را" تا معلوم شود سر نخ قتل های "زنجیره ای" و غیر زنجیره ای و فجایع و مصیبت های بی شمار دیگر در "مردمسالاری دینی" به کجا بند است.


Share/Save/Bookmark

Recently by Ali OhadiCommentsDate
بینی مش کاظم
-
Nov 07, 2012
"آرزو"ی گمگشته
-
Jul 29, 2012
سالگرد مشروطیت
2
Jul 22, 2012
more from Ali Ohadi
 
Maryam Hojjat

Great Article with Bitter reality of

by Maryam Hojjat on

current affairs in our motherland IRAN. 

Thanks Mr. Ohadi.


divaneh

با سپاس از این نوشته ارزنده

divaneh


دیگر نمی دانم چه باید بشود که مردم ایران بر خیزند و این جک و جانورها را بریزند بیرون. امثال این چیزها را زمانی با تعجب در تاریخ می خواندیم و حال به چشم دیدیم، اما فکر می کنم که این پرده آخر است.