احمق شرافتمند!


Share/Save/Bookmark

Ali Ohadi
by Ali Ohadi
25-Mar-2010
 


آقایی به اسم "کاسپین ماکان" که گویا سابقن نامزد ندا آقا سلطان بوده،  رفته است اسرائیل و با "شیمون پرز" دیدار کرده است. دو شبانه روز است که در و دیوار تمامی رسانه های جمعی و شخصی پر شده است از بیانیه ی تقبیح و تکذیب عمل ماکان، طعن و لعن و سرزنش کاسپین همراه با نفرین و ناسزا، که این آقا "از ما" نیست، "نماینده"ی ما نیست، نماینده ی "جنبش سبز" نیست و از این قبیل. لابد به زودی آقایان موسوی و کروبی هم به جمع می پیوندند و هرگونه رابطه با کاسپین ماکان را تکذیب و شاید خودش را هم تحریم کنند. این هم جنجال برای چیست؟
 
برای این که "رژیم" جمهوری اسلامی سی و یک سال است هر مخالفی را به تهمت ارتباط با اسرائیل، گرفته و شکنجه کرده و کشته، و سال هایی از عمر عزیز آن ملت را هم در زندان و سرگردانی از این دادگاه به آن زندان به باد داده و میلیاردها تومان هم از این ملت به گروگان گرفته شده، "وثیقه" دریافت کرده است که اجازه داشته باشند بدون دخالت در کار "آقایان"، کنار خانه و خانواده شان نفسی بکشند و باری بهرجهت زندگی کنند. والبته از همه هم طلبکارانه خواسته است که بابت این که مثل گیاه روی زمین خودشان نفس می کشند، از جمهوری اسلامی و یک عده اوباش حکومتی متشکر هم باشند. این کدام رژیم است؟ همان که به تایید موافق و مخالف و دوست و آشنا، سراپا اعمالش در سی و یک سال گذشته چیزی جز جنایت و دروغ و فریب و تهمت و تخریب اقتصادی و فرهنگی و تاریخی یک کشور و زهر کردن زندگی و هستی بر فرد فرد یک ملت نبوده است. حالا همان ها که به حضور این "رژیم" ایراد دارند و بر چهره ی عمالش تف لعنت می اندازند، همان ها با آن وسعت هوشمندی شان غرق "بازی" تهمت سازی همین "رژیم" شده اند. که بوده است که گفته؛ "دروغ هرچه بزرگ تر باشد، بیشتر قابل باور است"؟ باید دک و پوزش را طلا گرفت! چون اینجاهاست که معلوم می شود آن "دروغ"ها و "تزویر"ها تا کجا در رگ و ریشه ی فرهنگ یک ملت جا گرفته و رژیم غاصب چگونه گربه را دم حجله ی جماعت کشته است.

زمانی در دهه ی اول پس از انقلاب هم، یکی از این "جعلیات" رژیم در مقابل منتقدان، طعن و لعن مهاجران بود. بجای آن که مغزهای فراری را به بازگشت ترغیب کنند، حکم صادر می کردند که "هرکه وطن را ترک کرده، خائن است". این مفهوم کاذب آنقدر در بوق و کرنا زده شد که "نخبگان" و "روشنفکر" جماعت آن مرز و بوم هم از این که بگویند زن و فرزندشان را بخارج فرستاده اند، شرم داشتند و برای تماس با عزیزان و آشنایان مقیم خارجشان، چنان آهسته می رفتند و می آمدند که از شاخ گربه در امان بمانند. برخی هم طبق عادت فرهنگی "پیش می رفتند که پس نمانند"، هرچه می نوشتند و می گفتند، یکی دو فحش خواهر و مادر هم محض رضای خدا نثار "مهاجران" می کردند؛ "آنها که رفتند، در ساختن وطن سهمی ندارند". یا "ما می مانیم و سنگر را رها نمی کنیم" و از این قبیل اباطیل. حکومت گفته بود "کلاه" را بیاورید، آنها "سر" را هم با کلاه می آوردند! چربش می کردند و نخود و لوبیا هم اضافه می کردند. همان ایام دست اندرکاران رژیمی که این "مفهوم" مسخره را در ذهن همه کاشته بودند، میلیارد میلیارد به جیب می زدند(داستان هایی شبیه "قضیه"ی آقای "رفیق دوست" و شرکا را که یادتان نرفته) و فرزندانشان را به کشورهایی نظیر مالزی می فرستادند که هم "غرب" نبود و هم "اسلامی" بود! چند سالی نگذشت که همان عزیزان "بازی خورده" که به "دلایلی" دیگر در "وطن" مانده بودند و آن را به حساب "حفظ سنگر" می گذاشتند، در واقع روغن ریخته را وقف امامزاده می کردند، و "رفتگان" را "وطن فروخته" و ترسو و نمی دانم چه و چه می خواندند، بالاخره دریافتند که "شتر" حکومت در خانه ی خودشان هم خوابید. "موقعیت"ها از بین رفت و مجیز گویان هم مورد بی مهری قرار گرفتند و تحمل ماندن در وطن و "سنگر" از کفشان برفت و متوجه شدند که اگر بخواهند هم چنان نقش "قهرمان ملی" را بازی کنند، زندگی را به فلان خر فروخته اند، ناچار جلای وطن کردند. باز هم جای شکرش باقی ست که عده ای جان عزیز و زندگی را برداشتند و ترک وطن کردند و مثل بقیه، عمرشان در سیاهچال های رژیم سوسماران به هدر نرفت. البته خیلی هاشان می گویند؛ "وضع ما فرق می کرد"! این را اما همه می گویند!

من در زمینه ی "کاشتن ضد ارزش ها" در ذهن یک ملت، در این سال ها و به بهانه های مختلف، بسیار نوشته ام که چگونه بی آن که خود بدانیم، با تکرار و تاکید تبلیغاتی، می شود یک مفهوم ضد ارزشی را بجای ارزش در ذهن انسان ها کاشت. در داستان های عامیانه ی خودمان هم برای این مساله مثال بسیاری هست، یکی هم این که با تکرار پیاپی "قرم، قرم"، چگونه به تدریج، از زشتی فحش "قرمساق" کاسته می شود تا آنجا که یک آدم "قرمساق نشنیده" هم به سادگی راحت الحلقوم، فرو می دهد. "یاروسلاو هاشک"(نویسنده چک) از زبان "شوایک، سرباز پاکدل" تعریف می کند که؛ "یک سربازی بود، از آن خرهای بی بدیل، یک دفعه شش کورون توی خیابان پیدا کرد، رفت تحویل پلیس داد. روزنامه ها خبرش را نوشتند و این "احمق شرافتمند" برای همیشه مسخره ی مردم شد. دیگر هیچ کس نمی خواست با او معاشرت کند.... با کلفت همسایه رفیق بود. زن وقتی از این حماقت او با خبر شد، با او قطع رابطه کرد. وقتی به مرخصی رفت، رفقای قدیمش او را از دکه ی عرق فروشی بیرون کردند. روز به روز تکیده تر شد چون از فکر به این حماقت بیرون نمی آمد. عاقبت هم خودش را زیر قطار انداخت.."!
 
باری، آقای "ماکان" رفته است اسرائیل و با آقای "شیمون پرز" ملاقات کرده. بالاتر این که از نامزد سابقش خانم "ندا آقاسلطان" یاد کرده. حالا همه سعی دارند "ماکان" را محکوم کنند؛ یکی می نویسد این آقا اصلن کلیمی ست. این طور باشد، لابد ندا آقا سلطان هم کلیمی بوده است، بله؟ یکی می گوید این آقا دارد از "مرگ ندا" برای خود قبا می سازد. یکی ... یکی نوشته ماکان در زمان مرگ ندا، دیگر نامزد او نبوده و این دروغ است. در حالی که مادر ندا در یک مصاحبه با یک روزنامه ی داخلی این نامزدی را تایید کرده است. بهررو، گیرم یک شبانه روز هم شده باشد، این آقای ماکان نامزد ندا بوده. این گونه که ما راه افتاده ایم و فریاد می زنیم؛ این آقا "حق" ندارد با نام ندا بازی کند و..، اگر حتی این شکل "تقسیم حق" را هم بپذیریم، ایشان در هر حال بیش از بنده و شما "حق" دارد از ندا بگوید. می پرسم اما آقای ماکان "بازی" می کند؟ از اسم ندا "سوء استفاده" می کند؟ اصلن به ملت ایران توهین می کند؟ هرچه که هست، این "حق" آقای ماکان است! یعنی آقای ماکان "حق" دارد لخت مادرزاد وسط خیابان بخوابد و اجازه بدهد یک کامیون اسرائیلی از پشتش "رد" شوند! همان طور که آقای خامنه ای و شرکاء به سادگی آب خوردن به ملت توهین می کنند، یا آقای احمدی نژاد و شرکاء ملت را تحقیر می کنند، یا آقای لاریجانی ... یا آقای شریعتمداری در کیهان... اگر ماکان یا خامنه ای یا احمدی نژاد یا هرکس دیگر اشتباه می کنند و ما با اعمالشان موافق نیستیم، "حق" ما این است که به آنها رای ندهیم! بر اعمالشان تایید نگذاریم، و نگذاریم مفاهیم عوضی را به ما بچپانند، و آن گونه که آنها می خواهند به جهان نگاه نکنیم. بع عبارت دیگر ما اگر با کسی موافق نیستیم، نباید تن به "بازی" او بدهیم. ولی حق داریم از کسی بخواهیم مطابق میل ما رفتار کند؟ خیانت نکند، دزدی نکند، دروغ نگوید وو... مگر قرار نیست ما طرفدار "قانون" و "دموکراسی" و "آزادی" و نمی دانم چه و چه باشیم؟ پس بعله، ما "حق" داریم طبق قانون آقای خامنه ای یا احمدی نژاد یا شبیهشان را به دادگاه بکشانیم و محاکمه کنیم، چرا؟ چون این حضرات به نام "دولت" و "نماینده ی ملت" ثروت ملت را می چاپند، سرزمین ملت را اشغال کرده اند و ملت را به گلوله می بندند و به نام خدا و قانون زندگی را بر ملت حرام کرده اند و...
 
اما خانم ندا آقا سلطان وسط خیابان به "ناحق" از این "نابحقان" گلوله خورده و جان عزیزش را از دست داده. کلیمی بوده یا مسیحی، مسلمان یا بهایی یا هرچه، شهروند آن سرزمین، یعنی ایرانی بوده، و مهم تر آن که انسان بوده است. همان طور که آقای ماکان، هرچه باشد، یک انسان است. پس حق دارد تصمیم خودش را بگیرد و کاری که دوست دارد انجام دهد. مثلن به اسرائیل برود، با شیمون پرز ملاقات کند، یا به آمریکا یا هر جهنم دره ی دیگر سفر کند. کی گفته ایشان خودش را "نماینده ی مردم ایران" معرفی کرده؟ جمهوری اسلامی یا خود آقای ماکان؟ تصور نمی کنم آقای ماکان چنین حرف ابلهانه ای زده باشد، و باور نمی کنم آقای شیمون پرز هم احمق باشد که آقای ماکان را به عنوان "نماینده ی ملت ایران" بپذیرد! بعید نیست آقای ماکان خود را جزو خانواده ی اقاسلطان و نماینده ی ایشان جا زده باشد. در این صورت هم وظیفه ی من یا کس دیگری نیست که گذشته و حال و آینده ی آقای ماکان را زیر تازیانه ببرد و غایبانه محاکمه کند و به دار بکشد. این وظیفه ی خانواده ی آقاسلطان است، و مادر ندا هم در مصاحبه ای گفته ایشان نماینده ی ما نیست. همین و تمام.
 
برخی نوشته اند که "ماکان" نماینده ی "جنبش سبز" نیست؟ تصور نمی کنم حتی اگر آقای ماکان چنین ادعایی مسخره ای کرده باشد، آقای شیمون پرز اینقدر ساده دل باشد که خیال کند "جنبش سبز" نماینده اش را به خدمت رییس جمهور اسرائیل فرستاده است!
 
می ماند این مفاهیم که اسرائیل جنایتکار است و یک ایرانی "نباید" به اسرائیل برود. در جنایتکار بودن دولت اسرائیل حرفی نیست، اما چه کسی و کدام "قانون" گفته اگر یک ایرانی بخواهد به دیدار آقای شیمون پرز برود، "باید" از ما (مسلمانان!) اجازه بگیرد؟ چند سال پیش هم که آقای حسین درخشان به اسرائیل رفت، بر مبنای همین "باید" و "نباید"ها جنجالی به راه افتاد و جماعتی که به دلایل دیگر از آقای درخشان خوششان نمی آمد، سرنا را از سر گشادش زدند. همان وقت هم نوشتم؛ "زندگی آقای درخشان به خودش مربوط است، و "حق" دارد اگر بخواهد "زندگی" را وسط کوچه دراز کند و رویش بشاشد" به کسی هم مربوط نیست ...". شاید برای همین هم حالا که نزدیک به دو سال است در زندان دژخیمان جمهوری ست، کسی از او (درخشان) یاد نمی کند. چون هنوز هم، نه تنها گناه سفرش به اسرائیل، که دفاعیات بعدی اش از جمهوری اسلامی را هم بر او نبخشیده اند! 
 
اما سوال های اصلی هم چنان پابرجاست؛ آیا رژیم اسرائیل جنایتکارتر از رژیم جمهوری اسلامی ست؟ کدام عمل خطاست؟ این که آقای ماکان امروز به دیدار رییس جمهور اسرائیل رفته؟ یا این که رژیم "پاک" و "بحق" جمهوری اسلامی سی و یک سال است که بظاهر به اسرائیل فحش می دهد و در عمل و پنهانی با اسرائیل معامله می کند، اسلحه می خرد و...گیرم هیابانگ جمهوری اسلامی را بپذیریم و بگوییم این جمهوری آخوندها نیست که دشمنی اسرائیل و جهانی را برای ما خریده، و قبول کنیم که این رژیم اسرائیل است که بی دلیل "دشمن" ماست. رفتار با دشمن آن است که آقای ماکان انجام داده یا آنچه آخوندها عمل می کنند؛ از "بالا" فحش می دهند و از "پایین" معامله می کنند؟
 
این واقعه و مشابه آن، هر روز در آن سرزمین رخ می دهد. واقعیت اما همان گونه که بارها اشاره کرده ام، چیز دیگری ست. این که ما علیرغم تمام ادعاهایمان در مورد دموکراسی و آزادی خواهی و غیره و غیره، سخت درگیر بازی "مفهوم سازی" رژیم شده ایم. انگار فرصت هم نداریم تامل کنیم که چطور مسخره هایی نظیر شریعتمداری که همه مان طعن و لعنش می کنیم، با تهدید و تهمت و ناسزا و بددهنی، برای ما "مفهوم" می سازند و ما به سادگی درگیر مفاهیم "ضد ارزشی" این شیادان می شویم!
 
ناچارم یک بار دیگر و به تکرار بگویم، آخوندها یک نقطه قوت بزرگ دارند، و آن این که برخلاف شاه و دستگاه های امنیتی و کارشناسان غربی و غیر غربی، ما و فرهنگمان را به شکل غیر علمی، خوب می شناسند. علت تسلطشان هم تنها "زور" و "اسلحه" و پول نفت نیست، اگرچه همه ی اینها به نوبه ی خود موثرند اما مردم نشان داده اند که در مقابل این چیزها "جا" نمی زنند. ستون اصلی "تسلط رژیم" اما "شناخت" فرهنگی ست، چرا که "زن ستیزی" و "یهودی ستیزی" و "بهایی ستیزی" و "غیر دموکراتیک" بودن و ... بخش های پنهان فرهنگ ماست. ما ضمن بر شمردن این "عیوب" در "سخن" و "مقاله"، در عمل دنبال یک "بز طلیعه" می گردیم تا گناه همه ی نارسایی ها را به گردنش بیاوزیزم. اینطوری بهتر می شود زشتی هامان را پشت شیطانی رجیم به نام "جمهوری اسلامی" پنهان کنیم، اگرچه در برخی زمینه ها از "رژیم" جمهوری اسلامی، هم "اسلامی" تریم، و هم "مرد"تر. رژیم جمهوری اسلامی در حقیقت آینه ای ست که پیش روی ما واداشته اند. شاید بهتر باشد "تغییر رژیم" را از "اینجا"(خودمان) شروع کنیم!
 

***    

بعداز تقریبن 24 ساعت، الساعه در سایت بی بی سی دیدم که با آقای ماکان در این مورد مصاحبه کرده است. خوب، خنده دار است که آدم ها برای هر کاری که می کنند باید به دادگاه بروند و از خودشان دفاع کنند. به این می گویند "دفاع برای خطاهای نکرده"! ولی خود آقای ماکان می گوید؛ (اگر البته حرف خودش را قبول داریم و اصرار نداریم که "ما" درست تر می گوییم) "من نه نماینده ی مردم ایرانم، نه نماینده ی جنبش سبزم، نه نماینده ی خانواده ی ندا آقاسلطانم و نه نماینده ی خود "ندا"، من نماینده ی خودم هستم. یک سوال هم به سبک کاملن "ایرانی" از طرف پرسش کننده از آقای ماکان شده که؛ شما قبل از کشته شدن "ندا" اسم و رسمی نداشتید، و کسی هم شما را به اسرائیل دعوت نمی کرد و از این قبیل ... که واقعن خنده آور است. آقای ماکان جواب روبراهی نداده است. من اما پاسخ این پرسش را همزمان در ذهنم مرور می کردم؛ وقتی من نامزد ندا شدم، قرار نبود او در خیابان کشته شود تا من هم بعدش به اسرائیل دعوت شوم! ولی این اتفاقات افتاد. و از من هم دعوت شد. حالا چه کنم؟ می گویید از "کاسپین ماکان" بودن استعفا بدهم؟ اما پاسخ قشنگی که داده است در مقابل این پرسش که فکر نمی کنید سفر شما باعث فشار جمهوری اسلامی بر مخالفین بشود؟ ایشان می گوید؛ (نقل به مضمون) من به هر جهنم دره ی دیگری هم که می رفتم یا بروم می تواند مشکل باشد. (بقیه اش را من از طرف خودم ادامه می دهم) به حساب آن جمهوری چه شما روی پا راه بروید چه روی دست چه روی سر، اگر قرار باشد ایراد داشته باشید، همه ی این رفتارها ایراد دارد. این مشکل شماست که غرق "مفاهیم" رژیم ساخته نشوید و خودتان را از چشم امثال خامنه ای یا احمدی نژاد یا یزدی و جنتی و مصباح و شریعتمداری و این گونه حشرات نگاه نکنید. برای آدم طهارت گرفته مشکلی نیست اگر بگویند "کونت گهی ست"!
 


Share/Save/Bookmark

Recently by Ali OhadiCommentsDate
بینی مش کاظم
-
Nov 07, 2012
"آرزو"ی گمگشته
-
Jul 29, 2012
سالگرد مشروطیت
2
Jul 22, 2012
more from Ali Ohadi
 
Anonymouse

Fiance? or finance? We dont know them & then BOOM Israel!

by Anonymouse on

Everything is sacred.


Maryam Hojjat

Well Said!

by Maryam Hojjat on

very good points in your article.  Thanks for posting.


divaneh

Valuable insight

by divaneh on

Thanks Ali. I have not heard Makan's interview or comments but share your view that he has the right to meet whoever he wishes in his own capacity. He's been through a hard time and suffered the loss of his fiancee, but don’t think anyone considers him anything but another member of the green movement.


Anonymouse

خاک عالم بر سر کاسپین ماکان. حیف اون نون و نمک.

Anonymouse


Everything is sacred.