بازیگر

شعری از آنتونیو تابوکی


Share/Save/Bookmark

بازیگر
by Mahasti Shahrokhi
27-Apr-2012
 

آنتونیو تابوکی، نویسنده ایتالیایی نه عامویم بود و نه سرورم، نویسنده ای معاصر بود که دلنشین و خواندنی می نوشت و در ماه گذشته درگذشت. رمان نویسی آنتونیو تابوکی متأثر از فرناندو پسووا و لوئیجی پیراندلو بود و او این تأثیر را هرگز پنهان نکرد. اتوفیکشن در آثار او تکنیکی است که مدام به کار می گیرد. تکنیک اتوفیکشن در ادبیات داستانی، بسیار پس از تئاتر و نقاشی ظاهر شده است و به نسبت سایر هنرها، گویا ادبیات داستانی از این نظر از لحاظ زمانی عقب مانده است.

تکنیک اتوفیکشن را پیش از این در تئاتر لوپیجی پیراندلو داشتیم که بیست سالی زودتر از فرناندو پسووا به دنیا آمده است و در «شش شخصیت در جستجوی نویسنده» فیکشن (واقعیت داستانی) را مدام در برابر واقعیت بیرون قرار می دهد. پیراندلو با بازی قلم مدام در خلال نمایش، لحظات هیجان انگیزی از مرور بر یک واقعه و یا نشان دادن لایه های متفاوت واقعه را به خواننده نمایان می کند. فرناندو پسووا نیز در همین مسیر، با خلق شخصیت های همنام و یا خلق افرادی موازی با اسامی مستعار، مانند ذرات اتم، تصویری ریز از تصویر کلی جهان ارائه می دهد.

داشتم خودم را برای دیدن نمایشی از پیراندلو آماده می کردم و درباره پیراندلو می خواندم؛ خیلی تصادفی به شعری از آنتونیو تابوکی در میان «گفتگوهای از دست رفته» در  کتاب «آقای پیراندلو را تلفن می خواهد» برخوردم. شعر «بازیگر» آنتونیو تابوکی کمک بسیار مهمی در راه شناختن ادبیات داستانی از نوع پیراندلو و پسووا و خودش است و چگونگی بازی و قواعد بازی نویسنده با نقش و گوناگونگی آن را شرح می دهد. از این رو تصمیم گرفتم آن را به فارسی برگردانم. ادعای ترجمه ندارم، حالا نروید بگویید «مهستی دارلترجمه باز کرده.» نخیر ترجمه این شعر، پاسخی است بر برخی سئوالات و نیازهای روح. وگرنه ترجمه کار من نیست. پیشکش



***

«بازیگر»

من شاعرم،

بازیگرم،

صبح که از خواب بیدار می شوم، لباس می پوشم

لباس، کفش،

به خیابان سرازیر می شوم، شبیه همه دیگران.

اما بعدش،

در خلوت اتاقم،

پنجره های روحم را می گشایم،

سردابهای مخفی و زیرزمینی را به دقت می کاوم

موش دارد،

رودهای الماس،

شگفتی ها، بخارات متعفن و بغض،

این کار را برای خود انجام می دهم، این کار را برای شما انجام می دهم

چون لازم است یکی نگاه کند.

و اینها، شاعران هستند،

جویندگان ستارگان در عمق چاه ها.

گاهی چهره هایی می بینم،

خاطرات، یادهای کمرنگ،

یا خرده ریزها،

از آنچه می خواستم باشم و نبوده ام،

به زحمت امیالم،

شناورند،

مانند اجساد کبود جانوران مرده.

من بازیگرم،

به همین راضیم و همین نام من است

چون هیچکس نیستم،

هیچکس و با این همه متعدد و زیاد،

شکل وجودی من، این چنین بود:

زیستن در زندگی های متعدد، بیش از زندگی های ممکن،

چون والاترین الهام

از خود بیخودی است،

و بیش از هر چیز،

خودبودن در دیگری،

در دیگران متعدد،

زیستن به روش جمع،

 به صورت تصویری از جهان.

آن روح ها، همه  نمی توانند در یک جسم جا بگیرند،

شخصیتها بی تاب اند

آنها دیگری را به درگاه ما هل می دهند

توقع توضیح دارند. و گاهی بهشان خواهم گفت

همان طور آنها را به ستوه آورده ام، خود نیز از دستشان به ستوه آمده ام،

برای این که مجبورشان کنم که برگردند،

آنها را از کت شان گرفته می کشانم

برای این که بدانند

کی هستند.


Share/Save/Bookmark

Recently by Mahasti ShahrokhiCommentsDate
رود خانه ای از شعر
3
Sep 10, 2012
محبوب و مردمی
4
Jul 31, 2012
در غیبت آن غول زیبا
63
Jul 23, 2012
more from Mahasti Shahrokhi
 
nilofar

ممنون مهستی گرامی

nilofar


از توضیح و لینک به اتو فیکشن

منظور من از آن جمله ی کذایی این بود که زمان هایی که آدم درگیر آفرینندگی نیست دچار روزمرگی می شود و انگار به نوعی زنده نیست. من وقتی یک کار خوب می خوانم درگیر آفرینش می شوم و برایم نوعی زندگی دوباره است. فکر کنم هنوز هم قادر نیستم منظورم را خوب بیان کنم و زیاد هم حرف های بی سر و ته مرا جدی نگیر

زنده باشی و خوش

نیلوفر 


Mahasti Shahrokhi

چند توضیح کوچک

Mahasti Shahrokhi


توضیح:
نام شعر «آکتور» است و آکتور چیزی فراتر از بازیگر است که اگر نام شعر همان
«آکتور» باقی می ماند، دیگر برگردانی در فارسی نداشت. آکتور هم بازیگر است
و هم خودش در قالب نقش های مختلف. و شاید بهتر باشد نام شعر همان «آکتور»
بماند. 

متن
اصلی شعر را می توانستم تایپ کنم اما پس حق نویسنده مرده و قانون حق مولف
چه می شود؟ تابوکی عامو و یا بابام نبود که از نسبت استفاده کنم و طلب ارث
کنم.

در
مورد «اتوفیکشن» روی اینترنت توضیحاتی موجود است. که البته به زبان فرانسه
مفصل تر است. «اتوفیکشن» یک عبارت تخصصی در نقد ادبی امروز است. یعنی
داستان نویسی بر محور شخصیت نویسنده

 Autofiction

//en.wikipedia.org/wiki/Autofiction

 

کمی
بیشتر توضیح می دهم: ساده بگویم اگر واقعه تاریخی انقلاب کبیر فرانسه را
واقعیت بیرون تلقی کنیم. رمان «بینوایان» اثر ویکتور هوگو بازتاب فیکشن یا
صورت داستانی همان واقعه است که از تخیل نویسنده ای چون ویکتور هوگو گذشته
است. اگر ویکتور هوگو در رمان «بینوایان» شخصیتی (همنام و یا با نامی مشابه
مثل هوگو ویکتور و یا نامی دیگر) داشت که به اول شخص و یا سوم شخص مفرد
شاهد انقلاب بود و آن را می نوشت، این امر را می توانستیم اتوفیکشن تلقی
کنیم که نیست.

در
تئاتر این تخیل داستانی و میل به بازی را به صورت «بازی در بازی» یا
«تئاتر در تئاتر» داشتیم. شکسپیر و کورنی در درون نمایشنامه های خود نمایش
ها ی خود، گروه های تئاتری دارند که به صورت موازی در نمایش دارند نقش هایی
را بازی می کنند، در «هاملت» و یا در «توهمات خنده دار» کورنی و این امر
در تئاتر سابقه داشت و گسترش پیدا کرد. در نقاشی هم «اتوپرتره» و یا حضور
نقاش را در حال کشیدن تابلویی از دیگران داشتیم ولی در ادبیات داستانی این
امر در قرن بیستم ظهور کرد. پیراندلو و سپس پسوا در این زمینه داستانهای
بدیعی خلق کردند. که البته دیگران هم هستند ولی چون می خواهیم بر روی
تابوکی متمرکز بمانیم از این دو که بیشترین تأثیر را بر روی داستان نویسی
او گذاشته اند یاد می کنیم. حالا اگر کسی بیاید و بر اساس شخصیت تابوکی،
دست به اتوفیکشن بزند بر اساس همین تکنیک است؛ و بگو مگر ایرانی ها در کپی
کاری و تقلید چه کم از دیگران دارند؟ اما آنچه هر هنرمندی را از دیگران
متمایز می کند، بدعت و خلاقیت اصیل اوست. خلق یا آفریدن چیزی نو و تازه؛
وگرنه خلق را تقلیدشان بر باد داد.

 

خانم نیلوفر این جمله را نفهمیدم:

کسانی مثل من را که بین خواندن یا تجربه ی کارهای ناب مرده ایم زنده کردی

 با تشکر از صبر همگی

همیشه پر بار و تازه نفس و زنده باشید


Anahid Hojjati

Dear Mahasti, thanks for translation

by Anahid Hojjati on

what he is describing: more than a player, is description of a writer, director, or producer. i would have to say a director is the one that besetooh meeavard and dar setooh ast and many other sentences of the poem are actual tasks that a director does.


nilofar

آخ که دوباره زنده شدم

nilofar


مهستی عزیز

چه خوب است که دست به ترجمه ی این کار زدی  و کسانی مثل من را که بین خواندن یا تجربه ی کارهای ناب مرده ایم زنده کردی.

کاش همه ی این مترجمان بد و زیاد خاموش می شدند و به جایش تنها صداهای روح نوازی مثل مال تو بود

انتخاب های تو بی مانند است

اگر می توانی لطف کن و در مورد تکنیک اتوفیکشن اینجا بیشتر توضیح بنویس

و هر وقت حسش بود بیشتر برای ما ترجمه کن و روح ما را فعال کن 

زنده باشی

نیلوفر


Red Wine

...

by Red Wine on

در لیسبون بودم وقتی‌ خبرِ مرگِ ایشان را دریافت کردم و در مجلسی به یادش درانجا شرکت کرده و ماتم زده..اندوه بر دلم نشست،نوشته‌هایش و طرزِ اندیشه اش،ستودنی هستند،یکی‌ دیگر از بهترینهای دنیای ادبیاتِ معاصر،از بینِ ما رفت...

با سپاس از شما.