هوالحوّا

هوالحوّا
by Alef Mahan
07-Mar-2011
 

ازل الله بودی
تاكه آدم آفریدی
چنان زیبا چنان دلبر
كه خود زار حیران
از بود بیزار، از نبود بیزار
در آدم بیقرار.
     وصال، حسرت بود.
 

خفته پهلوی چپش
جسمیت آغاز‌كردی
حَی شدن، حوّا شدن
هو، حوری‌بتی دلدار او
عشق را
تن.
     خون، قاعده زخم بود.
 

عر ش‌ را اغیار بسیار
تنها یار ابلیس
محبوب، محرم، فداكار
مجری فرمانِ حق بی عار:
نقشِ مار!
     سیب، دسیسه بود.
 

و زمین ساختی
زنده، سبز، چرخان، سیبگون
گیاه و جانور را حجله‌گاه
یگانۀ كیهان
گاهوارۀ زمان
     عشق را سریرِ هستی بود.

 
و هجرت پرداختی هجران را
گناه‌آلود، برهنه، بی‌بازگشت
آدم و الله، در راه
عرشِ خدا برجا
عرشه‌ای بی‌ناخدا.
     ابلیس‌، معصومِ ننگ­آلود بود.
 

ازل الله بودی
عشق، حوّا شدی
انبوه به تكراران
معشوق را چشیدن جاودان
بخشیدن، تن و جان و جهان
وخود سرنوشتِ تلخِ عشق، تنها.
     ازل الله بودی
 

     عشق، حوّایان شدی.

 
10/3/2004
ا- ماهان


Share/Save/Bookmark

Recently by Alef MahanCommentsDate
کارناوال ریو تا تهران
1
Nov 27, 2012
اتوبوسی بنام هوس
-
Oct 29, 2012
از « آ » تا « ی » ای آزادی
-
Oct 13, 2012
more from Alef Mahan