صادق هدایت و برتری نژادی

سامی ستیزی در “درام تاریخی مازیار”


Share/Save/Bookmark

صادق هدایت و برتری نژادی
by Majid Naficy
03-Apr-2011
 

آیا سبیل کوچکی که در برخی از عکس های صادق هدایت زیر بینی او دیده می‌ شود جنبه‌ ی آرایشی دارد یا آرمانی؟1

نمی دانم اما کافی‌ست که به آلبوم های خانوادگی عکس های دوران رضاشاه نگاه کنیم تا دریابیم که گذاشتن این نوع سبیل رواج همگانی داشته و مانند سبیل پرپشت ملی ‌گرایان و ریش شرعی اسلام ‌گرایان نشان از دلبستگی ‌های آرمانی می ‌دهد. در آن زمان تب هیتلردوستی در کشور بالا گرفته بود و طبیعتاً گذاشتن سبیل هیتلری نیز میان جوانان باب شده بود. بسیاری هیتلر را برای آن دوست داشتند که علیه استعمارگران انگلیسی می‌ جنگید و از آنجا که تصور می ‌کردند “دشمن دشمن من، دوست من است” پیشروی قوای آلمان را به سود استقلال ایران می ‌شمردند، اما علاقه‌ ی گروهی دیگر از هواداران هیتلر از این حد سیاسی فراتر می‌ رفت و جنبه ‌ی آرمانی به خود می ‌گرفت.

مهمترین خصلت هیتلریسم جنبه ‌ی نژادپرستانه‌ ی آن است. براساس این نظریه، آریایی ‌ها برترین نژاد انسانی هستند که به دلیل آمیزش با نژادهای دیگر خصوصاً نژاد سامی، پاکیزگی خونی خود را از دست داده ‌اند و اکنون باید به یمن جنبش هیتلری نژادهای دیگر را از میان بردارند و آرام آرام با ازدیاد نسل آریایی و سلطه‌ ی مطلق آن بر جهان جامعه‌ ی بشری را از تباهی نجات دهند. هیتلر به یهودیان نه به عنوان پیروان یک دین یا آحاد یک ملت، بلکه به عنوان اعضای نژاد سامی می‌ نگریست. از همین جاست که نظریات او “سامی ستیز” خوانده می ‌شود و نه “یهودی ستیز”. اگر او تنها با دین یهودیت عناد داشت می ‌توانست به جای قتل عام افراد یهودی فقط آنها را به رد زبانی دین شان مجبور کند. بدین لحاظ اگرچه هیتلر در نبرد نظامی خود با متفقین شکست خورد، ولی به گفته‌ ی نویسنده کتاب “تاریخچه مردم یهود” توانست در جنگ نژادی خود موفقیت زیادی به دست آورد و تعداد یهودیان اروپا را از 11 میلیون به 5 میلیون تقلیل دهد.2

“مازیار: درام تاریخی در سه پرده” در سال 1312 در تهران منتشر می ‌شود که مطابق است با 1933، سالی که هیتلر در آلمان به عنوان صدراعظم برگزیده می‌شود. همکار نزدیک هدایت در محفل ادبی “ربعه” یعنی مجتبی مینوی مقدمه ‌ی مفصلی در هفتاد و اندی صفحه بر این نمایشنامه پنجاه صفحه ‌ای نوشته که در آن به روایت تاریخی جنبش مازیار (مقتول در 224 هـ . ق) یکی از اسپهبدان طبرستان علیه خلافت عباسی پرداخته است. به علاوه کتاب دیباچه ‌ای کوتاه دارد که امضای هر دو نویسنده در پایین آن دیده می ‌شود.

اصل ماجرای مازیار بر این داستان نیمه افسانه ‌ای ـ نیمه تاریخی استوار است که “بزیست” یا “یحیی” منجم ایرانی خلیفه‌ ی عباسی، سه سردار ایرانی بابک، افشین، و مازیار را به خروج علیه خلافت اسلامی و احیای دین زردشت و “انهدام نژاد عرب” فرا می ‌خواند. (صفحه 117)3 اما جنبش استقلال خواهانه ‌ی اسپهبدان به نتیجه نمی ‌رسد. نخست بابک در اثر خیانت برادر سنباد یکی دیگر از سرداران شورشی کشته می‌ شود و سپس مازیار توسط لشکر عبدالله بن طاهر دستگیر می‌شود و توطئه‌ ی افشین برای قتل خلیفه ‌ی عباسی در سامرا کشف می‌شود.

پرده‌ ی اول نمایشنامه در طبرستان می ‌گذرد هنگامی که شورشیان در محاصره هستند و در آستانه‌ ی شکست قرار دارند و تنها امید مازیار آن است که از جانب افشین برای او نیروی کمکی برسد. علی پسر ربن طبری، منشی مازیار و سیمرو، گیس سفید اردوی مازیار که هر دو با لشکر عرب پیوند پنهانی دارند در پی یافتن طومار نامه ‌ای هستند که افشین برای مازیار فرستاده است. در پرده‌ ی دوم مازیار را با شهرناز، دختر سرراهی که خانواده‌ ی او را سپاهیان عرب جلوی چشمانش به طرز دردناکی کشته ‌اند، در میکده ‌ای در طبرستان می ‌یابیم. شهرناز چنگ می ‌زند و مازیار شراب می ‌نوشد و به دختر ابراز عشق می ‌کند و می‌ گوید که در جهان جز او کسی برایش نمانده است. آن گاه کوهیار برادر مازیار که به او خیانت کرده همراه با سرگروه قشون اسلام وارد میخانه می ‌شوند. آنها مازیار را دستگیر می ‌کنند و به مرکز خلافت می ‌فرستند. پرده ‌ی سوم در زندان مازیار در سامرا می ‌گذرد. زندانبانان که ایرانی هستند وسایل فرار مازیار را آماده می‌ کنند. شهرناز که برای دیدن مازیار به زندان آمده با این تصور که دلبر راه فراری ندارد از پیش زهری را که در زیر نگین انگشتر خود پنهان کرده خورده و پس از دیدار کوتاهی با مازیار تحت تاثیر زهر می میرد و مازیار نیز به جای گریز از زندان دیوانه می ‌شود و در سوگ از دست دادن دلدار به هذیان گویی می ‌افتد. بدین گونه درام تاریخی مازیار با یک ملودرام پایان می ‌گیرد.

اما صادق هدایت این تراژدی تاریخی را برای آزمایش طبع خود در زمینه‌ ی نمایش نامه نویسی ننوشته بلکه هدف او رساندن پیامی ‌ست که بدین صورت در دیباچه ‌ی کتاب توضیح داده شده است: “تاریخ و سرگذشت مردان نامی ایران مانند ابومسلم خراسانی و افشین و بابک و مازیار و غیره که هر یک جداگانه داستان دلچسب و فصل مهمی از تاریخ ایران است از رشادت و استقامت و زیرکی و کاردانی ایرانیان تا دو قرن پس از استیلای عرب حکایت می ‌کند و نشان می ‌دهد که هنوز ایرانیان برای استقلال خویش می‌ کوشیدند و فر و شکوه دوره ‌ی ساسانی و برتری نژادی و فکری خود را به کلی فراموش نکرده بودند. نوشتن این داستان ها و روشن کردن این فصل از تاریخ زنده ایران از اهم واجبات است.” (صفحه 13) نکته ‌ای که درنگ بر آن اهمیت دارد این است که نویسنده در این جا صحبت از تفوق فرهنگی یا ملی نمی ‌کند، بلکه مشخصاً از برتری نژادی ایرانیان حرف می ‌زند. هر یک از این سه دیدگاه به هدف برتری طلبی از زاویه ‌ی متفاوتی روبرو می ‌شوند و به همین دلیل برای رسیدن به آن راه حل های ویژه‌ ای می ‌یابند. با توجه به این موضوع کلیدی، حال باید به این پرسش ها پاسخ دهیم که در نمایش نامه ‌ی “مازیار” نژاد برتر کدامست، تفاوت آن با نژاد پست در چیست و راه اصلاح نژادی چگونه است؟

آیا برای صادق هدایت، “ایرانی” نژاد برتر است؟ کتاب “مازیار” سراسر با عرق ایران پرستی نوشته شده و این گمان را پیش می ‌آورد که ما تنها با یک دیدگاه ملی گرایانه روبرو هستیم. اما “ایرانی”یک مقوله‌ ی نژادی نیست و ما برای این که بتوانیم از زاویه‌ ی تنگ نژادی نگاه کنیم باید وابستگی آن را به نژادهای سفیدپوست یا آریایی ثابت کنیم. ما در نمایشنامه‌ ی “مازیار” بارها به این دیدگاه برمی‌ خوریم که ایرانی و رومی در کنار یکدیگر قرار دارند و عرب و یهودی در کنار هم. (صفحه‌ ی 122) مهم ترین نشانه‌ ای که این هماهنگی نژادی بین ایرانی و رومی را آشکار می ‌سازد این است که خلیفه عباسی پس از کشتن بابک ایرانی و ناتیس رومی، سرهای آن دو را قیراندود می‌ کند و در کنار دروازه شهر می‌ آویزد. (صفحه 123) پس نژاد برتر همان گروه سفید آریایی ‌ست که ایرانی و رومی هر دو به آن تعلق دارند.

از آنجا که نمایشنامه براساس مبارزه‌ ی مازیار علیه خلیفه عباسی نوشته شده در نظر اول این طور می‌ نماید که دشمن همان قوم عرب و دین اسلام است، ولی هر چه در خواندن کتاب پیشتر می‌ رویم بیشتر متوجه می‌ شویم که از نظر هدایت “جهودان” همانقدر در تباه کردن نژاد ایرانی شریک هستند که عربها. این درست که در بسیاری جاها صحبت از تصفیه ‌ی “کثافت عرب” (مثلا صفحه 122) می ‌کند، ولی در برخی موارد از جمله صفحات 11 و 124 آشکارا سخن از “کثافت های سامی” می ‌رود. حتی در یادداشت های آخر کتاب گفته می‌ شود که نویسنده‌ ی “تاریخ طبری” از زبان مازیار همه جا به “مسلمانان” لقب “جهودان” داده است. (صفحه ‌ی 138) باور کردن این مسئله در فضای سیاسی امروز که درگیری‌ های بین اسرائیل و فلسطین، اختلاف میان اسلام و یهودیت را برجسته کرده، دشوار می ‌نماید. ولی اگر به شرایط بین سال های دو جنگ جهانی که کتاب “مازیار” در آن نوشته شده برگردیم درک مسئله بسیار ساده می شود. از نظر نژادی، عرب و یهود هر دو از نژاد سامی هستند. (صفحه ‌ی 125) بنابر این طبیعی است هدایت که بازگشت به ایران باستان را یک آرمان مقدس می ‌شمرد، میان سیاست قوم کشی هیتلر علیه یهودیان و مبارزه ‌ی ایران پرستان افراطی علیه نفوذ عنصر عرب پیوند ببیند.

برجسته کردن “جهودان، این قوم بدتر از عرب” (صفحه‌ ی 98) به عنوان دشمن ایران، در واقع پیام اصلی این نمایشنامه است. در پرده ‌ی اول ما با علی پسر ربن طبری، منشی مازیار و سیمرو، گیس سفید دستگاه او آشنا می ‌شویم که هر دو قبلا یهودی بوده‌ اند. نام اصلی سیمرو، “سارا” است و منشی قبل از این که به اسلام بگرود یهودی بوده است. به گفته “هادان” در صفحه ‌ی 923 و به قول مازیار در صفحه ‌ی 95 این دو نفر هستند که از درون، جنبش مقاومت ایرانی را می‌ خورند و راه را برای نابودی نهضت ضدعرب فراهم می ‌سازند. در پرده اول ما درمی‌ یابیم که آنها در خوراک مازیار زهر ریخته ‌اند و به علاوه در پی یافتن نامه ‌ی افشین به مازیار هستند تا بدین وسیله راه را برای دستگیری و تصفیه ‌ی افشین از دستگاه خلافت آماده سازند. در پرده دوم سیمرو از دری مخفی به سخنان مازیار با شهرناز در میکده گوش می‌ دهد و از این طریق از توطئه ‌ی افشین در روز جشن مهرگان علیه خلیفه باخبر می‌گردد. بدین ترتیب با وجود این که اعراب و یهودیان به دو دین متفاوت تعلق دارند، ولی از نظر یک نژادپرست ایرانی چون نویسنده کتاب “مازیار” هر دو به یک نژاد پست تر به نام سامی وابسته ‌اند و باید به آنها چون یک دشمن واحد نگریسته شود.

حال باید از خود پرسید که از نظر هدایت، راه اصلاح نژادی چیست و نژاد برتر ایرانی ـ رومی چگونه می‌تواند خود را از دست نژاد پست عرب ـ یهودی نجات دهد؟ در اینجا سخن از پالایش خونی است و نه پالودگی فرهنگی یا حتی ملی. علت تباهی ناشی از آمیزش نژادی است. (صفحه‌ ی 95) این نسل نیمه ایرانی ـ نیمه عرب است که در همه جا پاکیزگی ایرانی را از میان برده و باعث سلطه‌ ی عرب و اسلام شده است. (صفحه‌ ی 11) حتی اگر یک فرد از جانب یکی از والدین خود تباری مسلمان داشته باشد رذالت عرب را پیدا کرده است. (صفحه‌ ی 116) به جز علی پسر ربن و سیمرو، دو نمونه ‌ی دیگر این نسل دو رگه، یکی کوهیار برادر مازیار است که به برادر خود خیانت می ‌کند و دیگری حسن بن حسین سرگروه قشون عبدالله بن طاهر. مازیار دلیل خیانت پیشگی برادر خود را در آن می ‌داند که مادر او کنیزی عرب بوده است. (صفحه ‌ی 112) و همچنین او در اثر آمیزش با عرب ‌ها (صفحه‌ ی 111) و همدستی با جهودان (صفحه ‌ی 113) فاسد شده است. حسن بن حسین نیز از یک آمیزه‌ ی عرب ـ ایرانی می ‌باشد، اما در برابر آلودگی خونی فقط یک راه حل وجود دارد: تصفیه‌ ی خونی. نویسنده آشکارا می ‌گوید که پالایش خونی تنها از راه ریختن خون میسر است. (صفحه‌ ی 130) سرمشق مازیار در این راه پدربزرگ او ونداد هرمز است که در زمان اسپهبدی وی حتی زنان ایرانی که شوهران عرب داشتند به فرمان او آنها را به دست خود تسلیم کردند و به چوبه های دار فرستادند. (صفحه ‌ی 96) آیا این داستان آشنا نیست و ما را به یاد سیاست هیتلر علیه یهودیان اروپا نمی‌ اندازد. به هر حال هدایت این کتاب را وقتی نوشته که در آلمان، سیاست یهودی‌ کشی آغاز شده بوده است.

البته هدایت در کنار آرمان هیتلری “برتری نژادی” خود، نسبت به دوران مازیار از دو دیدگاه برتری فرهنگی و ملی نیز استفاده می ‌کند. به عنوان مثال او دین زردشتی را “دین سفید” و دین سامی را “دین سیاه” می ‌خواند. (صفحه ‌ی 98) و سخن از “سیل مرگبار اسلام” (صفحه‌ ی 9) و “یاجوج ماجوج تازی” (صفحه‌ی 11) می ‌زند. اعراب و مسلمانان دشمن صنعت و تمدن هستند.(صفحه‌ ی 118) مسلمانان حتی ساختمان مساجد خود را از ایرانیان تقلید کرده ‌اند. دین آنها پر از موهومات است. عرب پست و پابرهنه است. (صفحه ‌ی 130) پوشاک آنها، چپی اگال، یک توبره ‌ی اختراعی ‌ست برگرفته از توبره‌ ی چارپایان. (صفحه ‌ی 110) اگر آنها ایران ساسانی را شکست می ‌دهند نه به خاطر مهارت های جنگی یا دلبستگی مردم به وعده های برابری خواهانه ‌ی آنان است، بلکه ناشی از مکر و توطئه دینی آنها می ‌باشد. (صفحه‌ ی 11 و 108) با وجود نیرنگ کاری، آنها کم هوش و احمق هستند. (صفحه‌ ی 123) در بیرحمی همتا ندارند و کارشان تنها بریدن دست و پا و شکنجه است. (صفحه‌ ی 106 و 131) شکمو و شهوتران هستند: ناتیس رومی در ظرف سه روز که در زندان بوده در اثر گرسنگی می میرد، ولی موسی بن هریش که در اثر همخوابگی با زن خلیفه به زندان افتاده است پس از سه ماه گردنش چنان کلفت می‌شود که نمی‌توان با تبر زد. (صفحه‌ ی 123) و با وجود این، عرب ها مارخواران اهریمن نژاد (صفحه ‌ی 10)، موشخوار (صفحه‌ ی 100)، سوسمارخوار، شترچران (صفحه ‌ی 98) و گداگشنه (صفحه‌ ی 105) معرفی می ‌شوند. آنها ریاکار و دین باز هستند. چنانکه حسن بن حسین پنهان از چشم همکارانش با مازیار شراب می ‌نوشد. (صفحه ‌ی 115) بدین ترتیب اعراب، یهودیان و مسلمانان از هرگونه خصلت انسانی تهی می‌ شوند و به صورت شیاطینی درمی ‌آیند که کشتن و انهدام قومی آنها برای پیروان برتری نژادی آسان می ‌گردد.

جالب اینجاست که از دیدگاه هدایت، افشین و مازیار برای این که به قیام خود برای انهدام نژاد پست جذابیت بخشند دست به اسطوره ‌سازی می ‌زنند و زمان خروج علیه خلیفه را روز جشن مهرگان انتخاب می ‌کنند. یعنی هنگامی که کاوه‌ ی آهنگر بر ضحاک تازی شورید. (صفحه‌ ی 99) صادق هدایت از یاد می‌ برد که به زعم خود فردوسی، رستم پهلوان ایران زمین از سوی مادر، تبار تازی دارد. آنچه برای نویسنده “مازیار” مهم است در واقع آفریدن اسطوره ‌ای جدید است برای جنبش نژادپرستانه که در سال 1312 ذهن او و بسیاری از روشنفکران هم نسل او را به خود معطوف کرده بود.

وقتی که با جهان بینی نژادپرستانه و سامی ستیزانه ‌ی هدایت در کتاب “مازیار” آشنا می ‌شویم از خود می ‌پرسیم چگونه می ‌شود مردی که رساله‌ ی “فوائد گیاهخواری” و داستان سگ ولگرد را نوشته و تا این حد نسبت به کشتن و آزار جانوران حساس است، می ‌تواند در کتاب “مازیار” نسبت به سرنوشت تلخ میلیون ها انسان، تنها به این دلیل که با او تفاوت دینی یا زبانی دارند این قدر بی اعتنا باشد؛ به باور من مشکل در نابردباری فکری است. آدولف هیتلر یک گیاهخوار بود و با این وجود آرمان برتری نژادیش موجب مرگ میلیون ها انسان شد. این گونه تعصبات فکری تنها در کتاب “مازیار” به چشم نمی‌ خورد و اصول ایرانیگری افراطی یکی از وجوه اصلی کار ادبی هدایت را در دوره ‌ی اول نویسندگی او تشکیل می ‌دهد که می ‌توان نمونه ‌های آن را در نمایشنامه ‌ی “پروین دختر ساسان” 1309، داستان های “سایه مغول” 1310 و “آخرین لبخند” ، “متون طنزآمیز”، “بعثت السلامیه الی البلاد الافرنجیه” 1309 و “توپ مرواری”، و کارهای تحقیقی “اوسانه” 1310، “نیرنگستان” 1312، “ترانه های خیام” 1313 و سفرنامه ی “اصفهان نصف جهان” 1311 مشاهده کرد. در آثار دسته اخیر، الحاد عمر خیام به عنوان نمونه ‌ی قیام روح آریایی علیه اعتقادات سامی معرفی شده، خرافه‌ های مردم ایران نتیجه ‌ی آمیزش آنان با اعراب و یهودیان به حساب آمده و رشد صنعت و معماری در اصفهان دوره‌ ی صفوی معلول بازگشت به ایران ساسانی دانسته شده است.

پس از برکناری رضا شاه از سلطنت به دلیل همکاریش با آلمان در شهریور 1320، هدایت نیز مانند بسیاری دیگر از هم نسلان خود به سوی حزب توده گرایش پیدا کرد. او به نگارش داستان هایی اجتماعی چون “حاجی آقا” و “فردا” پرداخت و حتی به دعوت رسمی مقامات شوروی به تاشکند مرکز ازبکستان سفر کرد. با این وجود هدایت در طول دوره‌ ی دوم حیات ادبی خود هیچگاه رسما نسبت به جهان بینی برتری نژادی مستتر در کتاب هایی چون “مازیار” برخورد نکرد. اخیرا پژوهشگر و دوست ارجمند ناصر پاکدامن در شماره 14 “دفترهای کانون نویسندگان ایران در تبعید” به چاپ مقاله ‌ی ناشناخته ‌ای از صادق هدایت دست زده به نام “اشک تمساح”4 که به امضای مستعار “ز” در شماره‌ی اول روزنامه ‌ی “رهبر” ارگان حزب توده ایران در دهم بهمن 1321 به چاپ رسیده است. ناصر پاکدامن در مقدمه ویرایش خود می ‌نویسد:”اهمیت دیگر “اشک تمساح” در این است که از احساسات “ناسیونالیستی” صادق هدایت روایت دیگری به دست می‌ دهد. اوست که اینجا می ‌نویسد:”ما هیچ تافته‌ ی جدابافته ‌ای نیستیم و ملتی هستیم مثل همه‌ ی ملت های دیگر جهان. و بعد هم در صحنه‌ ی امروز جهان “داشتم، داشتم”حساب نیست “دارم دارم” حساب است. باید دید امروز چه داریم و چه می ‌خواهیم بکنیم.” (صفحه‌ی 183) به علاوه هدایت در مقاله‌ ی فوق به “قلتشن‌ های دوران بیست ساله” (صفحه‌ ی 190) رضا شاهی طعنه می ‌زند و حتی به “دجالی که از برلین سر برآورده است” (صفحه‌ ی 193) اشاره می‌ کند. او برخلاف نظریات میهن پرستان دروغین، ایران را تنها میراثدار تمدن جهان نمی ‌شمارد (صفحه‌ی 188) و به سهمی که ملت های دیگر چون یونانیان، رومیان و هندیان در پیشرفت جامعه ‌ی بشری داشته‌ اند اعتراف می‌ کند. با وجود این نویسنده‌ ی “اشک تمساح” هیچگاه از اعراب و یهودیان نامی نمی‌ برد و به نقشی که نژاد سامی در رشد دانش و فرهنگ داشته نمی ‌پردازد. به این دلیل چنین مقاله ‌ای را نمی ‌توان یک برخورد صادقانه و ریشه ‌ای به نظریه ‌ی نژادپرستانه ‌ی هدایت در دوره‌ی اول نویسنده نیز به حساب آورد.

اگر صادق هدایت حتی در سال های آخر عمر خود دست به انتقاد از نظریات سامی ستیزانه ‌ی خود در گذشته نزده، چرا ما امروزه نیازمند آن هستیم که پس از گذشت تقریبا هفتاد سال از انتشار کتاب “مازیار” به چنین کاری روی آوریم؟ آیا بهتر نیست که مانند برخی از هدایت شناسان، گناه نژادپرستی او را به گردن شرایط اجتماعی و سیاسی دوران رضاشاه بیندازیم و به نقشی که بسیاری از روشنفکران سرشناس آن دوره چون مجتبی مینوی، بزرگ علوی، شین پرتو، ذبیح بهروز و ابراهیم پورداوود در رواج این گونه بدآموزی ‌ها داشته‌ اند، بی اعتنا باشیم؟ یکی از این هدایت شناسان، پژوهنده‌ ی گرامی محمدعلی همایون کاتوزیان است که در کتاب “صادق هدایت: از افسانه تا واقعیت” درباره هدایت و همکارانش می ‌نویسد:”بنابر این مقایسه آنها با نازی ها و فاشیست های اروپایی و همتاهای ایرانی شان خطا خواهد بود. در واقع حرفهایشان تند و افکارشان ساده دلانه و اعوجاج یافته بود، لیکن انگیزه‌ هاشان بی آلایش بود و رفتار سیاسی آنها جای سرزنش نداشت و سرآمد غالب مردانی بودند که از حیث زمان و مکان و موقعیت اجتماعی در شرایطی مشابه به سر می‌ بردند.”5 (صفحه های 12ـ111)

اگر جامعه‌ ی روشنفکری ایران پس از سپری شدن دوران رضاشاهی بلافاصله به نقد و بررسی دیدگاه‌ های سامی ستیزانه و آریاپرستانه‌ ی خود پرداخته بود بی شک کل جامعه از آن سود می‌ برد و گام بزرگی در راه طرد نظریات تمامیت گرا و استبدادی برداشته می‌ شد و اندیشه‌ ی آزادی در میهن خفقان زده‌ ی ما قوام بیشتری می‌ گرفت. امروزه نیز در اثر نفرت مردم از استبداد دینی، بدبینی نسبت به عرب و عربیت بیشتر شده و ایرانگری و آریاپرستی قوت یافته است. به همین دلیل برای روشنفکری که راه مبارزه با استبداد دینی را در ترویج آزادی اندیشه و بیان می ‌بیند، برخورد با نکبت برتری نژادی و تجربه ‌ی دوران رضاشاه اهمیت بیشتری می ‌یابد.

16 ژانویه 2003
مجید نفیسی
First published in www.shahrvand.com

1ـ این سبیل کوچک در غرب به نام سبیل چارلی چاپلین یا آدولف هیتلر شهرت دارد. چارلی چاپلین برای اولین بار در سال 1914 در فیلم صامت یازده دقیقه ای “Kid Auto Races at Venice” که در کالیفرنیا تهیه شده به صورت شخصیتی “ولگرد” ظاهر شد با شلوار گل و گشاد، کلاه شاپو و سبیل مسواکی. آدولف هیتلر به فیلم های چاپلین دلبستگی داشت و شاید سبیلش را به تقلید از چاپلین گذاشته بود. چاپلین در سال 1940 در اوج قدرت نازیسم فیلم “دیکتاتور بزرگ” خود را در نقد و هجو هیتلر ساخت. یکی از دوستان دانش پژوه در پاسخ به پرسش من درباره ی ماهیت سبیل هدایت گفت که سبیل هدایت در ایران “بال مگسی” نام داشته و به هیتلر برنمی گردد. این موضوع البته نیاز به تحقیق بیشتر دارد، با این وجود بر دو نکته باید تأکید کرد: اولا سبیل هیتلری در اواخر دهه ی 1930 و اوایل دهه ی 1940 در ایران به تقلید از هیتلر باب روز شده و ثانیا همچنان که این مقاله نشان داده هدایت چه با سبیل چه بی سبیل در دهه 1930 در آثار خود به تبلیغ برتری نژادی آریان بر عرب و یهود می پرداخت.

2-Raymond Schiendlin “A Short History of the Jewish People” Oxford University Press, 1999

3ـ صادق هدایت، “مازیار: درام تاریخی در سه پرده” با مقدمه مجتبی مینوی، تهران 1312.

4ـ ناصر پاکدامن،”یادداشتی بر اشک تمساح”، دفترهای کانون نویسندگان ایران در تبعید، شماره چهاردهم،2001.

5 ـ محمدعلی همایون کاتوزیان، صادق هدایت از افسانه تا واقعیت، ترجمه فیروزه مهاجر، چاپ دوم، تهران، طرح نو، ۱۳۷۷.


Share/Save/Bookmark

Recently by Majid NaficyCommentsDate
دلیل آفتاب
3
Dec 02, 2012
Fire
2
Nov 18, 2012
Sattar Beheshti: "More Honor in Death"
4
Nov 13, 2012
more from Majid Naficy
 
Veiled Prophet of Khorasan

Mash Ghasem Jan

by Veiled Prophet of Khorasan on

 

I use Centos 64 bit Linux. Farsi fonts look really bad on it. Barely readable. They look like this: 

صادق هدایت

Anyway getting back to Mr Hedayat. I did not know him personally. Therefore I am not qualified to say whether he was a racist. The remarks you quote as racist. Now does that mean he was? I don't know.

My mother told me that many Iranians at that time were influenced by Nazi. Think of it. Iran was bashed and beaten for decades. We got practically colonized and treated as ***. Then comes along Hitler who tells us Iranians we a master race! That would be well received by a nation badly in need of improved self image. I knew this guy from Azarbyjan. He was very dark skinned but was fascinated by the Aryan BS. Why: because he wanted to think he is great. 

This while not an excuse is an explanation. Unfortunately many people confuse the two. I suspect if Hedayat actually saw the "adam soozi" ovens he would be disgusted. It is easy to say things but hard to watch the real result.

There are also degrees of racism. I give you an example. Lyndon Johnson used to call his black attendant "boy". That is a racist remark in America when used to address a back man. However Johnson did more to fight racism in America than any president. I know a guy who voted for Obama. But I knew he does not like blacks. When I asked him how does he reconcile his feelings he said: I will vote for them but I don't want them to marry my daughter! 

Also being a racist does not mean wanting to gas or burn them. Someone may just not like blacks in his neighborhood. Other racists were perfectly happy to use black labor and eat their cooking. They just did not view them as having same rights. 

In addition being racist does not mean being useless. Hedayat was a genius writer. No one who is fair will question that. Other notable racists will include Winston Churchill. Many {not me} consider him a great ma; I don't because of his racism.

 


Mash Ghasem

...

by Mash Ghasem on

Ay ben hakim, here's a link to some Farsi fonts. It might be a bit old though, I think only Pars Negar works, maybe?

 //www.golshan.com/links/zzznarmafzar.html

Dude if you do some search I'm sure there's a ton of stuff out there. For a challenging experince in farsi writing you could always use Google Persian Transliteration:

 //www.google.com/transliterate/persian.

Can we get back to Hedayat and his 'superiority complex' now? please. Cheers 


Veiled Prophet of Khorasan

Jenabe aghaye Mashti Ghasem

by Veiled Prophet of Khorasan on

 

Baleh man "Farsi" menevisam. Vallikan me kham ke hame betonand neveshte haye man ro bekoonand. Barye in hast ke Engelisi me nevisam. Bebakshid man Linux daram va "font" Farsi barash nadaram.

Age shoma midonid ke font Farsi baraye Linux as koja peyda konam lotfan befarmayid. 


Veiled Prophet of Khorasan

JJ Response 3

by Veiled Prophet of Khorasan on

 

I have lived in the USA for well over 30 years. I know many Americans both liberal and conservative.

My own experience is that most of them do not view me as a Muslim. There are some who do but for most part not. Those who do change their minds after they get to know me. 

  • I was asked to join an American fraternity. If they thought of me as you say why would they invite me?
  • I dated many American women. Married one and yes I am divorced now. But that was not because I am an Iranian or a Muslim. 
  • I have never been fired because of being Iranian. I was recently promoted by my American boss. Why would he do that if they think of me as you say?

On the other hand I had an American talk to me about a Lebanese. He said that person is always ranting about Israel. He said he was glad he could talk to me without it always being Israel. 

See people are judged by who they are not their race. 

Now go back and totally misquote me :-)


Veiled Prophet of Khorasan

Response to JJ 2

by Veiled Prophet of Khorasan on

The people I have a porblem with are not Arabs. They are the pseudo intellectual Iranians who hate Iran. I also pointed out that some of the worst were the Safavids. They were proven to be of "Aryan" stock by Kasravi. So no "Arabs" are not at fault. It is Iranians who do not value their own culture. Some prefer Western; others prefer Islamic and some prefer Marxists. We have a fine culture and I like it the way it is. This is not a race issue. Now do I have to write this 100 more times?


Veiled Prophet of Khorasan

JJ response 1

by Veiled Prophet of Khorasan on

 

Do you even bother reading my posts? Read the post in this thread with title "Iran is in". Another time I praised the Iranian Arab Admiral "Ali Shamkhani" who is a patriotic Iranian and was a *leader* of Iranian forces against Saddam. Here is the link:

//en.wikipedia.org/wiki/Ali_Shamkhani 

  • I just said that Iranian Arabs are just as Iranian as anyone. I have often praised Iranian Arabs who fought along side other Iranians. Do you want me to find my other posts to prove them? 
  • I also said I do not discriminate based on race.
  • I said there are many Iranians who are anti-Arab. That is not saying I am one. It is simply a fact that is out there.

I give up. If you don't want to read my posts before making accusationg there is no talk. You are supposed to set an example I am pretty disappointed.

 


alaaf

On Nationalism

by alaaf on

Didn't you guys get the memo? The only people in today's world that are allowed to have ethno Nationalism and segregation are the God's chosen people.                                                                                                                                                                                                                                            Israel's unwanted citizens:                                                                                                                                                                                                                                                                  //www.youtube.com/watch?v=MpW409WOgwE&feature=player_embedded                                                                                                                                                                                                                                                                            Louis Theroux and the Ultra Zionists:                                                                                                                            //www.youtube.com/watch?v=n13edIU7zmE&feature=related 

alaaf

How can one be "racist" against a group that aren't a race?

by alaaf on

I'm still waiting for the writer of this to clarify whether Jews are a race or not. The fact is that Jews are racially even more diverse than Muslims. If Muslims were as cunning as the "chosen people", they would start accusing people who even show the slightest bit of criticism towards them or Islam as racist, bigoted, Nazis etc. 

Mash Ghasem

Earth to VPK,

by Mash Ghasem on

earth to VPK,

What you read there is a direct quote from Hedayat, not me, you....Do pay attention to the quotation marks in the text. And who's this hashim ben hakim?

So far no one has refuted Hedayat's own words ( as quoted below, which  VPK, aka ben hakim apparently didn't read) on " Iranian superiority." Ironic doesn't even begin to describe such catagorizations!

P.S. Let's focus on Hedayat's and Nafici's text, for a change.

P.S.S. Dude do you ever write in farsi? 


Jahanshah Javid

Iranians and IR

by Jahanshah Javid on

VPK, YOU Say Islamic Republic, not Iranians. But the rest of the world says Iranians.

Do you think when an American looks at you, he or she makes a distinction about your political views or your religion? Does he or she know you oppose the Islamic Republic? No. Their FIRST impression is that you look like a Middle Eastern Muslim and should be avoided.

That's the problem with blaming everything you hate on individuals because of his or her race, religion or nationality.

-- An Arab is not at fault if the prophet of Islam happened to be an Arab.

-- An Arab is not to blame if the Islamic Republic commits crimes in the name of Islam.

-- It's not your Arab co-worker's fault if 1400 years ago Arab armies invaded Iran.

And last but not least, Arab Iranians are just as Iranian as non-Arab Iranians. There are several million of them in southern Iran alone. What are you saying about them? What are you going to do with them? Eliminate them? Cleanse and purify Iran from their presence?

Bunching and blaming whole peoples -- Arabs, Jews, Muslims, Iranians, Americans ... -- living today for wrongs committed ages ago by those who happened to be Arabs, Jews, Muslims, Iranians, Americans ... is racism, is dangerous, is WRONG.

And if Hedayat believed in Iranian/Aryan supremacy in his younger years, he was wrong too.


Veiled Prophet of Khorasan

Divaneh Jan

by Veiled Prophet of Khorasan on

 

I wish to thank you for your well done rebuttal of Nafici. However if you think you are going to put sense in Nafici's head you are wasting your time. The an-tellectuals like him are morons in reality. 

It was their kind who hate anything Iranian. To them being Iranian means being racist. Of course Arabs get to do anything they want. Muslims get a free pass to murder; rape and stone. But God forbid we speak up. God forbid we try to distinguish ourselves and save our nation. Then we are racist and Nazi and KKK. There is an element in Iran far worse than any "Arab". While Iranian Arabs in Khuzistan were fighting to save Iran these *** are writing articles to do the opposite. They neither understand shame nor have any honor.

It is a shame that they get so much attention. Get to go on C-Span and NPR. They get to be on the board of NIAC and other organization. We get to post on IC and be trashed for even speaking up.


Veiled Prophet of Khorasan

ahosseini and JJ

by Veiled Prophet of Khorasan on

 

Your points on crimes of IR are very fair. Your mistake is that you said Iranians; I say IR.

Yes IR and its goons did:

Take hostages and commit all the crimes you mention. That is why I remind my American friends we are not all that way. That is why I was so upset at "Fesenjoon" claiming that Iranians are that way. That is why we need to all openly reject Islam and wash ourselves of it.

When in university I met a Texan dude. He was a typical American self declared "redneck". We hit if off pretty well from the beginning. After some weeks he told me he used to hate Iranians until he met me. Then he realized we are not all that way. Another guy told my brother he thought there are two kinds of Iranians. The "good" ones meaning my brother and the "bad" ones the Islamists. See Americans are smart enough to tell the difference. This business about "they see us as the same" is just Islamists BS. They need the benefit of "good" Iranians to save their ***. Sorry; but I am not falling for it. We the sane have no obligation to save them. Instead we should distance ourselves from them. Let them reap the results of their own actions.

The wise man of Tus said:

  • Ze Khabe geran bayad az chashm shost, Ze rokh barafkande nangin, shost.
  • Bia ta bekoshim va jang avarim, boron sar az in bare nang avarim.
  • Biarim an abe rafte be joy, magar ze an biabim baz aberoy.

 


Veiled Prophet of Khorasan

MG

by Veiled Prophet of Khorasan on

 

Mardane Nami? Don't forget Abu Muslims' right hand man. Hashim ben Hakim aka Al-Mukanna aka Veiled Prophet of Khorasan.

Shame! For leaving out one of the bozorgan so that his spirit has to come back to remind you now!

Shame!

VPK


Mash Ghasem

...

by Mash Ghasem on

م صادق هدایت این تراژدی تاریخی را برای آزمایش طبع خوددرزمینه‌ ی نمایش نامه نویسی ننوشته بلکه هدف او رساندن پیامی ‌ست که بدین صورت در دیباچه ‌ی کتاب توضیح داده شده است: “تاریخ و سرگذشت مردان نامی ایران مانند ابومسلم خراسانی و افشین و بابک و مازیار و غیره که هر یک جداگانه داستان دلچسب و فصل مهمی از تاریخ ایران است از رشادت و استقامت و زیرکی و کاردانی ایرانیان تا دو قرن پس از استیلای عرب حکایت می ‌کند و نشان می ‌دهد که هنوز ایرانیان برای استقلال خویش می‌ کوشیدند و فر و شکوه دوره ‌ی ساسانی و برتری نژادی و فکری خود را به کلی فراموش نکرده بودند. نوشتن این داستان ها و روشن کردن این فصل از تاریخ زنده ایران از اهم واجبات است.” (صفحه 13)    My farsi must be slipping! Please explain to me: what these lines above (about 'superiority' of Iranians to Arabs), written by Hedayat himself as the introduction mean? thank you.

Azarin Sadegh

You're the voice of reason, Divaneh jan!

by Azarin Sadegh on

I just wanted to say, Thank You, Divaneh-e aziz! I truly hope that Majid would listen to your wise advice!

  


default

As an oppressed minority, how can you possibly be racist?

by ahosseini on

As JJ correctly put it, this is what an average American, Brits, and European think of us * Iranians attacked and sacked the American Embassy in Tehran three decades ago and held Americans hostage for 444 days.
* Iranians shout "Death to America" all the time.
* Iranians support terrorism all over the world.
* Iranians want to make a nuclear bomb.
* Iranians stone women for adultery.
* Iranians are followers of Islam -- a religion of hate and violence.
We are a minority in these countries and are subjected to all kind of racism and prejudice. How can you even think about being a racist. your logic of blaming ALL Arabs for historical, political or religious reasons is the exact type of thinking that leads to racism and discrimination that we are subjected to.90% Americans and Europeans think we are Arabs. and there are hardly any achievement in the last few centuries to show that we are any different. One boy could not convince his teacher so he brought his Quran to swear that he was different.Most of us in here take the same attitude as Jews after second world war. I can see many Ariel Sharon , running away from gas chambers, setting up gas chambers for others.


SamSamIIII

Well, bravo Divaneh jaan

by SamSamIIII on

 

you single handedly reinstated my faith in Abadanis  with that eloquent retort. You & AO(my abadani pal) will be the joint governors of khuzistan in kiaani Iran.

Cheers!!! 

 

Path of Kiaan Resurrection of True Iran Hoisting Drafshe Kaviaan //iranianidentity.blogspot.com //www.youtube.com/user/samsamsia


IranFirst

Hedayat's KArevan-e Islam online link

by IranFirst on

 

//www.iranonline.com/literature/hedayat/karva...

There also many pdf versions online for download. This is a samll book, but very funny (Mulahs and Islamists don't like it).

Its other name is:

Al-Bas al-eslami-e El-al balad-el Al-Frangieh !


divaneh

جناب نفیسی نخوانده ملا است

divaneh


چندی پیش جناب نفیسی با خواندن یک کتاب گلستان، سعدی شناس شده بود و نظریات پنج تا یک شاهی راجع به سعدی می داد که از آن جمله عدم اعتقاد به برابری زن و مرد در جهان بینی سعدی بود. گویا بقیه مردمان زمان سعدی دسته و گروه راه انداخته بودند و برای برابری حقوق زن و مرد می جنگیدند. خوب شما می توانید هر شاعر ایرانی قبل از صد سال اخیر را بگیرید و همین وصله را به او بچسبانید. خواندیم و خواستیم چیزی بگوییم، گفتیم به ما چه که هر روز با این مدعیان دانش دعوا کنیم. چون خرد چندانی در آن مقاله ندیدیم دیگر مقالات ایشان را هم نخواندیم تا حال دیدیم که این دفعه با خواندن دو کتاب و یک مقاله صادق هدایت شناس شده و سر وصدا راه انداخته است. گروهی هم که حتی همان دو کتاب را هم نخوانده اند، آمده اند و فکر می کنند که مسابقه هورا کشی است و هر که بلند تر هورا کشید برنده می شود.

آخر این چه تحقیق ادبی است که شما کرده اید؟ مشتی جملات که در نمایشنامه مازیار از زبان مازیار و برزین  و شهرناز و دیگر چهره های این نمایشنامه نقل شده کرده اید دلیل نژاد پرستی صادق هدایت و حتی تا آنجا پیشرفته اید که ایشان را وزیر دست راست هیتلر نموده اید و به نظر شما خواهان قتل عام همۀ عربها و یهودیان بوده است. آخر این چه خرد و انصاف و منطقی است که شما بکار برده اید؟ می خواستید ایرانی های شکست خورده از اعراب که مملکتشان تاراج شده و ملتشان به اسارت و بردگی گرفته شده و به جنگ با این قوم متجاوز بیگانه پرداخته اند در این نمایشنامه چه بگویند؟ از عربها تعریف کنند؟ مگر اگر شما نمایشنامه ای راجع به اعراب آن زمان می نوشتید چیزی به جز زشتی در مورد ایرانیان از قول آنها نقل می کردید؟ آن وقت این بدان معنی بود که شما طرفدار برتری نژادی اعراب هستید؟

به نظر شما حتی این که زنهای ایرانی ریش مردهای عربی را که به آنها تجاوز کرده بودند گرفتند و به کشتارگاهشان بردند قابل نکوهش است. من به آن زنهای ایرانی افتخار میکنم.

وانگهی این دیگر چه جور شاهد آوردن است که شما هر چه خواستید می بافید و بین صفحه 95 تا 130 عقب و جلو می روید و بدون دادن هیچ گونه اطلاعی به خواننده که این جملات بسیار کوتاه که انتخاب کرده اید در چه راستایی گفته شده است آنها را سند می کنید؟  آخر چقدر مغلطه؟ این هم چند نمونه از مغلطه های شما و مقایسه با متن اصلی کتاب که با حروف ضخیم است:

نویسنده آشکارا می ‌گوید که پالایش خونی تنها از راه ریختن خون میسر است. (صفحه‌ ی 130)

مازیار: ... نه هوای اینجا قابل تنفس نیست.از نفس تازیها سنگین شده. چرکین شده. ننگ آنها را باید شست، در خون شست. خون بابک انتقام می خواهد...

برجسته کردن “جهودان، این قوم بدتر از عرب” (صفحه‌ ی 98) به عنوان دشمن ایران، در واقع پیام اصلی این نمایشنامه است.

مازیار: مالیات را بهانه کردم، نقشۀ من همین بود که این جهودها و این مسلمانان پست تر از عرب را از بین ببرم. هر کس بجای من بود آنها را کشته بود.

در بیرحمی همتا ندارند و کارشان تنها بریدن دست و پا و شکنجه است. (صفحه‌ ی 106 و 131)

شهرناز (در مورد پدرش): نه، عربها ریختند توی خانه مان و او را تکه تکه کردند. اول دستهایش را بریدند. بعد پاهایش را. بعد هم سرش را جدا کردند.

مازیار: همانطوریکه بابک را خلیفه کشت.

آیا این اسنتتاجهای شما درست است؟ شما فقط خواننده را گمراه کرده اید. در این که صادق هدایت نظر خوشی نسبت به اعراب و یهودیان در مقطعی از زندگانی اش نداشته است هیچ شکی نیست. اما او در دوران بیداری ایرانیان میزیست. زمانی که ایرانی ها در می یافتند که تخت جمشید هیچ ربطی به حضرت سلیمان ندارد. او از این عقب افتادگی ایران ناراحت است و جامعه اش را که می نگرد چیزی نمی بیند مگر عقب افتادگی حاصل از اسلام. خواه نوع ایرانی اش یا عربی اش. زمانی که فرهنگستان در حال زدودن کلمات عربی از زبان فارسی بود. این واکنش به اسلام و منشا آن یهودیت و عصبانیت ناشی از عقب افتادگی را نمی توان با اندیشه های نژاد خالص هیتلر یکی کرد مگر با بی خردی.

شما در اثبات این فرضیه بی اساس تا آنجا پیش رفته اید که کارهای تحقیقی او مانند نیرنگستان و اصفهان نصف جهان را هم ناشی از نژاد پرستی او دانسته اید. زند و هومن یسن را یادتان رفت ذکر کنید. می خواستید چکار کند؟ بحار الانوار را تفسیر کند؟ یکی دیگر از اتهاماتش نیز این است که به خواننده توضیح داده است که طبری لفظ جهودان را به جای مسلمانان بکار برده.

در آینده لطفاَ کمی بیشتر مطالعه بفرمایید و کمی منصف تر باشید. 


Veiled Prophet of Khorasan

How about

by Veiled Prophet of Khorasan on

We change the name "nameh" I mean "esmeh" this site to Al-Farsi?


Soosan Khanoom

Darius

by Soosan Khanoom on

Actually you are one of the few here on this site who is not a racists .... : )  

Thanks for that hilarious link  .....

This is so funny too ....... check it out

//www.youtube.com/watch?v=A6341HeJDgU 

 

 

 


Veiled Prophet of Khorasan

KKK

by Veiled Prophet of Khorasan on

 

Is a symbol of slavery. That which Korosh-eh Bozorgh banned. And your people re-instated. 

PS: I do not spend "hours" figuring out who you are. It is obvious


Darius Kadivar

Well It's Not Our Fault if Hedayat Misread Nietzsche ;0))

by Darius Kadivar on


IranFirst

One of his great and funniest works is "KArevan-e Islam"

by IranFirst on

One of Hedayat's greatest and funniest works is "KArevan-e Islam", story of bunch of islamist idiots who travel from Iran to europe and end up getting employed by performing Islamic rituals inside a zoo in Europe :-).

He exposes the backward Islam and cultuer of Mullah Khorafat in a humerous  language


SamSamIIII

:) while on the subject of "Racists", how about

by SamSamIIII on

 

Arabo Ommatie rapists, shaikhists, bombists, sexists, pedophilists, retardists, beheadists, rishist o pashmists, zainabists, fattists, greasists, ragheadists, camel dungists, sadists, slimists, wannebeists, dumbists, fatmehsoghraists..

:::))) you can add to it at your peril!.

Cheers!!!

 

Path of Kiaan Resurrection of True Iran Hoisting Drafshe Kaviaan //iranianidentity.blogspot.com //www.youtube.com/user/samsamsia


Soosan Khanoom

Nationalism

by Soosan Khanoom on

Nationalism should be treated with the same contempt racism and sexism is. The more we divide ourselves the more conflict arises....... 

CC mentioned something while ago and that worths repeating she said:

" I am not going to introduce this site to my non Iranian friends not even as a bad joke " 

VPKKK ......  instead of spending hours to figure out who I might be or might not be ....... .why don't you just listen  and take some notes ... 

 


Darius Kadivar

Oh But Of Course We Are ;0))

by Darius Kadivar on


Soosan Khanoom

Most of commenters here on

by Soosan Khanoom on

Most of commenters here on Iranian. com are racists. PERIOD


SamSamIIII

AO, RedWine,DK, VPK

by SamSamIIII on

 

thank you friends, great points.cheers!!!  

 

Path of Kiaan Resurrection of True Iran Hoisting Drafshe Kaviaan //iranianidentity.blogspot.com //www.youtube.com/user/samsamsia


SamSamIIII

JJ jaan, You are all free

by SamSamIIII on

 

to change your names to Osmaan & Omar, wear chaffieh, stick the black flag of Omar on ur dashboard, hang around with Abu Yaser & Ghater, call the Gulf the Arabian gulf, call khouzestan Arabistan, call your home town Al Ebadan, read shaikh Hafiz, eat couscous with ur Fless activist friends, smoke shishah,  ahlan va sahlan yourself to ecstasy & badmouth everything about kiaani Iran with your Arabo ommatie/comrad sibilovich pals. But one thing you cant do is to give sermons & lectures to the rest of "us" as how to celebrate our true heritage in face of the Ommah-assimilation tyrrany. If that makes me a racist , then I fu***ng am a racist! and in total contrast to submissive arabophile conscripts of pan-ommah we shall consider these desperate "Takfirs" & charges as points of pride and see if we lose sleep over it :).

Al kapishsh!!!?

Cheers!!!

Path of Kiaan Resurrection of True Iran Hoisting Drafshe Kaviaan //iranianidentity.blogspot.com //www.youtube.com/user/samsamsia