کاشکی...

در هر چهار شنبه سوری از تابش سرخی ی آتش بر چهره های کودکانمان گرمی و جانی نو خواهند گرفت


Share/Save/Bookmark

کاشکی...
by Samineh Baghcheban
11-Apr-2008
 
My brother composer Samin Baghcheban died in Istanbul on Charshanbeh Soori and was buried on Norooz, 1387. The follwoing is what I wrote (and his wife Evlin). Also these are two audio pieces by him: “Sherko” is the third movement of “Boomivar Suite.” The other piece, “Norooz too Raheh” is from his album "Rangin Kaman", solo by Samin’s wife mezzo soprano Evlin Baghcheban. See his "Norooz too Raheh": (1) (2)

نامه ای از کاوه پسر ثمین دارم..... از پشت پرده ی اشک آن را می خوانم....

"عمه ثمینه می دانید که بابام شب چهارشنبه سوری در گذشت و روز نوروز به خاک سپرده شد.... و آیا می دانید که آخرین اثر پدرم که آن را با هم تنظیم و ضبط کردیم 'سرود چهارشنبه سوری' بود؟ وآیا باز می دانید که بر گردان این اثر که چندی پیش از درگذشتش با صدای خودش آن را ضبط کردیم چه بود؟ کاشکی هر روز بود نوروز / کاشکی هرشب بود چهار شنبه سوری! عمه جون می خواهم که بر سنگ مزارش این برگردان نوشته شود..... "

نامه ای است تلخ و غم انگیز.......نمی توانم خودم را نگاه دارم.... یعنی کسی که این همه عاشق بهار و نوروز بود می بایستی در آن روز به خاک سپرده شود؟ نه ، بر عکِس برادرم من نمی خواهم که هر شب چهارشنبه سوری و هر روز نو روز باشد. اصلا می خواهم بهار را پاره کنم و بریزم دور...

و باز فکر میکنم که آیا ثمین این را می خواهد؟ او که آرزویش زنده نگهداشتن چهارشنبه سوری و نوروز است این را از ما می خواهد؟

به یاد این نوشته اش می افتم: "آخرین سه شنبه ی هر سال همینکه اولین بوته ی خار از صدای دهل ها و دم سورنا ها گر بگیرد و جرقه هایش مثل ستاره های بازیگوش و کوچولو دی نسیم به دنبال هم بدوند ، از نو کودک خواهم شد...."

با آگاهی از احساسات او چگونه نسبت به آرزوهایش بی اعتنا باشم؟

نه، ثمین همه ساله در شب چهار شنبه سوری باز کودک خواهد شد... او در قلب فرزندان ایران در هر کجای این دنیا که باشند از روی آتش خواهد پرید و با شادی خواهد خواند که:

کاشکی هر روز بود نوروز و کاشکی هر شب بود چهار شنبه سوری....

ثمین, در هر چهار شنبه سوری از تابش سرخی ی آتش بر چهره های کودکانمان گرمی و جانی نو خواهند گرفت.... چهار شنبه سوری زاد روز او خواهد بود و باید آن روز و نوروز را با یاد ماندگار او شاد بود....

هرگز نمی رد آنکه دلش زنده شد به عشق ....

قهر با بهار خواست او نیست ......

ثمین با تمام دلبستگی که به مرز و بوم ایران داشت متاسفانه به سبب ضرورتهای زمانه در سال 1363 نا چار از کوچیدن شد و از آن سال تا در گذشتش در شهر استانبول با خانواده ی خود در غربت زیست.

برادر عزیزم ثمین در تمام زندگی توان موسیقی و نویسندگی ی خود را در خدمت مردم ایران صرف کرد. نسبت به سرنوشت کشورمان بسیار حساس و نگران بود. از زندگی در غربت بسیار رنج می برد و هرگز به دوری از سرزمینی که به آن عشق می ورزید آموخته نشد... تاب

دوری از دوستان همدل و همرنگ بسی دشوار است....
..................

ثمین در سال 1323 با استفاده از بورس تحصیلی برای تحصیل در رشته ی کمپزیسیون به آنکارا رفت..... در آن جا با اولین که از هنرجویان برجسته ی رشته ی آواز و پیانو بود آشنا شد. کار این دو جوان شیفته ی موسیقی ، به عشق و ازدواج انجامید. ثمین و اولین نه تنها همسر یکدیگر و پدر و مادر کامبیز و کاوه و فرهنگ بودند بلکه همکاریهای نزدیک با یکدیگر داشتندو یکی مکمل دیگری بود . ثمین می نویسد: "زندگی ی من و اولین به سبب هدفهای مشترکی که داشتیم در هم بافته شده است."

در اینجا نامه ی پر مهر اِولین همسر هنرمند و وفادارش را که در مراسم خاک سپاری گفته است می خوانیم:

ثمین من ، خوشگل من ، امروز همه ی دوستدارانت برای خدا حافظی با تو در اینجا جمع شده اند. عشقی که در قلب آنها کاشته ای برگ به برگ سبز شده و گلهای رنگ به رنگ داده است.... تو عشق را محبت را زیبای را در موسیقی ات و نوشته هایت خلق کردی . آثارت در خدمت ملت ایران و ترک بوده است و تو در میان مردم جهان برادری را تقویت کردی.

همه ی آثارت همواره انعکاس عشق ، محبت ،زیبایی و برادری بود. این را روح تو به تو امر می کرد و در این کار چه خوب موفق بودی.

روح پاک بلورینت همواره نسیم آزادی ، نسیم عشق و نسیم زیبایی ابدی را تنفس خواهد کرد.

پرواز کن خوشگل نازنینم ، پرواز کن ، با غرور آهنینت پرواز کن!

اولین ،اول فروردین 1387

............

ثمین عزیزم ، برادرم ، درد دوری را به امید شادی ی روانت تاب می آورم... می دانم که از عزیزانت چه می خواهی... شکیبا خواهیم بود و تو را در اولین و کامبیز و کاوه و فرهنگ خواهیم یافت و امیدوارم که شنیدن صدای گرم و نوازشگرت به همه ی ما آرامش ارزانی کند.

به امید دیدار ،
قربانت خواهرت ثمینه
فروردین 1387


Share/Save/Bookmark

 
Monda

Loss of Mr. Samin Baghcheban

by Monda on

My niece who is 32, as a kid  in Iran knew all the songs on Samin Beghcheban's ''Rangin Kamaan" album; now plays it on CD for her 3 year old son.  Here's to hoping that Kaveh and Farhang not only continue and add on to their father's meaningful work, but someday soon share their own work with us. 

Our heartfelt sympathy to Evelyn Khanom, Samineh Khanom and all the remaining loved ones of Aghaye Samin Baghcheban.


default

My Dear Ms Baghcheban, I

by MT (not verified) on

My Dear Ms Baghcheban,

I feel he left this world on Chaharshaneh Soori in preparation for the coming of Norooz because he loved and cherished this time of the year so much.
Khoda be shoma va hameh doostdaraneshan sabr bedahad.
Rooheshan shad o yaadeshan gerami bad.
Maryam


Majid

His name

by Majid on

His name takes us back to our "Farsi" books in elementary years......

His dreams about our motherland connects us to our background.....

His memory comes back to life every chahaar shanbeh soori and norooz......

 

Iran's GOD bless your soul, farzand-e Iran


default

روحش شاد

farrad02


و یادش همیشه گرامی باد! خدمات این بزرگوار او را در تاریخ فرهنگ و هنر و ادبیات ایران جاودانه ساخته است!


Mona 19

Dear Ms.Baghcheban...

by Mona 19 on

...that longing dove has flown to the divine nest. That candle has been extinguished in this nether world that it may be rekindled in the Supreme Concourse....Thou shalt find him in the Kingdom of God and thou wilt attain to the everlasting union. Physical companionship is ephemeral, but heavenly association is eternal. Whenever thou rememberest the eternal and never ending union, thou wilt be comforted and blissful.~Baha'i Writing

Words can not heal the pain of losing someone so dear.May God give you the strenght to overcome the pain. Extending My Deep and Heartfelt sympathy to you and his Dear family.Ruheshan shad.

Respectfully,Mona