دو راهه ی گزينش

بمناسبت 29 اکتبر، روز جهانی کورش بزرگ


Share/Save/Bookmark

دو راهه ی گزينش
by shokooh.pasargad
24-Oct-2007
 

* فايل صوتی

در تاريخ و فرهنگ هر جامعه، هر چند گاه يکبار، کسانی رخ می نمايند و چهره می شوند که مردمان نسل های پس از آن ها به وجودشان می نازند و از پيوند خود با آن ها می بالند. اين کسان ـ که بزرگان و قهرمانان جامعه محسوب می شوند ـ بيشتر از ميان شخصيت های ملی، ادبی، علمی، سياسی و مذهبی جامعه سر می زنند.

در طول تاريخ ديده شده  که معمولا مردمان اين بزرگان را با عناوين و داستان هایی عجيب و گاه غلوآميز می ستايند؛ آن ها را بهترين های جهان می دانند و، در مقام مقايسه با بزرگترين های جوامع پيشرفته تر يا بزرگتر می سنجند و با استدلال های گاه علمی و بيشتر غير علمی ثابت می کنند که آنچه خود دارند بزرگتر و بهتر و مهم تر از ديگران است. گاه کار به جايي می رسد که شاعری، با يک «ديوان» شعر عادی، چون با ذوق ملی می خواند، به مقام بزرگترين شاعر جهان صعود می کند؛ گاه يک آدمکش، فقط به لحاظ اينکه دشمنی از ما را کشته است، نام قهرمان به خود می گيرد؛ و گاه رهبری سياسی که در کشور يا کشورهاي ديگر، به دليل تجاوز ها و کشتارهايش مورد نفرين است، در کشور خودش به عنوان فاتحی بزرگ تحسين می شود.

حتی در ارتباط با شخصيت های مذهبی که ميدان نفوذشان پس از قرن ها از مرزها و مليت ها فراتر می رود باز محدوديت هايي وجود دارد. معمولا هر پيامبری فقط برای پيروان خودش در عرش قرار دارد و به معجزات و بزرگی هايي مجهز است که پيروان مذاهب ديگر آن ها را قبول ندارند.

با اين همه، وقتی تاريخ جهان را مطالعه می کنيم می بينيم که گاهی نيز شاعری، نويسنده ای، عالمی، و رهبری سياسی پيدا شده که از مرزهای سرزمين زادگاهش بر گذشته و به سرزمين های ديگر نيز سر کشيده است. اما اين سرکشيدن هم بيشتر در حد شناخته شدن او در آن سرزمين ها بوده و لزوماً تاييد و تحسين آن ها را با خود بهمراه نداشته است.  در ميان اين جمع کمترين شانس را شخصيت های سياسی داشته اند. به راستی چندين سزار و امپراتور و پادشاه و خليفه و حاکم و رييس جمهور و رهبری را می توان سراغ داشت که  پس از خود نام و اهميتی مثبت بجای نهاده و، يا اگر نام و مقامی مثبت دارند، اين نام و مقام گستره ای به معنای واقعی «جهانی» داشته باشد؟

حتی در يک قرن اخیر که ارتباط های رسانه ای پهنه ای شگفت انگيز پيدا کرده و نگاه دوربين ها و گوش ميکروفن ها در هر دهکده ای هم حضور دارد، باز جهانی شدن به معنای واقعی (و نه در چهار کشور همجوار و وابسته به هم) کار راحتی نيست. البته در اينجا هم به «جهانی شدن» همچون مفهومی مثبت اشاره می کنم آنگونه که مردمان همه جای جهان وقتی نامی را می شنوند حسی احترام آميز داشته باشند و نه حسی از نفرت و بيزاری.

حال فکر کنيد که در اين پالايش بسيار حساس و سخت گير تاريخی که انگشت شماری توانسته اند از آن ماندگار بيرون آيند، شخصيتی پيدايش شود که نه تنها در زمانه خودش به نام آوری مثبت برسد و شهرت اش از مرزهای سرزمين خودش بگذرد و مقامش در نزد دشمنان سرزمين اش و در نزد رقبای سياسی اش نيز مورد تحسين قرار گيرد و، آنگاه، از سر زمان ها نيز بگذرد و دو هزار و پانصد و اندی سال بعد هم مردمان کشورهای ديگری جز کشور خودش او را تحسين کنند و از او  به خوبی نام ببرند. اين يک استثنای بزرگ تاريخی است.

و ما مردمان کشوری به نام ايران اين خوشبختی را داريم که يک چنين شخصيتی از سرزمين ما و از قلب فرهنگ ايرانی ما برخاسته است. می گويم از قلب فرهنگ ما چون باور دارم که کوروش بزرگ پيش از آن که امپراتور ايران باستانی ما باشد، پيش از آن که مبتکر اولين امپراتوری جهان باشد، پيش از آن که رهبری سياسی و موفق دوره ای از سرزمين ما باشد، يکی از رهبران فرهنگی ما است. او، در واقع، درست به خاطر اين بار فرهنگی که با خاطره ی او همراه است توانسته از مرزهای ايران بزرگ ديروز و ايران کنونی، و نيز از سر زمان ها و مکان های چند هزار ساله، گذشته و در قلب جهان امروز بنشيند.

توضيح می دهم که چرا می گويم کورش شخصيتی فرهنگی است. اگر به منشور کورش بزرگ نگاه کنيم (در هر ترجمه ای که از آن شده است) به اين نکته ی بسيار با اهميت برمی خوريم که گوينده ی اين منشور به «درک آزادی انسان، به طور عام، و لزوم توجه به حق عقيده و نظر او، به طور خاص» رسيده است و نگاهبانی از آن را سفارش می کند. آن چه که در منشور کورش آمده اگرچه برای ما، به عنوان انسان هایی متعلق به امروز، به راحتی قابل درک است  اما اين درک را انسان دوران باستان که هيچ، انسان چند قرن پس از آن دوران ـ يعنی قرون وسطی ـ نيز نداشت و، اساساً به دليل قدرت گرفتن سازمان های مذهبی، نمی توانست داشته باشد. و تازه در عصر معروف به روشنگری است که جماعتی انسان متفاوت و پيشرفته توانستند به درک آن برسند و بر اساس اين درک اعلام کنند که بدون شناخت و توجه به «حقوق بشر»، امکان داشتن جامعه ای متمدن و انسانی مقدور نيست و نخواهد بود.

و اين تازه در دوره ای اتفاق می افتد که فقط برخی از کنکاش گران تاريخی، آن هم نه در کشور خود ما،  جسته و گريخته از روی نوشته های پراکنده ی باز مانده از اعصار گذشته می دانستند که روزگاری کورشی بوده که سرزمين هايي را فتح کرده اما در نوشته های سرزمين های مغلوب نيز سخن از کشتار و چپاول و حق کشی او ديده نمی شود.
و تازه يک قرن پس از اين ادراک بوده که در گوشه ای از خرابه های نزديک بغداد گِل نوشته ای از قرن های دور به دست کاوشگران می افتد تا فرياد مردی از اعماق تاريخ شنيده شود که: «من به آزادی انسان، آزادی عقيده و خواست او ايمان دارم»؛ مردی که ندای آزادی را به سراسر سرزمين های تحت فرمانش ابلاغ می کند و خود نگاهبان و مجری آن می شود.

رسيدن به چنين درکی به طور قطع به معنای برگذشتن از مقوله ی دو دو تا چهارتای سياست و حساب و کتاب های جهانگيری و فتح و فاتح بزرگ بودن است و پا نهادن به مرحله ی انسانی می باشد که صاحب فرهنگ و تمدن است؛ تمدنی که آنقدر نو و رو به آينده دارد که می تواند قرن ها پس از خود زنده و تازه باشد.

اما آيا اين تنها کورش بزرگ بود که صاحب فرهنگی شد که سخن از آزادی بردگان و آزادی مذهب، عقيده و خواست انسان می گفت؟ نه، به طور قطع نه. کدام شخصيتی در کل تاريخ بشری پيدا شده که شب بخوابد و بامداد بيدار شود و سخنی بگويد يا رفتاری انجام دهد که زمينه ای اجتماعی و ريشه ای در تربيت و پرورش او نداشته باشد؟ حتی همه ی کلمات و فرمان ها و حرف و حديث پيامبران ـ که می گويند حرف هاشان از سوی خداوند بر آن ها نازل شده است ـ نيز در ارتباط با همان منطقه ای است که در آن زاده شده اند و درباره جهانی  است که در آن زندگی می کنند. مگر کورش می توانست بدون آن تربيتی که در آن انسان معنايي مستقل و آزاد و صاحب حق دارد اين گونه سخن از آزادی بگويد؟ اين که سهل است، آيا او می توانست حتی به فکر آزادی های اجتماعی و سياسی مردم سرزمين خود باشد؟ نه، اين  فرهنگ  حيرت انگيز و با اهميتی است که در قلب دوران باستان درخشيده و متعلق به ملتی است که بخش روشن و با فرهنگش توانسته نماينده ای چون کورش داشته باشد.

و توجه کنيم که کورش و عقايدش تقريبا در حوالی تاريخی همان دورانی در جهان مطرح شده اند که در جوار سرزمين شان ملت هایی بدبخت در بختک ستم رهبرانی زندگی می کردند که چيزی جز زدن و کشتن و جنگ و خرافات نمی دانستند؛ رهبرانی همچون «آشور بانی پال» که اگرچه او هم فاتح است اما غرورش در آن است که: «من شهر بزرگ شوش را گشودم... زيگورات آن را، که با آجرهایی از سنگ لاجورد لعاب شده بود، ويران کردم... معبدهای ايلاميان را يکسره با خاک برابر کردم. خدايانشان را به باد و چپاول سپردم... لشگريانم بيشه هايش را به آتش کشيدند... من در مدتی کمتر از يک ماه و بيست روز شوش را به ويرانه و بيابان بی حاصل تبديل کردم. به دست توانای من ندای انسانی و شادمانی از آن ديار رخت بر بست... و به عقرب ها و ماران اجازه دادم تا آن را به تصرف خود در آورند...»

باری، پرسش پر اهميت امروز ما اين است: در پی 2535 سال که از عصر کورش می گذرد ما کجا هستيم و چه بايد بکنيم؟ آيا می توانيم بگوييم کورش نماينده جهان بينی ما است يا انديشه های ما را فاتحانی چون آشور بانی پال شکل داده اند؟ و آيا برای انسان امروز، ميان اين دو، گزينه ی سومی هم وجود دارد؟

باور من اين است که نه، نمی تواند وجود داشته باشد. تفکر باني پال ديگر در در بين مردم پيشرفته و متمدن ـ چه آمريکا باشد چه اروپا چه در خاورميانه ـ خريداری جدی ندارد، حتی اگر آشور بانی پالی بر بلندای قدرت اين سرزمين ها نشسته باشد. يعنی، يا ما به بشريت احترام می گذاريم و زرد و سرخ و سفيد و سياهش را دوست داريم يا چنين نيستيم؛ يا به مسيحی و يهودی و مسلمان و زرتشی و بودايي و بهايي و... به طور مساوی حق ابراز عقيده می دهيم يا نه؛ و يا برای داشتن عقيده و بيان و حتی تبليغ آن انسان را به طور عام آزاد می بينيم يا نه.

بنظر من، اگر می خواهيم که حرف مان در دنيای امروز خريدار داشته باشد، اگر نمی خواهيم که شرمنده ی عقب ماندگی های فرهنگی خود باشيم، اگر می خواهيم با انسان پيشروی اين روزگار همگام و همزبان گرديم، و اگر می خواهيم با جهان پيش رونده تبادل مدام فرهنگی برقرار کنيم، بايد که فرهنگ مان هويتی «کورش وار» به خود بگيرد.

بر گستره ی  آن انديشه ی ريشه دار، و يگانه با مهر و يگانه با انسان، است که می توانيم به جهش هايي فردايي برسيم؛ وگرنه همچنان بايد قالی های زيبای دستباف مان را بر دوش و گربه های ايرانی مان را در بغل بگيريم و بر کشتی ها فرسوده عهد عتيق و درشکه هايي با چهارپايانی لنگ بدويم تا در جهان امروز برای خود و نسل های آينده مان جایی دست و پا کنيم.

و اين دو راهه ی جهان بينی کورش وار و آشور بانی پال مدت هاست که به انتظار گزينش ما نشسته است.

Shokooh Mirzadegi

* فايل صوتی

 

 


Share/Save/Bookmark

Recently by shokooh.pasargadCommentsDate
روز کورش بزرگ
13
Oct 15, 2012
دیوار جهنم زنان بلندتر می شود
7
Aug 10, 2012
حق حذف؟
11
May 05, 2012
more from shokooh.pasargad
 
default

To Kamangir

by Abdolhossein (not verified) on

Hi, I am the Moghol guy, but not Ali, however I agree with you. Mohammad was a pedophile and a psychopath
and he is not a myth, he is one of the top ten bastards who has ever lived on this planet. however
not everybody who believes Cyrus is a myth is an arab/islam lover. I put Cyrus, Changis Khan, Nader-Shah, Xerxes, Alexander, Hitler and Teymoor Lang in the same category, but as you said Mohammad belongs to another category of animals. enough said.


default

asoodeh bekhab ya nakhab, harjoor rahati

by Anonymous598 (not verified) on

korosh jan mikhai asoodeh bekhab mikhai nakhab... harjoor rahati kholase... ghorse khab ham hast ageh mikhai.


default

Korosh was a prophet

by Ashkani (not verified) on

He came to teach and create an empire. He freed Jews and left a legacy that is still alive.

Korosh... Asodeh bekhaab ke maa bidaarim.


default

To: Abdolhossein, Ali, Moghol

by Kamangir on

You're probably the same person using different arabo-muslim names, which tells of whit kind of Iranian you are. Maybe you're right, maybe Cyrus was a myth. However, the pedofile, criminal, thieve and lustful 'muhammad' (yes your profet) was NOT a myth. He really existed. Be proud of him!

 


default

I am pround of Changiz Khan

by Moghol (not verified) on

I am a Moghol and I am proud of our Changiz khan,
theh same way you are proud of your korosh/Cyrus.
Our Hulako was even greater.
They created the biggest empire ever, from china to Egypt and Europe. Our hero is better than your hero,
so there :) lol


default

On Cyrus The Great

by Ali (not verified) on

I am sorry to burst you bubble, but Cyrus the Great was one of the most brutal kings in the history. He ordered his men to kill the enemy and to destroy their civilization so there would not be a resistance for 200 years.

Do you really think this great creator of the first empire on earth just got all that land for asking? Do you think everybody just ran to him and said Here Oh Great One, Here is my land, money, and wife? I leave all os it behind and come build palaces for you?

He took every inch of land by force. Like Khomeini, who exports Islam, this Great Cyrus wanted to export the so called "light" a Zoroastrian concept onto the rest of the world and end their darkness.

World had never seen such a force that burned & killed to establish his empire. He amassed thousands of women, palace after palace and showed how to take from others and make it yours for the first time.

He was the first ever brutal man of the kind of Chengiz Khan, Napoleon and Hitler. All dictators who burned the earth to satisfy their pride. And like all of them he did it in the name of God. You know in Mongolia people treat Chengiz Khan as a representative of God. Just like Germans thought of Hitler.
Remember, every inch of Cyrus the Great Empire was taken by sword and blood shed. For the first time in history a mad man had raised that allowed he to take what belonged to others in the name of progress and human rights.


default

Cyrus (Korosh) is a myth!

by Abdolhossein (not verified) on

I don't think he ever existed, he is a mythical character, like Hercule or Zeus or maybe Gilgamesh.
Even if he was for real, he was king of babilonia, today iran is a small part of that long gone empire, it's like people of Krachi being proud of abu-moslem khorasani, or Indians being proud of Nader-Shah.
and remember our motto here, "nothing is sacred".


default

Cyrus belongs to the world!

by Kamangir on

Cyrus the Great was known by all ancient cultures of the time and even nowadays represents every single human being and their rights. Its tumb or (aramgah) is a masterpiece yet very simple, ellegant and simple. It's a shame that many Iranians instead of being proud of having him, are much keener on very dark and unknown characters and arab tribal leaders such as hussain va hassan va ali, not doing anything against the building of the Sivand dam, that among other monuments will damage Cyrus's tumb.

Yet, everyone makes a big fuss about the film 300 (for couple of weeks only!!)

Fortunately other people around the world do recognize Cyrus as their own.  If it wasn't because of western reaserchers, we wouldn't even know of his existance as for many Iranians, the history is what hussain did to hassan and what yazid didn't do to hussain. We're good at arab history. Affarin!!!!