پرسشگر: سحر تحویلی
دبیر گفتگو با اهل نظر
بخش سوم :
- به نظر شما نیروهای اپوزیسیون تا چه اندازه در راه مبارزه با رژیم موفق بوده اند؟
من این سؤال را هم دو بخش میکنم. اپوزیسیون در داخل و خارج از کشور علیرغم تلاش و کوشش بسیاری که در سه دهه گذشته از سوی اپوزیسیون صورت گرفته پیشرفتی حاصل نشده و برخلاف تبلیغاتی که میشود، اپوزیسیون به شدت آسیب دیده و تحلیل رفته است؛ چرا؟ این سؤالی است که بایستی اپوزیسیون به آن پاسخ دهد. تا وقتی درد را نشناسیم به دنبال درمان درست نخواهیم رفت. تصور کنید سرمان درد کند به جایش پایمان را پماد بمالیم و ببندیم، آیا سردردمان تخفیف خواهد یافت؟
نیرومندترین و سازمانیافته ترین جریان این اپوزیسیون، دنیا را محدودهی خودش در عراق و کمپ اشرف میبیند! این سیاست در سایتهای تبلیغاتیاش هم مشخص است. همه چیز حول همین موضوع دور میزند. اخبار اطلاعات، گزارشات، تحلیلها، مقالهها و ... برای همین هم شعار میدهد: «اگر اشرف بماند دنیا میماند.» به نظر من این شعار به معنای ندیدن و یا کم بها دادن به پیچیدگی دنیا و نیروهای درگیر در آن است. ماندن یا نماندن دنیا بر اساس یک سری منافع شکل میگیرد. کسی روی دست دیگری نگاه نمیکند. چشم و همچشمی نمیکند. تمایلات ما واقعیت بیرون از ذهن ما را شکل نمیدهد. کما این که تا کنون نداده است.
بخشی از ما در یک رویای نوستالوژیک به سر میبرد که گویا «شبح لنین» و «چپ» بر فراز جامعه به پرواز در آمده است و عنقریب کار رژیم و مذهب و خرافات و ... را تمام کرده و طومارشان را در هم میپیچد. متأسفانه تعدادی از این احزاب و سازمانها فقط روی کاغذ هستند والا حیات مادی ندارند.
بخشی از این به اصطلاح اپوزیسیون هم که در واقع چرخ پنجم رژیم است و در سربزنگاهها به کمک رژیم آمده و بارخاطر کسانی میشود که واقعاً خواهان مبارزه با رژیم هستند.
بعضیها در گذشته زندگی میکنند با آنکه نتیجهی مستقیم سیاستهایشان را دیدهاند اما هنوز تحت تأثیر تبلیغات اتحاد جماهیر شوروی و بلندگوی تبلیغاتیاش حزب توده، تو رودربایستی گیر کردهاند. در حالی که از مقابله با یک فرد یا رادیوی فکسنی در شهر مثلاً استکهلم عاجز هستند، به جنگ توأمان با امپریالیسم آمریکا و اروپا، رژیم، اسلامگرایان و مذهب و بخش دیگر اپوزیسیون رفتهاند. از این نمونهها زیاد است.
یک تعداد که آب پاکی روی دست همه ریختهاند و به قول خودشان حاکمیت رژیم ددمنش و قرون وسطایی جمهوری اسلامی که هست و نیست ملت را به نابودی کشانده به دخالت موهوم امپریالیسم و.. ترجیح میدهند. اینها نزدیک به ۳۰ سال است که ملت را از «لولوی امپریالیسم» و ... میترسانند.
این ها همه در حالی است که به جز مجاهدین بقیه گروه های سیاسی از داشتن یک دفتر محرومند. آخر در کجای دنیا مرسوم است که مثلاً حزب، سازمان و جریانی سه دهه در محلی به فعالیت بپردازد و از داشتن یک دفتر یا تلفن ثابت برای تماس محروم باشد؟
غالب این گروههای سیاسی که مدعی هدایت فعالیتهای ترقیخواهانه نه در ایران که سراسر اروپا و آمریکا هستند ناتوان از داشتن و یا ادارهی یک کانال رادیویی با چند ساعت برنامه در هفته هستند.
به ارگانهای تبلیغاتی و سایتها توجه کنید. متأسفانه تعدادی از سایتها، چک سفید امضا به تعدادی از وابستگان رژیم داده و مطالب آنها را صرفنظر از محتوایش به صورت گسترده انتشار میدهند و اسم آن را انتشار آزاد دیدگاههای مختلف میگذارند. من حق هر سایتی میدانم که مطالب را گزینش کند و هر مطلبی از جمله مطالب من را انتشار ندهد. اما این چه سایت اپوزیسیونی است، منی که زندگی خود و خانوادهام را در راه مبارزه با رژیم گذاشتهام در آن راهی ندارم و یا به سختی توی آن جا میشوم اما عوامل رژیم به راحتی میتوانند در آن جولان دهند؟ آیا نباید اپوزیسیون و پوزیسیون را دوباره تعریف کرد؟ اینها کسانی هستند که شعار میدهند «جانم را میدهم تا تو حرفت را بزنی!»
متأسفانه وضع طوری شده عدهای صبح که از خواب بلند میشوند از پنجره نگاه میکنند نیروی سیاسی رقیب و به ویژه مجاهدین، چه موضعی گرفته است، صرفنظر از درستی یا نادرستی آن موضع، ضد آن را میگیرند که مبادا کسی بگوید شما با آنها هم خط شدهاید!
بخشی از این اپوزیسیون که ادعای ضدیت با رژیم دارد در برخورد با واقعیتهای جامعه از جناحهایی از رژیم هم عقب تر است. در حالی که بدیهی ترین اصول اقتصادی میگوید تورم به وجود آمده در جامعه محصول سیاستهای ضد ملی و علمی دولت احمدینژاد، تبدیل میلیاردها دلار ارز خارجی به ریال در صرافیهای دوبی و تزریق آن در بخشهای غیرتولیدی و واردات بی حساب و کتاب کالاهای مصرفی از طریق وابستگان رژیم است، این افراد همهی نابسامانیهای اقتصادی کشور را محصول تحریم اقتصادی خارجی معرفی میکنند! و به این ترتیب مسئولیت دولت عقب افتاده و ارتجاعی احمدینژاد و نظام جمهوری اسلامی را انکار میکنند و از مردم هم میخواهند که خشمشان را بر علیه امپریالیسم به کار گیرند! اینها چشمشان را به روی آمار و ارقام هم میبندند. درحالی از گرسنگی و فقر مردم ایران در اثر تحریم اقتصادی داد سخن میدهند که حداقل ۱۵۰ میلیارد دلار ارز خارجی را رژیم در دو سال گذشته به باد فنا داده است. حجم مبادلات تجاری رژیم با انگلستان در سال گذشته ۵۳ درصد و با آلمان ۲ درصد رشد داشته است. این دو از کشورهای اصلی اتحادیه اروپا هستند. غارتگری انجام گرفته از سوی وابستگان قدرت، صدای بخشهایی از حاکمیت را نیز درآورده ولی عدهای تحت نام اپوزیسیون ریشه مشکلات را فشارهای خارجی عنوان میکند!
در طول سالیان گذشته همه ما شاهد بودیم که دهها گزارش، اطلاعیه و مصاحبه از طرف دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی آمریکا و شخصیتهای سیاسی این کشور متفاوت از گزارش اخیر سیستم اطلاعاتی آمریکا بر علیه برنامهی اتمی رژیم انتشار یافت. هر بار بخش عمدهی گروههای چپ ایرانی به مخالفت با این گزارشها برخاسته و با قربانی جلوه دادن رژیم بر مطامع و منافع امپریالیسم آمریکا از انتشار این گونه گزارشها پای فشردند! نمیدانم چگونه است که همهی آنها این بار سراسیمه به استقبال گزارش اخیر دستگاههای اطلاعاتی آمریکا که ظاهراً به نفع رژیم است رفتهاند و منافع و مطامع امپریالیسم یادشان رفته است.
سؤال من این است چرا هرگاه گزارشی برعلیه رژیم است باید دنبال رد پای منافع امپریالیستی گشت اما اگر گزارشی به نفع رژیم بود عاری از اینگونه منافع است؟
گروههای سیاسی درک صحیحی از نسل جدید ندارند. پویایی لازم در آنها نیست. حداکثر تلاششان دراین خلاصه شده که بگویند ما هستیم.
این انتقادات به منزلهی این نیست که تصور کنم آنهایی که در داخل کشور هستند شقالقمر کردهاند و یا مشکل در اپوزیسیون خارج از کشور نهفته است. خیر وضع آنها بدتر نباشد بهتر نیست.
رژیم در داخل کشور سالهاست تلاش میکند جامه اپوزیسیون را به قامت بخشی از خود بدوزد. یعنی اطلاعاتی و امنیتیهای سابق و سرکردگان دستگاه سرکوب و کشتار و اختناق بشوند اپوزیسیون رژیم. البته در مقاطعی هم موفق بوده است. اصولاً معنای سیاسی «دوم خرداد» همین است. در این جا من به این بخش که در واقع خود رژیم است نمیپردازم.
اما نگاه کنید به وضعیت عدهای مانند آقای زرافشان، فریبرز رئیس دانا و امثالهم که فعلاً با جمع و جور کردن چند مرید دچار توهم شده، مشق رهبری میکنند و آب هیچ کدام با هم در یک جوی نمیرود. دلشان خوش است به این که آنها را «رفیق» ناصر و «سپید موی» و... میخوانند. مردم را از خظر موهوم خارجی میترسانند و برای مبارزه با آن شعار «وحدت» سر میدهند و خواهان چشم بستن بر جنایات رژیم میشوند! از آنجایی که شناخت درستی از رژیم و شرایط ندارند محاسباتشان هم غلط از آب در میاید.
آنطرف تر به رفتار زنانی که اداره کنندهی کمپین «زنان یک میلیون امضاء» هستند نگاه کنید. با چه اشتیاق و افتخاری مقابل دوربین آش نذری برای آزادی فعالان این جنبش بهم میزنند! جالب است این همه تلاش و کوشش و افشاگری کارساز نمیشود اما آشی که روی آن مزین شده به نام جلوه و مریم اثرات معجزه آسای خود را نشان داده و هر دو به طرفهالعینی از بند رها میشوند.
همین آدمها وقتی نمایندهی دولت احمدی نژاد لیست کابینه را در چاه جمکران میانداخت او را مسخره میکردند. چه جوکها که برایش ساخته نشد. روی سخن من با مادران سالخورده و دغدغههایشان نیست. حرف من با کسانی است که صحبت از فمینیسم و مدرنیسم و ...میکنند. یادم میآید وقتی خودم زندان بودم و مادرانمان به این نتیجه رسیدند که دستشان به جایی بند نیست و رژیم هم ماندنی است دست به دامان اعظمالسادات شدند که برای خود دم و دستگاهی راه انداخته بود و مشکل گشا شده بود. خدا میداند چقدر نذر و نیاز کردند و گوسفند قربانی کردند و ... اما بچهها در جلوی چشمانمان برپر زدند و رفتنند.
این ها حتا در تعریف از خودشان هم مردد هستند. «کمپین» با «آش نذری» چه تناسبی دارد خدا میداند!
در جامعه ای با چنین پیشتازانی، چرا میلیاردها دلار خرج اشاعهی مهدویت و امامزادهها و هیئتهای مذهبی و ... نکنند. چرا احمدینژاد از توش در نیاد.
من جزو کسانی هستم که تلاش زنان کمپین یک میلیون امضاء را ارج میگذارند، چرا که نمیخواهم بیرون گود نشسته از دور بگویم لنگش کن. چرا که اعتقاد ندارم کسی که در داخل زندگی میکند علناً شعار سرنگونی بدهد. چنان که عدهای میدهند. این دسته افراد در بهترین حالت بدون آنکه بخواهند آلت دست رژیم و سیاستهای آن میشوند و مقامات اطلاعاتی و امنیتی از این طریق خط خاصی را پیش میبرند. در غیر این صورت بایستی در ماهیت رژیم شک کرد. در اروپا و آمریکا نیز به شما اجازه نمیدهند شعار حمایت از «مبارزه مسلحانه تودهای» بدهید. ببینید رژیم چه شل کن سفت کنی با آنها به راه انداخته. رژیم اینبازیها را بیجهت در نمیآورد. سعی میکند افراد را به جان هم بیاندازد. سعی میکند نوعی از رادیکالیسم بی ثمر و نیرو هرز ده را رشد دهد. این را بنا به تجربه خود از رژیم و دستگاه اطلاعاتیاش میگویم. خود ما در یک دوره در زندان در این دام افتادیم و من در خاطرات زندانم به آن اشاره میکنم. بهای آن را ما به سنگینی هرچه تمام تر با از دست دادن بهترین افراد پرداختیم. حالا که رژیم خیلی پیچیده تر است.
متأسفانه برخی در جنبش دانشجویی تلاششان براین قرار گرفته که مثلاً در فلان تظاهرات چند تا پلاکارد بیاوریم، چطوری بایستیم که در عکسهای اینترنتی بیشتر جلوه کنیم و به مجادلههایی در این سطح با یکدیگر میپردازند و نیروهای خودشان را هرز میبرند. گویا تودههای مردمی که قرار است جنبشی به راه بیاندازند به اینچیزها نگاه میکنند. رژیم و دستگاه امنیتی هم که بیکار ننشسته است مطمئناً خط خود را پیش میبرد.
شیرین عبادی که مدتی در صف نیروهای «استشهادی» نام نویسی کرده بود و میگفت: « ما اجازه نميدهيم هيچ يك از سربازان آمريكايي در ايران گام نهند، ما تا آخرين قطره خون خود از ايران دفاع ميكنيم.» و تأکید میکرد « برنامه هستهاي ايران تهديدي براي جهان نيست» و حتا رژیم را از کوتاه آمدن در مقابل اجماع جهانی باز میداشت و در یکی از معتبرترین روزنامههای بینالمللی مقاله انتشار داده و میگفت:
«... اکثریت عظیم مردم از برنامه هسته ای رژیم حمایت میکنند زیرا گذشته از به صرفه بودن اقتصادی آن، این برنامه هستهای تبدیل به دلیلی برای غرور یک ملت با تاریخی پرافتخار گردیده است.... بجز یک رژیم دست نشانده توسط غرب، هیچ رژیمی با هر گرایشی در ایران جرأت متوقف کردن برنامه انرژی هسته ای ایران را ندارد»
وقتی با حمایتهای خود بر تنور جنگطلبی رژیم دمید و کشور در لب پرتگاه قرار گرفت، قبل از هرچیز به دنبال این افتاد که از خودش سلب مسئولیت کند. شعارهای قبلی را فراموش کرد و یک دفعه ادعا کرد که مردم خواهان توقف غنیسازی هستند. متأسفانه او هربار هم مردم را جلو انداخته و خود را سخنگوی آنها معرفی میکند. بیچاره مردم سرسام گرفتهاند. این بار خواب نما شده و به همراه دوستان «شورای صلح» ایجاد کرده و شعارشان شد: «نه سازش، نه جنگ، تعامل»! و همچنین مدعی شدند «در سازش سر مردم کلاه میرود. در صلح همه سود می برند.» این بار از رژیم خواستند که برنامه انرژی هستهای را متوقف کند. جل الخالق شما بودید که میگفتید: « بجز یک رژیم دست نشانده توسط غرب، هیچ رژیمی با هر گرایشی در ایران جرأت متوقف کردن برنامه انرژی هسته ای ایران را ندارد»
مردم به چه چیز و به کدام حرفشان اعتماد کنند که فردا زیرش نزنند. تلاششان در این خلاصه شده که دانشجویان، کارگران، روزنامه نگاران، زنان و فعالان اجتماعی را به «تعامل» و «معامله» با رژیم وادار کنند.
خوب است اینها حقوق دان هستند، اگر مهندس یا دکتر بودند پیش خودم میگفتم احتمالاً با همهی علمی که دارند فارسیشان خوب نیست و یا با مفاهیم حقوقی سر و کار ندارند.
هر درس حقوق خواندهی مبتدی میداند که صلح و سازش را باهم میآورند و هر دو از یک مقوله هستند. میداند که «تعامل» را که صرف میکنی میشود «معامله». راستش یاد تبلیغات بنگاههای همسریابی افتادم در یکی از مقالات آمده بود: مدير موسسه يك روحاني است كه دكتر صدايش ميكنند اما خانم منشي نميداند آقاي مدير چه جور دكترايي دارد و در پاسخ پرسش کننده میگوید: «فكر ميكنم مشاوره... براي تعامل» .
این را از این باب گفتم شاید اعضای «شورای صلح» به وجود روحانی مزبور که تخصصاش «تعامل» است نیاز پیدا کنند.
شما در کجای دنیا دیدید برندگان جایزه صلح نوبل مثل دزدموند توتو همراه با سفیر آفریقای جنوبی یا خوزه هورتا همراه با سفیر اندونزی و یا آن سان سوچی همراه با سفیر برمه در خارج از کشور به مجالس گوناگون بروند و برای حکومتی که ظاهراً برای مبارزه مسالمت آمیز با آن جایزه دریافت کرده اند لابیگری کنند که شیرین عبادی مشغول آن است. شما نگاه کنید برنامهریزی بخشی از سفرهای او در اروپا و آمریکا سفارتخانههای جمهوری اسلامی است. دوش به دوش جواد ظریف سفیر رژیم در سازمان ملل و کارچاق کن اصلی رژیم در خارج از کشور در مجالس گوناگون آمریکایی حاضر میشود و به نفع رژیم لابی میکند.
شیرین عبادی اخیراً به منظور مقابله با یک سیاست قاطع در مقابل رژیم خواهان تحریم سیاسی رژیم در سطح بینالمللی شده و در تعریف و تشریح این شعار بعد از فشار دار و دسته شریعتمداری گفته من خواستار تقلیل سطح روابط از سطح سفیر به کاردار هستم! نگاه کنید به قول خودش تهدید نظامی و اعمال تحریم اقتصادی باعث عقبنشینی رژیم نمیشود اما تقلیل سطح روابط از سفیر به کاردار رژیم را به عقب نشینی مجبور کند! خنده دار آنکه خودش همراه با سفیر رژیم در خارج از کشور اینطرف و آنطرف میرود و در داخل کشور با بخشی از رژیم نشست و برخاست میکند و جلسه پرسش و پاسخاش را محسن امین زاده یکی از اطلاعاتچیهای سابق و معاون وزیرخارجه دولت خاتمی میچرخاند... طرف حسابی های خارجی نمیگویند خانم ما را مسخره کردهاید؟ خودت با معاون وزیر خارجه مینشینی ما را از نشستن با سفیر رژیم پرهیز میدهی.
تازه این خانم و عدهای دیگر پیش از این میگفتند برقراری و گسترش رابطه بین غرب و رژیم باعث بهبود وضعیت جامعه میشود و...
متأسفانه ما حافظه تاریخی نداریم. یادتان هست اکبر گنجی اول که آمده بود راه به راه اینطرف و آنطرف مصاحبه میکرد و میگفت که بزودی به داخل کشور باز خواهم گشت. برای چند سخنرانی آمدهام و ... در جلسات سخنرانیاش رو به مشتی «ساده دل»! فخر میفروخت که مبارزه در خارج از کشور خودفریبی است، رهنمود و توصیه از خارج برای مردمی که در داخل هستند معنا ندارد. بارها تکرار میکرد که میرویم و از اوین مبارزه را ادامه میدهیم و... مستمعین هم هی برای گنجی دست میزدند، البته «کف زنان» برای او دست نمیزدند بلکه برای خودشان که ساکهایشان را برای بازگشت به «امالقرا» بسته بودند کف میزنند. آنها میروند و میآیند ولی گنجی نه تنها خودشان به کشور باز نمیگردد بلکه تلاش میکند خانواده را نیز به خارج بیاورد. کسی هم از او سؤال نمیکند، پس چی شد؟
گنجی که پشت سر هم مقاله مینوشت و سخنرانی میکرد که ببخشید و فراموش نکنید. یکدفعه به هنگام دریافت جایزه حقوق بشر در کانادا میگوید:
«نباید به جای مجازات زمامداران بنیادگرای حاکم بر ایران، مردم ایران مجازات شوند. در عوض می توان کیفرخواستی علیه تمام زمامداران حاکم بر ایران که در شکنجه، ترور، و قتل عام دگراندیشان و دگرباشان دست داشته اند، تشکیل داد، و آنها را در اوّلین فرصت ممکن بازداشت کرد و در دادگاهی بین المللی به جرم جنایت سازمان یافته علیه بشریت محاکمه نمود.»
جل الخالق! تا دیروز کاغذ سیاه میکرد که «ببخشید و فراموش نکنید» عدهای هم در رثای او و ظرفیتاش چهها که نگفتند! این وسط مردم ماندهاند به توصیهی ایشان ببخشند یا محاکمه کنند؟ اگرکسی عقل و درایت بو کرده باشد، این دست از صحبتهای گنجی را جدی نخواهد گرفت. اینها وقتی چانهشان گرم میشود هرچیزی را بر زبان میرانند بدون آنکه تعهدی در خود احساس کنند.
همین گنجی که خواهان دستگیری و محاکمه «تمام زمامداران حاکم بر ایران که در شکنجه، ترور، و قتل عام دگراندیشان و دگرباشان دست داشته اند» است، یک خط پایین تر میگوید:
«جامعه جهانی باید به دولت های سرکوبگر برای رعایت حقوق بشر و گذار به دموکراسی فشار وارد آورد، اما این فشار، مجموعه ای از تشویق ها و تنبیه هاست.»
سرمایه گذاری گسترده در ایران، ارسال تکنولوژی پیشرفته به ایران ، در نظر گرفتن منافع منطقه ای ایران و پذیرش نقش فعال ایران در جامعه جهانی، می تواند بخشی از بسته پیشنهادی برای رعایت حقوق بشر و گذار به دموکراسی باشد.»
ببینید گنجی خواهان آن است که سرمایهی گسترده، تکنولوژی پیشرفته در اختیار جنایتکارانی که خود خواهان محاکمهشان است گذاشته شود، منافع منطقهای آنها در نظر گرفته شود و نقش فعالی هم به آنها در جامعه جهانی واگذار شود!
منظور گنجی از جنایتکاران کیست؟ آیا در میان مهرههای اداره کننده جمهوری اسلامی کسی هست که دستش به خون بیگناهان آغشته نباشد؟ در شکنجه و ترور و قتلعام دگراندیشان و ... دست نداشته باشد؟ آیا گنجی ما را دست نیانداخته؟ چگونه مراجع بینالمللی خامنهای و رفسنجانی و فرماندهان سپاه و اطلاعات و ... را به پای میز محاکمه بکشانند؟ میکانیزم آن چیست؟ از آنها دعوت کنند که به دادگاه بینالمللی تشریف آورده و مجازات شوند؟ خودشان خودشان را معرفی کنند؟ آیا جمهوری اسلامی بدون این افراد معنایی هم دارد؟ خیلی ها اینها حرفها را میشنوند اما به روی مبارکشان نمیآورند. عدهای تحت عنوان اپوزیسیون برای چنین افرادی دست افشانی و پایکوبی کرده، تر و خشکشان هم میکنند.
رژیم هم که یبکار نیست با کمک کشورهای خارجی بساط «دوم خرداد» را در خارج از کشور راه انداخته و به مدد «روز آنلاین» و... به اشاعه فرهنگ منحطش میپردازد. اشتباه نشود تا میگوییم رژیم عدهای احمدینژاد و خامنهای و مجلس خبرگان و حوزه علمیه قم به نظرشان میرسد در حالی که این بخش کوچکی از رژیم است.
با توضیحاتی که دادم آیا اپوزیسیونی اینچنین و فعال حقوق بشری از این دست در جای دیگری از دنیا سراغ دارید؟ راستش فقط دولت کشور ما و رئیس جمهوریش نیست که نوبر است، اپوزیسیونش هم نوبر است، فعال حقوق بشرش هم نوبر است. فمینیست و مدرنیستاش هم نوبر است. در کشور ما همه مرزها در هم ریخته است. همهی ما نوبریم. من، تو، او، ما، شما، ایشان. به ما برنخورد از قدیم گفتهاند: «خلایق هرچه لایق». ما اگر خواهان تغییر رژیم و رشد کشورمان هستیم قبل از هرچیز بایستی خودمان تغییر کنیم.
به خاطر همین است که میبینیم مبارزات مردم ایران خود جوش و بدون رابطه ارگانیک با اپوزیسیون است. اپوزیسیون هنوز نتوانسته خود را با خواستههای مردم هماهنگ کند. یک شکاف عمیق بین مردم و اپوزیسیون به وجود آمده است که رژیم از آن استفاده میکند. عامل این شکاف تنها سرکوب رژیم نیست، درجا زدن و عقبگرد نیروهای سیاسی نیز مؤثر است. نباید همه مشکلات را در بیرون از خود دید. نوبت آن رسیده که به خودمان نیز رجوع کنیم.
با این وضع انتظار دارید جوانان کشور چشم به دهان اپوزیسیون دوخته باشند؟ به کدام مسئله و نیاز فکری جوان ایرانی پاسخ دادهایم که انتظار داریم از ما پیروی کنند؟ الله بختکی که مردم دنبال چیزی راه نمیافتند بخصوص اگر قرار باشد بهایی هم بپردازند. تازه آن بها جان و مال هم باشد.
البته مردم و به ویژه جوانان، به شیوه خود با رژیم مبارزه میکنند. به خواستهای رژیم گردن نمیگذارند و سعی میکنند به روش خود با آن به مقابله بپردازند. چه خوب که فعلا این کار را میکنند. اگر عمل بر تشخیص خودشان نبود همین قدر را هم نداشتیم. کشور ما دارای جوانترین جامعه است و این میتواند به عنوان یک بمب ساعتی برای هر رژیمی عمل کند و میکند.
اصولاً رمز بقای رژیم در این است که آلترناتیو در ذهن مردم جا نیفتاده است. مردم سه دهه است که این رژیم را نمیخواهند و به اشکال گوناگون هم خواستشان را بیان کردهاند. یعنی سه دهه است به نفی رژیم رسیده اند و مرگ بر ... را راحت میگویند اما درود بر ... نمیگویند و این مشکل جامعه است. یعنی آلترناتیو در ذهن آنها شکل نگرفته است. یعنی به نیروی جایگزین گرایش ندارند و تا این مشکل حل نشود رژیم میتواند به حیات خود ادامه دهد. در کنار شعار مرگ بر ... بایستی شعار درود بر ... بیاید وگرنه حاصلی ندارد.
در همهی جای دنیا هم چنین بوده است. خواه مبارزه قهرآمیز باشد یا مسالمت آمیز فرقی نمیکند. تغییر زمانی صورت میگیرد که در ذهن مردم اپوزیسیون و نیروی جایگزین پذیرفته شده باشد. حتا در انقلابهای رنگی هم مردم ذهن و نگاهشان به سویی جلب میشود. اما با همهی نابسامانیهایی که در اپوزیسیون هست و من گوشهای از آن را برشمردم، از آنجایی که این رژیم ضد تاریخی است، بایستی برود و میرود. اگر همهی نیروهای عالم جمع شوند نمیتوانند آن را از مرگ محتوم در امان نگاه دارند.
- در 2 سال گذشته شاهد بروز جنبش های خودجوش در ایران بوده ایم. ( از جمله جنبش دانشجویان، کارگران، زنان و ...) فکر می کنید نیروهای مخالف رژیم در خارج از کشور به چه شکل می توانند به این جنبش ها یاری برسانند؟
برای چارهجویی نیاز به عقل جمعی است. برای پیشبرد امر مبارزه نیاز به همفکری و کار جمعی است. راستش این از توان و عهدهی من خارج است که در این رابطه راهکاری ارائه دهم. اما دو چیز را با توجه به آنچه که گذشته میفهمم. این جنبش ها تا دارای سازماندهی مناسب نشوند راه به جایی نمیبرند. تا دارای سری نشوند بی فایده است. بدن، بدون سر معنا ندارد.
رژیم با آنها میتواند بازی کند. نیروهای رژیم متشکل هستند و به سادگی و به وقت لزوم میتوانند وارد صحنه شده و نیروهای مخالف پراکنده و سازماندهی نشده را سرکوب کنند. رژیم حتا میتواند مهرههای خود و یا مطلوب خود را در آنها جا دهد. میتواند آنها را به بیراهه برده منفعل کند. میتواند زمینه فعالیت برای عدهای به وجود بیاورد تا کنترل صحنه را در دست بگیرند. بنابر این جنبشها لازم است از حالت خودجوش به حالت سازماندهی شده در بیایند. اما سازماندهی از راه دور هم امکانپذیر نیست. بنابر این باید به فکر چارهای در همان داخل کشور بود. چگونه راستش نمیدانم. نه دانشی دارم و نه ادعایی.
وظیفهی نیروهای مخالف خارج از کشور تا آنجا که میفهمم قبل از هرچیز حمایت از خواستههای این جنبشها و انعکاس آنها در سطح بینالمللی است.
به نظرم بایستی با کار مستمر در سطح بینالمللی خواست تحریم هوشمند اقتصادی و تحریم مطلق سیاسی رژیم را در دنیا جا انداخت. بایستی خواهان قطع معامله با این رژیم شد. رژیم را در انزوای بینالمللی قرار داد. این کارها باعث میشود که دست رژیم بسته شود، تضادهایش عمده شود و این باعث شکاف در رژیم شده و مردم میتوانند نفس بکشند و نیروهای فعال اجتماعی میتوانند به صحنه بیایند.
یادتان هست لابی رژیم و نیروهایی که شناخت درستی از تحولات کشور نداشتند در دو سال گذشته مدعی بودند که چنانچه پرونده اتمی رژیم به شورای امنیت برود، چنانچه تحریم اعمال گردد، باعث این خواهد شد که سختسران دست بالا را در حاکمیت پیدا کنند! رژیم از معاهدات بینالمللی بیرون برود، اصلاحظلبها به حاشیه رانده شوند! جناحهای مختلف رژیم در مقابل خطر خارجی متحد شده و مردم هم احساسات ملیشان گل کرده به حمایت از آن برخیزند! ملاحظه کنید رژیم به شورای امنیت رفت و دو مرحله تحریم اعمال شد. هیچ یک از پیشبینیها به وقوع نپیوست و بر عکس تضادها رشد کرد و عمده شد. به خاطر فشار ها امروز صحبت از این است که دوباره پدیدهای مثل خاتمی سر بلند کند. جناح رفسنجانی دوباره قدرت گرفت. در بالا تضادها عمق پیدا کرد. لاریجانی کناره گرفت، موسویان دستگیر شد، شمشیر جناحهای رژیم بر علیه یکدیگر از رو بسته شد. بنا بر این فشارها مؤثر بوده. از ابتدا هم مشخص بود که چنین خواهد بود. اما لابی رژیم که گوشش به این حرفها بدهکار نبود و نیست. امیدوارم تعدادی هم که لجاجت به خرج میدادند با واقعیت کنار بیایند. فشار از بیرون علیرغم شعارهای داده شده رژیم را مستأصل و ضربه پذیر میکند.
- شما سالها از دور و نزدیک با ایرانیان در تماس هستید، چه پیام و پیشنهادی برای ایرانیان درغربت به ویژه نیروهای اپوزیسون، هنرمندان، نویسندگان و شاعران دارید؟
متأسفانه در ۲۷ سال گذشته شاهد بودیم که نیروهای اپوزیسیون به خاطر منافع مردم، به خاطر منافع کشور و به خاطر نسلهای آینده، به خاطر رهایی و آزادی میهن حاضر نبودهاند لحظهای از منافع فردی و گروهی خود عدول کنند. هیچ کدام نتوانستهاند به کار جمعی و دمکراتیک پبردازند. همه چیز در خودشان و گروهشان خلاصه میشود. با کسی هم متحد میشوند که نقش پیرو و دنباله را پیدا کند. به هیچ وجه استقلال یکدیگر را به رسمیت نمیشناسند. این در حالی است که دشمن یعنی جناحهای رژیم به خاطر حفظ قدرت و برخورداری از مواهب آن از منافع لحظهای خود گذشته و منافع کلان رژیم را در نظر میگیرند. به همین خاطر هم از اپوزیسیون جلو هستند.
دائم از جنگ گرگها در میان آنها صحبت میشود اما مناسبات همین گرگها توجه کنید؛ رفسنجانی مدعی است حقاش را در انتخابات ریاست جمهوری به نفع یک پاسدار دون پایه خوردند. اما از آنجایی که پافشاری روی «حق» اش میتوانست ارکان نظام را به لرزه در بیاورد کوتاه آمد و گفت به خدا واگذار میکنم و نتایج انتخابات را پذیرفت و به تحقیر تن داد.
کروبی هم همینطور فقط به عنوان اعتراض مناصب حکومتی را که رهبر رژیم به او واگذار کرده بود ترک کرد. خاتمی برای حفظ نظام انتخاباتی را که قبول نداشت و میدانست برعلیه منافع خود و جناحش هست اجرا کرد چون میدانست ایستادگی بر روی منافع جناحش میتواند منجر به ایجاد بحران بزرگ در رژیم شود. همین خاتمی با ناطق نوری کنار میآید و خواهان ارائه لیست مشترک در انتخابات مجلس هشتم میشود. حجاریان به صراحت گفت اگر نیاز باشد مانند دوران جنگ در کنار بادامچیان خواهد ایستاد.
این مقدمه را گفتم تا خواهشم را بیان کنم چرا که من در جایگاهی نیستم که پیامی بدهم. درخواست و خواهش من به عنوان یک ایرانی از همهی کسانی که مدعی هستند دل در گرو وطن دارند، از همه سازمانها و جریانهای سیاسی که مدعی هستند برای آزادی وطن دل می سوزانند این است که به اندازه جناحهای رژیم هم که شده از منافع خود و گروهشان بگذرند. نگاهی دوباره به جنگ و صلح گرگها بیاندازیم، لااقل از آن درس بگیریم. کشور در سیاهی و تباهی غوطه ور است. کمی از خودمان بیرون بیاییم. مطمئناً راههای زیادی را پیش رو خواهیم داشت. به این ترتیب ما به جایی نمیرسیم.
- با سپاس از شما که به پرسشها پاسخ گفتید و امیدوارم که درگفتگوهای دیگرنیز ما را همراهی بفرمایید.
با تشکر از شما و سایر همراهانتان PART 1 -- PART 2
ایرج مصداقی
۳ ژانویه ۲۰۰۸
Recently by Sahar Tahvili | Comments | Date |
---|---|---|
کارهای تلویزیونی من | 6 | Nov 01, 2009 |
18 تیر قیامی که تاراج شد | 1 | Jun 28, 2008 |
رفتم ز خود که پرده بر اندازم از چهره پاک حضرت مریم ها | 2 | May 16, 2008 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |