فصل سوم

فصل سوم
by Orang Gholikhani
28-May-2010
 

فصل سوم حبابی شکست

بهشت شد یک نگاه

خستگی تردید را گرفت

او که رقصید با سراب سیاه

بگو نسیم آزادی کجا رفت

نترسید ندا از گناه

سکوت ترسید از صدایت

شب طولانی شد بی ماه

زمانه ذوب کرد ما را

تا حقیقت را شناخت

در وقت دیگرراه

چشم تو با من نشست

و از غم گساخت

سبزشد از سرخ و سپید آگاه

همه دانستند

که این رنگ انتها است

&&&

بادبادک رفت با باد

و من با پرنده

چو ریگی در آب

فرار کرده

از پای دیگران

تا فردا

و ندانستم

که آب از آب تکان خواهد خورد

&&&

هوا سرد شد و زمستان طولانی

قدم اول را برداشتیم

در انتهای زندگی

راز بقا پشت در بود

با نبرد و جدال بی خوابی

زندگی بود با شعر

&&&

و انفجاری بود

از آتشفشان

تا سرما را بشکند

و فریاد بکشد

در قطار شب

که دنیا میچرخد

و کجا رفت

لذت من

که یار با سحر آمد

ویک صدا

در گوشه مغزم

گفت که بهار آمد

آهسته

بی صدا

با ناله

و تابستان نیامد

فصل سوم خونین

سر آمد

و سفری نوین

به راه آمد

اورنگ
Mai 2010


Share/Save/Bookmark

Recently by Orang GholikhaniCommentsDate
هم کوچه
4
Nov 25, 2012
نوازش پرستو
2
Nov 18, 2012
نیمکت
3
Nov 11, 2012
more from Orang Gholikhani
 
Orang Gholikhani

Redwin and Anahid jan

by Orang Gholikhani on

Thanks for your comments.

A new season starts.

Ghorbanetan Orang


Red Wine

...

by Red Wine on

Lovely Orang jan... touched my heart like always. God bless you my dear friend.


Anahid Hojjati

Great Poem Orang jan, thanks.

by Anahid Hojjati on

 

Dear Orang, what a fantastic poem.  I like all of it but my favorite part is:

و کجا رفت

لذت من

که یار با سحر آمد

ویک صدا

در گوشه مغزم

گفت که بهار آمد

آهسته

بی صدا

با ناله

و تابستان نیامد

فصل سوم خونین

سر آمد

Dear Orang, also thanks for letting us know how to access all the poems that you have written last year.


Orang Gholikhani

فصل سوم

Orang Gholikhani


دوستان عزیز

 

تمام اشعاری که در سال گذشته نوشته بودم را در یک کتاب الکترونیکی به اسم فصل سوم میتوانید از سایت ایرانیا بگیرید

 

//www.irania.fr/download.php?view.220

 اورنگ