چشم براه


Share/Save/Bookmark

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
21-Aug-2008
 

من هنوز هم چشم براهم؛

با چراغی در دست

و عصایی در مشت،

تا آن رهگذار دلیر

از دیجور ویرانه های دهکده در رسد

و مرا از گنداب سپیدارستان ببر خان

و شرشر جویبار نا زلالش

بر خره سنگهای میان آب

به ستاره باران روشن و تاریک تپه خُم

راهبری کند.

 

من هنوز هم گوش بزنگم

تا مؤذن بر برج بر آید

پیش از نماز بامداد

و مؤمنان را طلیعه دار شود

خرامیدن صبح صادق را.

 

من هنوز هم چشم براه

تبسم جانزای آن غنچه گل محمدی ام

که همراه آفتاب مست خورشید خاست

دیده گان پگاهی گشاید

تا با تعظیمی بلند

حکایت آورم حافظ را که:

نمودند در آینه ام

که گل بی خار من

با رنگ و بوی فتانش

به میهمانی شرابم فرا خوانده است؛

و من شتابان و بی وضو

عشق را دلیرانه به نمازی فرخنده

قامت بسته ام

بی تردید.

 

و هنوز بر آن ایمانم

که مؤذن بر برج خواهد رفت

و نام او به پژواکی جاوید

میان دو صخره خواهد دوید؛

و آن تکسوار دلیر

به طلوع صبحی راستین

ایمان خواهد آورد؛

و بندگسسته گان

به تماشای طلوع خاورانم همراهی خواهند کرد؛

و دیجور سپیدارستان

به گلستان پر طراوت اردیبهشت بدل خواهد شد.

 

خورشید خاست: خراسان، محل بر خاستن خورشید

1383 اتاوا


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia