در دل سَردستان


Share/Save/Bookmark

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
05-Dec-2010
 

جملگی گفتند برف

آیت شوم زمستان آمد:

شیون باد و درخت

سردی بهمن و دی

روزهایی غمناک

خُلقها تنگ و عبوس

واژها سرد و دژم

همه دست آوردش.

 

در دل این بیداد

باید هر سال دلیری کردن

تا کنار مه اسفند و بهار؛

سخن همکاران 

گرد این کانون است.

 

زی من اما امروز

وقت آن آمده باز

قلمم را به کنار اندازم؛

کوله را بردارم

دستکش و چکمه و بالاپوشی؛

پای کوبم ز سرایی به سرا.

کوله بارم نامه است؛

مقصدم کوی شما ست.

 

بارها این سخن گفته مکرر کردم:

"پدرم نان قلم را نچشید,

من هم آن لقمه نخواهم هرگز.

مهر مّرخی و سر کوهی و خنیای قلم ما را بس".

 

همۀ صحبت من واژۀ آهنگینی ست

که از آن نور امیدی پیدا ست.

دل آن تفتیده است

زآتش کهنه نبردی پیگیر:

آتش نان و تلاش.

گرمی واژۀ من زان رزم است.

 

اینچنین در دل این سردستان

با دلی, اما گرم

با امیدی و تلاش

روز خود می سپرم.

 

چشم خود باز کنید

و بیابید مرا

از پس پنجره هایی بسته

نیم در خواب, ولیکن هشیار.

 

 

مَرخ : در کرمانجی درخت همیشه سبز اُرس را مرخ گویند.  در بسیاری از ترانه های سه مصراعی کرمانجی نام مرخ به گونه ای ذکر شده است.  شاید روزگاری این درخت در میان ایشان مقدس بوده است همچنان که در آیین زرتشت.  

چهاردهم آذرماه 1389

اتاوا


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
Manoucher Avaznia

پسِ این قشقرق

Manoucher Avaznia


پسِ این قشقرق لعبت آزادی ما

می توان دید یکی حیلۀ زیباست اگر در یابند

چون که مشروطه هم از دیگ فرنگی آمد

اسب بانی شده است شا اگر دریابند

اگرت مهر وطن کشته چنین در تب و تاب

رو ز بحرین بجو چون که نه با ما ست اگر دریابند

اگرم خاک سمرقند شد و بلخ و هرات

باز گویید چه شهری چو بخاراست اگر دریابند

آن که یک روز نه از مهر وطن جنگیده است

می توان گفت که او نیک وطنخواست اگر دریابند؟

گفت خواجه که این دام نه در خورد من است

تیز پرواز چنین عرصه چو عنقاست اگر دریابند