بشارت

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
11-Jul-2009
 

هان؛ ببینید چه رخساره دژم کرده هوا.

آذرخش می جهد از سینۀ آکندۀ ابر.

روی خورشید نهان گشته ز چشمان جهان.

 

چاوش حادثه ای در راه است.

و افق تنگتر از مردمک دیده فراز اِستاده است؛

و سر و سینۀ شهر

در پس تودۀ غم آیت پنهان مانده است.

آسمان پهنۀ بیتاب نبرد است امروز.

 

در چنین روز پر از حادثه از مادر تُندر زادم

و براین صورت مشتاق زمین باریدم.

زادنم مژدۀ رُستن می داد

و جوان گشتن دشت

و روان گشتن جوی

و امیدی تازه

در رگ خشک درخت.

 

من چنین نقطۀ آغاز حیاتم، آری.

بشر از بوسۀ زایندۀ من انسان است.

پس، بشارت بادش

چهرۀ نوگل خندان به چمن.

 

بیستم تیرماه 1388

اتاوا


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
Shazde Asdola Mirza

Perfectly beautiful, and so lively - thanks a million!

by Shazde Asdola Mirza on

Every voice counts! Every action counts!