نشسته بودم بیرون و جاتون خالی یه سیگار چاق کرده بودم و یه آبجو.......چشمم افتاد به چند تا بچه که داشتند فوتبال بازی میکردند.
یکهو دیدم یه جفت بال از آسمون نازل شد و گفت:
_ بپّر بالا!
_ کجا؟
_ جای دوری نمیبرمت، سیگارت رو بیار ولی آبجو ت رو بذار همینجا باشه!
_ چرا؟ مگه آبجو م چه عیبی داره؟
_ جای که من میبرمت آبجو رو خودت میخوری ول شلاقشو ماتحتت! حالا میای یا نه؟
فهمیدم کجا میریم! پریدم سوار شدم ، بسرعت برق و باد رفتیم خیابون ورزنده، ضلع جنوبی امجدیه، جایی که رو دیوار حیاطمون با رنگ سیاه نوشته بودم «تیم ورزنده آمادهء مسابقه است» (١)
****************
خیلی از بقیهء بازیکن ها جوون تر بودم که خدا بیامرز آقا شعاع «رئیس باشگاه شعاع» بازیمو پسندید و اجازه داد که تو تیم فوتبال اسم بنویسم و برم سر تمرین ها.
تو یکی دو جلسهء اول تمرین ها نه اینکه «بچه!» بودم؟ حمال تیم هم بودم! مسئولیت حمل و نقل هشت نُه تا توپ توی یک توری بزرگ، چند جفت کفش اضافه، دو تا پرچم خط نگهدار و خلاصه بعضی خرت و پرت های دیگه از ماشین آقا شعاع تا زمین چمن شماره یک یا شماره دو امجدیه و بالعکس با من بود، تازه ساک خودم هم قوز بالا قوز بود!
سه چهار جلسه نگذشته بود که شنیدم با مهدی لواسانی و حسین باباخانلو صحبت میکرد که « نیگاش کن وروجک رو ! مثل علی ورجه به توپ چسبیده!» و کم کم بمن حالی کرد که من باید سر پست خودم وایسم نه اینکه هر جا توپ هست منم باشم! و در ضمن اینکه «بچه اینجور میری تو پای این فوروارد ها مواظب تُخمات باش!!» و غش غش میزد زیر خنده.
خدا بیامرزدش، هر چی کنار زمین و سر تمرین گُه اخلاق و بددهن بود وقتی تمرین تموم میشد مثل بابا مهربون و دلسوز میشد!
روزی که اشتباهاً زمین شمارهء دو امجدیه رو هم به ما ( باشگاه شعاع) داده بودند و هم به تیم آرارات، ما مجبور شدیم هم تمرین مون رو تو نصف زمین بکنیم و هم یه بازی غیر رسمی و دوستانه با آرارات داشته باشیم، یک کم که از بازی گذشت دروازه بان ما «داوود آفراندا» روی یک ضربهء پنالتی روی خط دروازه شیرجه رفت و سرش خورد به تیر دروازه وشکست!
آقا شعاع بمن اشاره کرد و داد کشید که........
_ برو تو دروازه وایستا!
_ من؟ چرا من؟ من که دروازه بان نیستم!
_ اینم که مسابقه نیست! بدو بینم!
وقتی از پشت خط هیجده قدم کنستانت هاراطونیان (معروف بود که شوت هاش فوق العاده سنگین هست) توپ رو شوت کرد توپ مستقیم اومد طرف نقطه ای که من وایستاده بودم! توپ رو کاملاً با سینه و بغل گرفتم ......ولی از جا کنده شدم و ...... من و توپ هر دوتامون گل شدیم!!!
یادشون بخیر.....آقا شعاع، حسین باباخانلو (ژان پل بلموندو ی ایران)، خسرو صلح کنان، حسن (امیر) عابدینی، داوود آفراندا، منصور صدری، مهدی لواسانی، مجید زبرجد، عادل کوتوالی، رضا زندگانی، عباس و مهدی افشار، فرهاد صدقیانی، مرتضی نیک گو...........
یه چندتاییمون رفتیم تهرانجوان، بعداً آتش نشانی.......بعداً...............
*****************
برم یه آبجو خنک واز کنم و بسلامتی خاطره ها برم بالا
****************
(١) وقتی بعد از بیست و سه سال رفتم ایران اون نوشته هنوز رو دیوار بود! بیشترش محو شده، ولی بود! دستخط من!!!
Recently by Majid | Comments | Date |
---|---|---|
آیت الله جی جی | 37 | Feb 04, 2011 |
Iranian rappers and Persian porn! | 4 | Jan 26, 2011 |
به مُرده که رو بدی..... | 4 | Jan 19, 2011 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Jamshid
by Majid on Wed Apr 08, 2009 09:03 PM PDTیادمه دور و ورای امجدیه با اون توپ پلاستیکیهای راه راه (دونه ای 5 زار؟) خیلیها شوت یه ضرب بازی میکردن".
??You meant these balls
//iranian.com/main/albums/ball
Vaarasteh
by Mehrban on Mon Apr 06, 2009 08:22 AM PDTas in Farhad Vaarasteh, morabbi e karate'! He lived on that street!
...........
by Majid on Fri Apr 03, 2009 01:50 AM PDTمهربان خانوم
آقای مشتاق رو به اسم نمیشناسم ولی یه آقایی همیشه تو قسمت تنیس بود که ما میرفتیم ازش توپ ماهوتی (توپ تنیس) هایی که کُرک و پرشون ریخته بود مفتی میگرفتم واسه رو پایی. و در سالن پینگ پنگ بود که با مجید احتشام زاده رفیق شدم که بعدها بهمراه برادرش حمید قهرمان های پینگ پنگ ایران بودند.
در ضمن.....انجمن دوشیزگان و بانوان (که ما بهش میگفتیم انجمن تُرشیدگان و بینوایان) نبش خیابون ضلع شمالی امجدیه بود.
خانوم عاشق مرد های ایرانی......
بفرمایین تو...دم در بَده ...شمام یه خاطره ای بنویسین و مارو مستفیض کنین.
ماندا
اگه اون جنقولک بازی ها رو اونوختا در نیاورده بودیم که امروز چیزی نداشتیم راجع بهش بلاگ بنویسیم!
مازیار جان
هنوزم جوونیم داداش......خودتو از تک و تا ننداز.
کاپیتان
چه حالی داشت که روز هزار جور بامبول بازی در بیاریم و شب یکهو یاد درس خوندن(سیگار کشیدن قاچاقی) بیفتیم .....اونم کجا؟ تو خیابون زیر نور چراغ برق سر تیر سیمانی !!
و...حضرت پاپ اعظم
آب هویج بستنی گفتی و کردی کبابم .......همین آخر هفته باید خودمو مهمون کنم.
Mehrban Khaanoom
by ThePope on Thu Apr 02, 2009 01:45 PM PDTYes, it was right across 'Tabrizian' (Hassan agha & brother... ;-)
Ghanadi-e Javid's new administration/owner, khaanoom-e Safarloo, has changed the whole interior & exterior decoration. She has done a terrific job with the new look...
Yeh koocheh az Behesht baalaa tar; koocheh Vaarasteh. ^_^
( Nabsh-e koocheh Vaarasteh ;-)
And the only good thing about that aab-meeveh geeri on the corner of Varzandeh & Roosvelt (Mofateh joonoobi) was aab-havij bastani, PERIOD!!!
JAVOONI AY JAVOONI.....
by maziar058 (not verified) on Thu Apr 02, 2009 09:56 AM PDTsince I was just a part time Tehrani (summer's only) I could not write much about it,But still enjoy reading them all, you forgot MAMMAD BOOGHI.
potential movie script!
by Monda on Thu Apr 02, 2009 09:17 AM PDTMajid I really enjoyed your writing. This reminded me of how envious I felt (still do) of guys like you who played football and had such fun social life. My younger uncle and his friends had that life too. That was Life! khosha behaale to va baghiyeh who enjoyed all your resources!
I remember Ghanaadi Javid where my amoo bought their pastries and cookies for our Friday gatherings.
اینهم دو سنت ما...
عاشق مردان ایرانی (not verified)Thu Apr 02, 2009 09:11 AM PDT
فقط خواستم بگم خیلی خوشم میاد این خاطرات آقایون ایرانی و کامنت دوستانشان را در این سایت میخوانم. مثل این است که یواشکی به گفتگوی چند تا دوست دبیرستانی گوش میکنم. یادش به خیر پسر های گل ایرانی...
Pope jaan, Majid jaan
by Mehrban on Thu Apr 02, 2009 09:47 AM PDTYou are right it was above koocheh behesht. We had to cross behest to bahar and turn left. Ghanadi Javid was my favorite destination. Right across from Tabrizian!
I don't remember where the anjoman doshizegan was but I remember the abmivehgiri nabshe roosvelt and varzandeh (zeleh jonoobi amjadieh). I also remember the ping pong place on the corner. Did you know Mr. Moshtagh in the tennis courts right behind?
Sorry, I did not mean to interfere with the football reminising but I heard khyaboon Bahar and my ears perked up.
ابی جان
capt_ayhabThu Apr 02, 2009 07:01 AM PDT
ابی جان
اولان به نظر میاد بچه محل هستیم؟ یعنی بودیم؟
یادم میاد شبا که مثلا برای کنکور تو خیابون درس میخوندیم میدیدیم طرف رو. یادش خوش تو اب به اون سردی, سردش نمیشد!
چه روزگار بی غل و غشی بود.
-YT
علی آقای پی گل گلاب.........
MajidThu Apr 02, 2009 01:34 AM PDT
اگه از ما برده بودین و مخصوصاً هم که بحث (رو کم کنی) بوده که.............نَععععخیر داداش!!
من اصلاً همچی چیزی رو یادم نمیاد که هیچی....... نمیخوام هم که یادم بیاد!
ولی جدی جدی و خالی از شوخی گذشته........این جریان مال چه سالیه؟ شاید از ذخیره هامون (نیمکت گرم کن ها) بازی رو بردین! وختی ماها داشتیم با تیم بعدی «برنده بجا» بازی میکردیم!
تبصره یکم..........(ای خدا...............این کُرکُری خوندن رو از ما نگیر ! بحق محمّد و خانواده)
ابی جان......داری یواش یواش «بین المَمَلی» میشی ها!
از کوچهء آب سردار شروع کردی تا خیابون پاستور و سه راه ضرابخونه و باشگاه افسران و بیمارستان شهربانی....تا خیابون بهار و.........یه دفه بگو «همه جای ایران سرای منست» و خیال همه رو راحت کن داداش!
در ضمن........من اولین کفش فوتبال راس راستکی ام رو به قیمت سی و دو تومن از محلاتی خریدم، بغل آبمیوه فروشی سر نبش روزولت و ورزنده...........!
مهربانا!
تا جایی که خاطرم یاری میکنه فقط اسم قنادی جاوید رو یادم میاد، آخه حقیقتش رو بخوای ما غیر از جمع شدن با بر و بچه های گروه گلدن رینگ «ای یار بلا» و فوتبال و سالن پینگ پونگِ سر نبش کوچه، بیشتر اطراف انجمن دوشیزگان و بانوان میپلکیدیم، مخصوصاً سر ساعتی که نمایشنامه «شهر قصه» تموم میشد !
استک سیتی
Ali P.Wed Apr 01, 2009 09:47 PM PDT
مجید جان:
یادت میاد؟ شما ورزنده...ما استک سیتی یه ذره تیغی...یه ذره رو کم کنی......شیش به شیش...تا 3 دقیقه مونده به پایان صفر-صفر...بعد یه ضد حمله..جا میمونه دفاع تون...فوروارده و دروازبانتون...میاد بیرون...فکر میکنه دارش...یک یه پا دو پا....توپ زیر سه جاف...
این منم...همون فوروارده...علی ام...علی پی!!! :-)
آقا ما هم اهل بخیه ایم به خدا !!
ebi amirhosseiniWed Apr 01, 2009 09:21 PM PDT
عمو مجید سلام:
بنده کوچیک شما در گرمای یک ظهر تیر ماه در بیمارستان "شهربانی کل کشور" واقع در خیابان بهار شمالی پا به عرصه وجود گذاشتم.ما رو به بچه خیابان بهار بودن قبول داری یا نه ؟!
کاپیتان جان :
*
اون پیرمردی رو که هر آخر شب توی آب فرمانفرما آبتنی میکرد,هیچوقت دیده بودی ؟!
**
روز مسابقه ایران و اسراییل,بنده بغل زمین چمن,کنار یک فوج افسر که به زعامت پدر مسئول حفظ نظم امجدیه بودند بازی رو تماشا کردم.فکر کنم خوشحالترین فرد در امجدیه پس از آنکه غلام وفاخوه گل دوم رو زد,پدر من بود.او و همکارانش از خوشحالی از جا پریده و در آنی بیسیم هایشان در هوا چرخ میخورد.
بعدها که از وی در این باره پرسیدم گفت :
سوای خوشحالی از اینکه تیم ایران برنده خواهد بود,خیالم از این راحت شد که درگیری بین اکثر تماشاچیان و گروهی که مرحوم القانیان برای آنها بلیط گرفته بود (حدود دو سه هزار نفر از هموطنان کلیمی) دیگر منتفی بود.
یادش به خیر اون شب ساعها تو خیابونها جشن بر پا بود.
گفتم ما هم اهل بخیه ایم !!
رفقا " محلاتی " یادتون هست؟!
Ebi aka Haaji
Ghanadi-e Javid
by ThePope on Wed Apr 01, 2009 08:54 PM PDTKhanoom-e Mehrban, you missed the address by one khoocheh,,, but you're right; Ghanadi-e Javid is one of the best in town.
Yeh koocheh az Behesht baalaa tareh...
;-)
Khyaboon bahar koocheh behesht
by Mehrban on Wed Apr 01, 2009 04:10 PM PDTBest Micado in town.
مخلص همه دوستان
MajidWed Apr 01, 2009 04:01 PM PDT
کاپیتان، کفر ابلیس، جمشید، شازده اسدالله فریسکو نژاد، حاج آقا مینیاتور، حضرت آیت الله خاچاطور (پاپ)، ارباب صمصام و آقا جواتی.......
خوشحالم یه چند دقیقه ای رو تو حال و هوای امجدیه و فوتبال گذروندین، دم همگی گرم
مهربان.....ما رو گذاشتی سر کار ها!.....خیلی اسمش آشناست ولی یادم نمیاد کجا بود!
Majid
by Mehrban on Wed Apr 01, 2009 03:47 PM PDTDo you know Ghanadi Javid?
یه آبجو تگری به سلامتی آقا مجید گل!
Shazde Asdola MirzaWed Apr 01, 2009 03:34 PM PDT
S.A.M (an official Khar Vazir)
مجید
jamshidWed Apr 01, 2009 02:14 PM PDT
خوب مینوسی آقا مجید! منثظر بعدیش هستیم!
ما هم محله ای بودیم و خبر نداشتیم؟ البته کسی که هنوز یادشه دکاوه چی بوده حق سلامش تو محله هنوز به جاست!
زمان اَنقُلاب خیلی از اون در و دیوارا خط خطی بود. خدای نکرده مثل من هالو شعار معار که نمینوشتی؟
یادمه دور و ورای امجدیه با اون توپ پلاستیکیهای راه راه (دونه ای 5 زار؟) خیلیها شوت یه ضرب بازی میکردن. دخترای قشنگی هم داشت. اونجاها زیاد می پلکیدیم. جدی که یادش به خیر!
capt_ahyab:
اون بازی ایران واسراییل رو خوب به یاد میارم. البته نتیجش 1-2 بود. حالا دو تا گل ایران رو تماشا کن. تیم ملی با پیرهن های تیره (سبز):
//www.youtube.com/watch?v=d9VlCgFzBtQ
اولیش رو بهزادی زد. اون که از خوشحالی داره میپره حسین کلانی هست. دومیش هم شوت سنگین قلیچ خانی هست تقریبا از وسطای زمین.
روزهای خوبی بود.
یادش بخیر، پنداری همین دیروز بود...
HajminatorWed Apr 01, 2009 10:22 AM PDT
وقتی بچه بودم و مادرم متوجه شد چپ دستم، سعی کرد مرا به راه راست هدایت کند و بالاخره راست دستم کرد. ولی این هدایت به پا سرایت نکرد و فوتبال را هنوز با پای چپ بازی میکنم. به علت این نقس فنی، بازی فوتبالم خیلی حرفی ندارد ...
تو محلمون در تهران وقتی بازی میکردیم، تو کوچه نصف بچه ها فوتبال بازی میکردند و نصفی دیگر الک دلک و من بعلت اینکه از همه بچه ها بیشتر شیشه شکانده بودم سر الک دلکیها بودم. این رتبه، این عشق سوزان بچگی را برای بازی فوتبال در من کم کرد. حالا سر این بازی بیشتر پشت تلویزون داد بیداد میکنم تا رو زمین بازی.
ba khondan ina bishtar
by kofri (not verified) on Wed Apr 01, 2009 09:45 AM PDTba khondan ina bishtar kofram dar omad. to khoneh ba char ta baradar ke migoftan amjadiyeh jaye to nist!! ye rooz chera chera kar ro bala keshid o shinidam ke migan onja migan shir e samavar.... man ham vel kon nabodam migoftam baray shomaha baad nist baray man badeh??? baad zado 100 herzar nafari ro sakhtan o haftomin dooreh bazihaye asiaee 1974! che deleeee az aza dar ovordam. in dafeh digeh babam har chi ticket bood gereft baray hamamoon. ingar dirooz bood ke dad zadam aghaye ghiyasee o bargasht negam kard!!! haghighaan yadesh bekhayer va che hayf shod ke injor shod tazeh dasht behtar mishod!
تو خیابان
capt_ayhabWed Apr 01, 2009 05:07 AM PDT
تو خیابان پاستور زندگی میکردیم. نزدیک اب فرمانفرما. خنکترین و زلالترین قناتی که از شمیران می آمد تا پاستور.
کنار چشمه بستنی فروشی دریانی پاطوقمون بود که دنبال کون دخترا موس موس کنیم.
آخرین بازی که تو امجدیه دیدم یادم نمیره. بازی بین تیم ملی و اسرائیل بود. استادیم لبالب پر بود. شهر خالی شده بود همه پای رادیو و تلوزیون میخ بازی. بهترین بازی عمرم. ایران 3 به 1 از اسرئیل برد.
خدا بیامرز آقام با هزار خواهش وتمنا و پارتی بازی بلیط زیر جایگاه ویژه گرفته بود برامون. خودش فوتبال دوست نداشت. میگفت اونجاتون خله که این همه ادم برا 90 دقیقه دنبال یه توپ هن وهن کنان میدوین!
-YT
....
by Majid on Tue Mar 31, 2009 11:26 PM PDTصمصام بچه محل....
زبرجدی که باشگاه داشت عموی مجید زبرجد بود و اگر اشتباه نکنم اسم کوچیکش مختار بود.
پاپ اعظم....
خود خونه آجر بهمنی بود ولی دیوار حیاط سیمان سفید و به خیابون بهار نزدیک تر بودیم تا به روزولت.
جواد آقای گل....
هر کدوممون واسه خوش اومدن اون دختر همسایه ها یه شاهکار هایی کردیم، بعضی از اون شاهکار ها خیلی با حال بودن، بعضی هاش هم کار دستمون دادن....(-:
آقا مجید
Javad YassariTue Mar 31, 2009 09:24 PM PDT
بسیار لذت بردم! چه خاطراتی. چه روز و چه روزگاری! البته اگر خیلی فوتبالیست برجسته ای نبودم، اما در کوچه مان (درست وسط کوچه) به عشق دیده شدن توسط دخترهای زیبای محل خوب برای توپ شیرجه میرفتم! مرسی برای خاطرات گرمت از روزگاری که بود.
Cool
by ThePope on Tue Mar 31, 2009 09:13 PM PDTbachehaay-e bahaar on IC. ^_^
[Akh keh chegadr donyaa koocheekeh.]
Bachehaay-e bahaar hameh az dam football baladeh o football baazaan...; gol-koocheek, zameen bozorg (9, 11 nafareh...)
Agha Majid, deevaar-e khooneh shomaa 'aajor ghermezeh'?!
thx for sharing....
Bacheh mahal
by SamSamIIII on Tue Mar 31, 2009 08:38 PM PDTCool memoires , write more homie :)..man senam ghad nemideh inn zebarjad yeh bashgah ham daasht haa ?
at 14 I played 5 games for Nojavanan(under 16) forward ,Bank Melli SC . In that unlucky yr broke my leg & a hairy gorilla landed on my groin but by the time I recuperated, revolution started . still have the T-Shirt 11 .
Here is what I remember from my kid yrs soroud for Perspolis SC
پرسپوليسی هايه قهرمان ميزنن گلهايه بيشمار
ميشن يکه تاز تويه ايران با فداکاريه تمام های با فداکاری تمام
پرسپوليس هست تيم ستاره همايون با هد گل ميکاره
همچنين خوب دريبلی داره افرين بر اين ستاره افرين به اين ستاره
بهترين دريبل زنه پروين افرين به مهراب و خوردبين
مرد سال ما اشتيانی بارک الله به کاشانی های
بارک الله به کاشانی
Cheers pal !!!
//www.iranianidentity.blogspot.com/
//www.youtube.com/user/samsamsia